خدایا!
دوست دارم دعای امروزم، همون دعایی باشه که تو ازم خواستی و انتظارش رو داری...
خدایا!
من و همه برادر ها و خواهر هامُ ببخش و بیامرز....
چه اون خواهر و برادر هایی که سال ها و قرن ها قبل از من به دنیا اومدن و از دنیا رفتن، چه اون هایی که همین الآن مث من دارن روی زمین تو نفس می کشن.
خدایا!
توی دل من، نسبت به هیچ خواهر و برادری، ذره ای کینه و حسادت باقی نذار...
دلمُ نرم کن... نرم و بی غبار و بی کینه...
خدایا!
چشم و گوشمُ باز کن.
چشم و گوشمُ باز کن تا حکمت داده و نداده ی تو رو ببینم و بفهمم و درک کنم.
می دونم که داده های تو نعمته و نداده هات، حکمت.
ولی فاصله دونستن تا دیدن و درک کردن، خیلی زیاده.
من این چیزا رو می دونم، ولی دوست دارم ببینم و درک کنم.
اینجوری ایمانی که به تو دارم، قوی تر و محکم تر می شه.
تو هم از من همینُ می خوای دیگه؟ یه ایمان قوی. مگه جز اینه؟!
پس چشم و گوشمُ باز کن!
خدایا!
به قول و قرار های من اعتمادی نیست.
اینُ هم خودت می دونی، هم خودم.
تا حالا هزار بار بهت قول دادم و بعدش یادم رفته که چی قول داده بودم.
تا حالا هزار بار باهات قرار گذاشتم و به جای موندن سر قول و قرارم، بی قراری کردم.
ولی تو اینجوری نیستی...
تو خوبی، خیلی خوب...
یه کاری کن منم یه کم مث تو و بنده های خوب تو بشم