دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیامبر» ثبت شده است


خدا امروزُ  روی عزای عرشیان و  روز ماتم فرشیان قرار داده.

روز  غصه ی افلاکیان و روز ماتم خاکیان؛

امروز، خورشید طلوع کرده تا برای آخرین بار چهره ی آخرین فرستاده ی خدا رو تماشا کنه؛

امروز، آخرین فرستاده ی خدا، تقاضای کاغذ و قلم می کنه، برای نوشتن آخرین سطرهای دفتر بیست و سه ساله رسالت.

امروز کوچه های مدینه حیرانن. حیران از اینکه داغدار فراق حضرت مصطفی باشن، یا عزادار شهادت حضرت مجتبی؛

امروزُ به همه ی اون هایی که  در مکتب رسول به مکتب نرفته،‌شاگرد درس انسانیت و اخلاق و نوع دوستی هستن، تسلیت عرض می کنیم.


***

امروز ، چشم ها حیرونن. نمی دونن برای رحلت پیامبر رحمت و مهربونی اشک بریزن. یا گریه هاشون به پای مظلومیت کریم اهل بیت باشه ؛

امروز دل ها ، حال و هوای مدینه داره. امروز دل ها ، هوائی گوشه بقیع و اون گنبد سبزه ؛ عزاداری هاتون قبول و  التماس دعا ؛


***

دیر کرده بود؛ هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمی آمد اما اینبار دیر کرده بود؛ نگران شدندو رفتند دنبالش.توی کوچه باریکی پیدایش کردند؛

روی زمین نشسته بود و بچه ای سوار کولش بود؛

 بچه های دیگر هم دورش را گرفته بودند و می خندیدند؛

خواستند سر بچه ها داد بکشند اما نگذاشت؛

بچه ها که دیدند طرف آن ها را دارد گفتند  : «اصلا ما شترمان را نمی دهیم!»

چاره ای نبود ، نماز دیر می شد و مردم هم منتظر بودند ، رو کرد به بچه ها و گفت :

حاضرید شترتان را بفروشید و در عوض چند مشت گردو بگیرید؛

 بچه ها قبول کردند و ابوذر گردو ها را آورد؛

بچه ها از معامله ای کرده بودند راضی بودند و  میخندید ، او هم؛

یکی در مسجد اعلام کرد : اذان بگید ، پیامبر آمد!




هر روز، به خواست مادر به مسجد می رفت تا به حرف های پدربزرگ گوش بده و اون ها رو برای مادر هدیه بیاره؛

اون روز ها هر وقت که حضرت علی به خونه می اومد با کمال تعجب می دید که همسرش از آیه های تازه و روایت های تازه تر پیامبر باخبره؛

بالاخره وقتی علت رو پرسید و از ماجرا با خبر شد ، تصمیم گرفت یه روز  از پشت پرده ، مخفیانه به سخنرانی کودک خودش گوش بده؛

اون روز هم کودک هفت ساله وارد خونه شد تا شنیده های خودش از زبان پیامبر رو تعریف کنه ولی انگار مانعی در کار بود؛

حرف زدنش مثل همیشه نبود و اون روز با زحمت و لکنت حرف می زد؛

مادر با تعجب پرسید : پسرم! چرا امروز اینقدر با اضطراب حرف می زنی؟

پسر گفت : آخه احساس می کنم ، انسان خیلی خیلی بزرگی داره به حرف های من گوش میده؛

اینجا بود که پدر از پشت پرده بیرون اومد و  کودک خردسالش ، امام حسن رو در آغوش گرفت و بوسید؛




نماز جماعت عشاء به امامت رسول خدا بر پا بود ولی بر خلاف همیشه یکی از سجده های نماز بیش از معمول  طول کشید؛

بعضی از اصحاب سر از سجده بر می داشتن ولی وقتی می دیدن پیامبر هنوز در حال سجده ست ، دوباره به سجده بر می گشتن؛

نماز که تموم شد ، مسلمون ها اول از بغل دستی هاشون علت اون سجده طولانی رو پرسیدن، ولی هیچ کس خبری نداشت.

بالاخره  دسته جمعی به حضور پیامبر رفتن و پرسیدن :

یا رسول الله! اونقدر سجده رو طول دادید که ما فکر کردیم وحی بر شما نازل شده؛

بقیه هم گفتن :

به ذهن ما هم رسید که نکنه اتفاقی برای شما افتاده باشه؛

پیامبر لبخندی زد و فرمود : نه! فرزندم حسن روی دوش من سوار شده بود و من دلم نمی خواست با کنار زدن اون ، ناراحتش کنم

دلیل طولانی شدن سجده همین بود؛




انس بن مالک می گه : در محضر امام حسن مجتبی بودم که یکی از زن های خدمتکار دسته گلی آورد و به حضرت تقدیم کرد.

 امام دسته گل رو با خوش رویی پذیرفت و فرمود : تو رو در راه خدا آزاد کردم!

من که شاهد ماجرا بودم با تعجب پرسیدم : به همین سادگی؟

اونم فقط به خاطر یه دسته گل؟

امام فرمود : نهایت بخشش اونه که تمام دارائی خودت  رو ببخشی؛

اون زن غیر از همین یه دسته گل چیز دیگه ای نداشت. خدا در قرآن فرموده : خوبی رو با یه خوبی بهتر یا  مثل اون پاسخ بدید؛

اون بهترین کاری رو که می تونست انجام داد و منم بهترین کاری که می تونستم براش انجام دادم؛


 

لحظه های آخر عمر پیامبر بود و همه با چشم های تر آخرین سفارش های آخرین فرستاده خدا رو می شنیدن؛.

رسول خدا در حالیکه به سختی نفس می کشید ، پسر عمو و برادر خودش رو خطاب قرار داد و فرمود :

علی جان !امانت دار باش!

خواه صاحب امانت نیکوکار باشه یا بدکار

علی جان!

مراقب امانت مردم باش، خواه امانت کم باشه یا زیاد.

علی جان! امانت رو سالم به صاحبش بر گردان، اگر چه حتی نخ و سوزنی باشد

لحظاتی بعد صدای شیون از خانه پیامبر به گوش می رسید؛

انا لله و انا الیه راجعون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۴:۵۶

آیه های قرآنُ که می خونیم می بینیم همیشه بشارت، قبل از انذار و هشدار اومده.  اگر چه که تاکید قرآن بر انذار، بیش از بشارته.

توی کلام  خدا، هیچ تقدم و تأخری بی حکمت نیست.

همیشه اولویتُ به تشویق و بشارت بدیم، بعد بریم سراغ هشدار و انذار.

اینجوری هشدارمون بهتر و بیشتر نتیجه می ده.

پیامبر ها علاوه بر اینکه نذیر بودن، بشیر هم بودن.

*

بعضیا هم هستن که هر چقدر بهشون راجع به مسأله هشدار بدیم، فایده ای نداره.

از نصیحت کردن و هشدار دادن به کسی که هشدار ما اونُ لجباز تر می کنه،‌ دست برداریم.

همین توصیه رو خدا هم به پیامبر ما داشته.

*

یه خوبی هشدار اینه که حجتُ بر همه ی آدما تموم می کنه.

توی یه جاده اگه تابلوهای هشدار دهنده وجود نداشته باشه،  همه می تونن تصادف خودشونُ گردن نبودن همین تابلو ها بندازن.

ولی وقتی یکی تابلو ها رو نادیده می گیره و تصادف می کنه، نباید کسی غیر از خودشُ سرزنش کنه.

خدا توی قرآن فرموده:

من می دونم که  هشدار برای بعضیا  هیچ فایده ای نداره. ولی بازم پیامبرهامُ‌ سراغشون می فرستم که فردا نگن: کسی به ما نگفت. کسی سراغ ما نیومد. کسی به ما هشدار نداد.

*

خدا،‌ چند جای قرآن،  اسم همین کتاب آسمونی رو گذاشته کتاب انذار و هشدار.

فرموده: این کتاب نازل شده که وسیله ی انذار باشه.

چند جا هم به پیامبرش فرموده:

ما این کتابُ‌ قبر تو نازل می کنیم که با آیه هاش، آدما رو انذار بدی.

دوران  بعثت پیامبرهای الهی  خاتمه پیدا کرده،‌ ولی یه جلد از قرآن روی تاقچه ی خونه ی همون مون  هست. همین یه جلد،‌ حجت رو بر همه ی ما تموم می کنه.

*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۰

اونایی که یه مقدار نمره ی امتحان عربی شون از من و شما بالاتر می شده، احتمالاً هنوز یادشون هست.

که چی ؟

که «اِنَّما» جزء  اَدات حَصره.

یعنی وقتی سر یه جمله ای میاد باید اونُ «تنها و تنها» یا «فقط و فقط» معنی کنیم.

اینُ گفتم که بگم خدا چند جای قرآن، همین «اِنَّما» رو  آورده سر بعضی از جمله ها.

بعدش چی گفته؟!

بعدش به پیامبرش گفته: تو، هشدار دهنده ای. تو تذکر دهنده ای!

یعنی پیامبرها فقط و فقط کارشون همین هشدار دادن بوده. تنها و تنها، کارشون همین تذکر دادن بودنه.

خدا وقتی توی قرآن داره پیامبرُ برای اهل دنیا معرفی می کنه می گه: نذیری برای بشر.

نذیر با ذال، معنیش می شه هشدار دهنده.

**

درسته که پیامبرها، مأموریت اصلی  و اساسی شون همین تذکر دادن و هشدار دادن و  تلنگر زدن و یاد آوری کردن بود.

ولی اینجوری نیست که هشدار ها و تذکرات و تلنگرهاشون روی همه اثر کنه.

از قدیم و ندیم  هم گفتن: نرود میخ آهنین در سنگ.

قرآن می گه: بعضی از دل ها، از سنگ هم سنگین ترن. غیر قابل نفوذِ غیر قابل نفوذ.

هشدار و  تذکر و تلنگر، به کار همچین دل هایی نمیاد.

خدا توی قرآن، اسم بعضی از دل ها رو گذاشته: دل مهر و موم شده.

دل مهر و موم شده هم مثل ساختمون پلمپ شده، غیر قابل وروده!

**

بعضی از دل ها، اصلاً انگار که در برابر ورد هشدار و تذکر و تلنگر و موعظه، عایق کاری و آب بندی شده باشن.

خود پیامبر ما گاهی وقتا، دو ساعت می نشست و برای یه عده ای حرف می زد و  نصیحت شون می کرد. ولی بعد از دو ساعت موعظه، می دید به جای اینکه دلشون نرم تر بشه، عنادشون سخت تر میشه.

بعدش، می رفت توی خلوت تنهایی خودش و آی غصه می خورد، آی غصه می خورد!

بعدش خدا جبرئیلُ می فرستاد که پیغام بیاره:

این قدر غضه نخور! قرار نیست هشدار ها و تلنگرهای تو روی همه  جواب بده. هشدار های تو، فقط روی اون دل هایی جواب می ده که  در خلوت خودشون، اهل خدا ترسی باشن.

**
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۷

اطرافیان و نزدیکان هر انسانی، برای اون آدم، نسبت به بقیه یه سری اولویت ها دارن.

مثلاً تا وقتی بستگان نزدیک تر وجود داشته باشن، بستگان دور تر کسی از اون ارث نمی برن.

یا خدا وقتی پیامبر ما رو به پیامبری مبعوث کرد، اول از همه بهش فرمود: سراغ انذار دادن بستگان  نزدیکت برو.

توی انفاق و کمک و خدمترسانی هم  همین قضیه صادقه.

تا وقتی بین بستگان و نزدیکان  خودمون کسی رو سراغ داریم که محتاج کمک  ماست، فراموش کردن اون ها و پرداختن به دیگران، پذیرفته نیست.

** ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

اون آدمایی رو که ما بهشون میگیم بستگان و نزدیکان، خدا توی کتابش بهشون گفته: «اَرحام»

«اَرحام» با رحم و رحمت و مرحمت و مراحمت، همریشه ست.

انگار که خدا خواسته باشه به ما بفهمونه رابطه ی انسان با بستگان و نزدیکانش، باید از همچین جنسی باشه.

از جنس لطف و خدمت و رحمت .

پیامبر ما، همون پیامبر که برای خدمت به همه ی بشریت مبعوث شده بود، همیشه بستگانشُ دعا می کرد.  همون بستگانی که بهش سنگ می زدن!

ولی پیامبر، از سر همون لطف همیشگیش، دستاشُ به سمت آسمون بلند می کرد و میگفت:

خدایا! بستگان منُ ببخش. اینا نمی دونن که دارن چه کار می کنن.

می خوام بگم یه مصداق خدمت به اطرافیان، چشم پوشی کردن و بخشیدن اشتباهات اون هاست. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۴

اصلا هر چیزی که کرامت پیدا کرد، احترامش واجبه …

خدا چون کریمه باید روزی سی و چاهار بار براش به سجده افتاد.

قرآن چون کریمه ، بی وضو نمیشه بهش دست گذاشت ، احترام قاری و حافظش هم واجبه.

ماه رمضون چون ماه کرامته باید حرمتش رو حفظ کرد.

پیامبر چون کریمه و اکرم ، اسمش که میاد نمی شه ساکت بود، باید لب باز کرد و درود فرستاد به خودش و اهل بیت اهل کرامتش …

انسان هم چون  خدا بهش کرامت داده، خون و مال و ناموس و آبروش محترمن ..

مؤمن اگه باشه که دیگه نگو!

احترامش از کعبه هم بالاتره …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۰

میگن پول، پول میاره.

یعنی هر چقدر که بیشتر پول داشته باشی، می تونی پول بیشتری هم  به جیب بزنی.

اگه این حرف راست باشه، هدایت هم یه همچین حکایتی داره. یعنی  هدایت، هدایت میاره.

یعنی  هر چقدر راهُ درست تر بریم، بقیه ی مسیر بهتر نشونمون می دن و بیشتر، دستمونُ می گیرن.

خدا خودش فرموده:

«اونایی که هدایت بشن، هدایتشونُ بیشتر می کنم»

این یعنی هدایت، هدایت میاره.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۵

 توی این دنیا ، دنیایی که همش دو روزه و قراره بیاد و بره ، همه چی حساب و کتاب داره .

 دنیایی که قراره بیاد و بمونه و با موندنش به همه ما رنگ جاودانگی بزنه ، چطور می تونه بی حساب و کتاب باشه ؟

 خوش به حال اون هایی که سرشون به حسابه .

 امام صادق(ع) فرمود:بر هر مسلمونی که مقام ائمه رو شناخته لازمه که هر شب و هر روز قاضی اعمال خودش باشه.

 هر مومنی بایدخودش  به حساب کارهایی که انجام داده برسه .

 اگه کار خوبی انجام داده سعی کنه بیشتر انجام بده و اگه مرتکب بدی شده از خدا طلب آمرزش کنه .

 هر کی که اینجوری باشه، روز قیامت خوار و سرافکنده نیست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۷

تو دوست داری مث کدومشون باشی ؟

 یکیشون گفت  : من ، یه بشرم مث خودتون .  یکی هستم از خودتون .

 اون یکی گفت : من از شما بهترم . من کجا و شما کجا!

 اولی تواضع کرد و دومی تکبر . عوضش اولی به معراج رفت و دومی از عرش ، اخراج شد و تبعید شد به زمین .

 تو دوست داری مث کدومشون باشی ؟ مث پیامبر یا مث شیطون ؟زمین خوردن رو دوست داری یا به  معراج رسیدن رو ؟

 بنده های واقعی خدا اون هائین که تکبر رو از وجود خودشون به دور کردن ، به همه ظن خوب دارن و به خودشون ظن بد . بدی هر کسی رو هم که ببینن با خودشون میگن :

 شاید از من بهتر باشه . شاید خوبی هایی داشته باشه که من ندارم و از اون ها بی خبرم .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۰

نشسته بود کنار مسجد و اصحاب هم حلقه زده بودن دور نگین وجودش.

فرمود : همینجور که آهن زنگار میگیره ، دل هم ممکنه زنگ بزنه.

پرسیدن : خب اگه زنگ زد و زنگار گرفت ، چه جوری صیقل بدیم  دلهامون رو ؟

فرمود : با یاد مرگ و خوندن  قرآن .

راستی من و تو ، روزی چند بار دلمون رو صیقل می دیم ؟

هفته ای چند بار؟ ماهی چند بار ؟ سالی چند بار؟!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۹

پیامبر ما فرمود : از امت من نه چیز برداشته شده.

یعنی چی؟ یعنی در امت پیامبر نه چیز وجود نداره.

خب حالا می دونی یکی از اون  نه چیز چیه؟

یکی از اون نه چیز فال بد زدن و نحس دونستتن چیزها ست.

حالا اگه جرأت داری بگو فلان عدد و  بهمان رقم ، نحسه!

اگه جرأت داری بگو و بعد هم ادعا کن که از امت پیامبری!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۹