دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین» ثبت شده است

محضر  امام صادق رسید و گفت :

 هر وقت از نزدیک کربلا رد می‌شوم دلم برای زیارت جدت حسین‌، پر می‌کشه اما در تمام طول راه،  ترس از جاسوس ها  و نگهبانهای  مسلح همراه منه؛

امام  صادق با لبخند فرمود:

«دوست نداری خدا ببینه به خاطر ما ترسیدی؟! نمی‌دونی هرکس به خاطر ما بترسه، جدم حسین  باهاش هم‌نفس می‌شه و از هول و هراس قیامت درامان می‌مونه… »

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۷:۴۲

پیش امام باقر، از غربت  و تنهایی  و دور بودنش از امام گلایه کرده بود.

امام فرموده بود: تازه شده ای مثل جدم حسین. او هم در سرزمینی دور از ما، غریبانه آرمیده است.

بعد امام از او پرسیده بود که: به  زیارت قبر حسین که می روی؟!

محمد بن مسلم، گفته بود: می روم،‌ ولی با هزار جور خوف و هراس.

امام فرموده بود:

«هر چه در راه این  زیارت شدّت و سختی ببینی، هر چقدر که  خوف و هراس تو بیشتر باشد، ثواب و اجرت به همان  اندازه  افزون است.   کسی که  با  پشت پا زدن به  ترس و هراس ها به زیارت حسین برود،‌ خدا  او را از وحشت  روز  محشر  امان می دهد.

 

همچین کسی  در حالی از زیارت بر می گردد که خدا گناهانش را ریخته،  و فرشتگان سلام و درودش می فرستند، پیامبر  خدا هم شاهد رفتار چنین شخصی است و برای او دعا می کند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۷:۴۴

 به هر زحمتی بود، جابر بن عبد الله انصاری و  عطیة بن سعد کوفی،  اسم خودشونُ  به عنوان  پایه گذاران  سنت زیارت اربعین، و  اولین زائران قبر امام حسین  ثبت کردن.

زیارتی که هیچ وقت بی زحمت  و آسان و بی خطر نبوده؛

همیشه ی تاریخ، ترس تیغ تیز خون ریز حرامی ها، همراه ذهن رائران قبر حسین بوده؛

حرامی هایی که  قرن به قرن اسمشون عوض شده،  و رسم شون تغییر نکرده.

ولی زائرین قبر حسین، چهارده قرنه که نه اسم عوض می کنن، نه رسم.

اسمشون عاشقه و رسمشون عاشقی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۷:۳۹

بیستم صفر سال   درد، بیستم صفر سال زخم؛  بیستم صفر سال نوحه و آه؛

بیستم صفر  سال تقابل شهادت با جنایت؛  بیستم  صفر شصت و یک هجری؛

هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال قبل؛

یک اربعین از  آن روز واقعه، آن قیامت کبری، آن محشر عُظما، یک اربعین از روز عاشورا می گذشت که وارد کربلا شد.

اسمش جابر بود.

جابر بن عبد الله انصاری، صحابی رسول خدا،  شیعه خالص مولا علی، اولین زائر قبر حسین شده بود؛

 

جابر نابینا  بود و  روشندل؛ کسی رو می خواست که زیر بغل هاشُ بگیره و او رو به سمت قبر خاکی امامش راهنمایی کنیه؛

عطیه، پسر سعد،  شاگرد علی و مفسر بزرگ قرآن   عهده دار همین وظیفه شده بود.

دوتایی،  اول کنار  فرات رفتن   و غسل زیارت کردن؛

جابر، سال ها  قبل، از رسول خدا یاد گرفته بود که  برای  زیارت دوستان، خودش رو معطر کنه؛

حالا هم می خواست به زیارت دوست و امامی بره که نوه همون معلم و همون پیام آور  بود .

بوی خوشبوترین عطری که داشت رو همراه خودش کرد؛  بعد با کمک عطیع، خودش رو نزدیک مزار بهترین بنده خدا رسوند.



حالا کنار قبر حسین بود؛

با حسرتی نا تمام که چرا درد کوری، بانی دوری او از صحنه ی کربلا شد؛

چرا چشم بینایی نداشت تا این بار به جای خیبر و خندق و جمل و نهروان، در صحرای نینوا شمشیر بزنه.

جابر، آهی از سر افسوس کشید  و  از عطیه خواست دستش رو  روی قبر قرار بده؛

دست جابر  که به قبر بی  فرش و چراغ حسین  رسید، بیهوش شد؛

وقتی به هوش اومد، سه بار «یا حسین» گفت و  اینطور ادامه داد: « آیا  رسم دوستی این نیست که دوست جواب دوست خودش رو بده ؟ چرا جواب سلام جابرِ زائر  رو نمی دی؟»

جابر دلش می خواست گله ها رو ادامه بده،  ولی چیزی یادش اومد که اینطور جواب خودش رو داد:

«چه طور؟  چه طور دوست جواب دوست خودش رو بده؟! چطور وقتی سری روی بدن نداره؟»

با این حرف های روضه وار جابر، شانه های عطیه بود که می لرزید؛

بغض هر دو نفر، جای خودش رو به های های و هق هق داده بود؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۷:۳۷

 از رسول خدا روایت شده که فرمود:

هر کس چهل روز خود را براى خدا خالص کند چشمه‏ هاى حکمت از قلب او بر زبانش جارى مى ‏شود.

حافظ  هم می گه:

سحرگه رهروى در سرزمینى               همى گفت این معما با قرینى

 

که اى صوفى شراب آنگه شود صاف              که در شیشه بماند اربعینى

یعنی شراب، وقتی صاف و زلال می شه که چهل روز در شیشه ، دست نخورده باقی بمونه.

تا حالا با خودت فکر کردی که چه رازی توی این عدد چهل وجود داره؟

چرا ما امروز باید برای امام حسین اربعین بگیریم و چرا اهل بیت امام، بعد از چهل روز دوباره وارد کربلا می شن؟

من همینقدر می دونم که چهل، عدد کماله و میقات موسی با خداوند هم چهل روز طول کشید.

شاید عزاداری عاشورا تا اربعین هم برای خودش یه جور «چله» باشه.

 عرفا می گن چله داری، خیلی گره ها رو باز می کنه و خیلی پرده ها از مقابل چشم بر می داره...

باید  صبر کنیم و ببینیم قراره چه پرده هایی برامون کنار بره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۷:۳۴

شهر مکه، شهر بزرگی نیست. حداقل آن گونه که ما از بزرگ، تهران و شهرهای ابرشهری عالم را مراد می کنیم، بزرگ نیست. مکه خیلی که باشد می شود یکی دو منطقه ی تهران!

هر ساله موسم حج در حدود دومیلیون زائر ، سفید پوش و شیک، در مکه جمع می شوند، می آیند و می روند، می گردند و مروه را تا صفا، صفا می کنند! همین دو میلیون و اندی با هم به عرفات می روند، وقوف می کنند اصطلاحا! شب را می مانند و بعد مشعر و آخر سر منا….

دو میلیون در چند روز ناقابل همه ی شهر را پر می کنند و آداب به جا می آورند. شهری که چندان بزرگ نیست ؛

همین دو میلیون و اندیِ هر ساله، مکه را یک‌پارچه هتل کرده؛ هتل های غولی که آسمان مکه را خراش داده اند. تا چشم کار می کند هتل است.دو میلیون و اندی زائر با تمام امکانات و لباس های شیک سفید.

مکه شهر کوچکی است، نهایتش می شود یکی دو منطقه ی تهران بزرگ!

کربلا همان یکی دو منطقه هم نیست به جهت مساحت!

شهری کوچک با یک مرکز اصلی، همه چیز در کربلا دور حرمین شکل گرفته است و در طواف به دور آن… شاید این بارز‌ترین شباهت میان کربلا و مکه باشد!

در کربلا همه ی  چیزها  رو به سوی حرمین دارند.

تا چندی قبل که صدام حکومت می کرد، خبری نبود! یعنی نمی شد. چهل سالی بود که نمی‌شد.

آن قدر که جوان‌‌های آن سال‌ها پیری خود را هم پشت سرگذاشته بودند و بر دلشان مانده بود داغ این نشدن! جوان های این سال‌ها هم هیچ خاطره ای نداشتند از آن‌چه در داستان ها برایشان می گفتند. آخرِ خفقان بود آن  چهل سال….

صدام که با خفت برداشته شد،  کنارهمه ی مناقشات سیاسی و دعواهای جنگ، چیزی آرام آرام میان مردم عراق پیچید.  چیزی سینه به سینه، چیزی به اسم  زیارت اربعین.

بعد از رفتن صدام، محرم  که آمد،  عراق بعد از چهل سالی دوباره سیاه پوش شد.  بعد از عاشورا،  همه  ی چشم ها، چشم انتظار اربعین بودند.  چشم انتظار زیارت باشکوه اربعین، چشم انتظار تجلی  یکی از پنج علامت شیعه؛

از آن سال به بعد،  همه دست به دست هم داده اند تا زیارت اربعین را سال به سال با شکوه تر از سال قبل برگزار کنند.   نتیجه اینکه امسال  بزرگ ترین گرد هم آیی انسانی بشر،  در طول تاریخ، در کربلا رقم می خورد.

آن هم در شهری کوچک. شهری که حتی به اندازه ی یکی دو منطقه ی تهران هم نیست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۷:۳۱

 (1)

خدا در قرآن فرمود: «ما نوح و اهل بیتش رو از کرب عظیم ، از سختی بزرگ  نجات دادیم »

بعد هم فرمود : «قصه ذبح اسماعیل واسه ابراهیم یه بلای عظیم ، یه امتحان بزرگ بود »

نوح از  کرب عظیم نجات پیدا کرد  و ابراهیم از  بلای عظیم سربلند بیرون اومد ولی این کرب و اون بلا وسط سرزمین نینوا به هم رسیدن تا کرب و بلای عظیم درست بشه ...

اما تا سه نشه بازی عشق شروع نمی شه ...

کربلا هنوز یه ذبح عظیم کم داشت ... یکی به اسم حسین ....

 

  (2)

می گفت : کربلا سرزمین بلاست

گفتم : آره ... بلا یعنی آزمایش

کربلا سرزمین بلاهای عظیمه ... سرزمین آزمایش های خیلی خیلی بزرگ ... کربلا امتحان جامعیه که خدا از هفتاد و دو تا خوب می گیره و اونها هم از پس این امتحان خوب بر میان ... کربلا قصه رو سفیدیه انسانیته ... کربلا جواب خداست به فرشته هایی که به خلیفه الله بودن اولاد  آدم اعتراض می کردن ...

 

 

 (3)

بعضی وقتا ندونسته دور امام حسین حصار می کشیم ...

زبونم لال واسه امام حسین تاریخ مصرف مشخص می کنیم ...

جوری می گیم محرم ماه امام حسینه که انگار ماه های دیگه ماه امام حسین نیست ...

انگار عطر امام حسین فقط همین یه ماه همه جا پیچیده ست ...

درست مث اینکه بگیم ماه رمضون ماه مهمونی خداست و خیال کنیم بقیه سال رو مهمون سفره یکی دیکه ایم ...

کل شهر محرم وکل یوم عاشورا وکل ارض کربلا...

باید یاد بگیریم بین خونه های تقویم دنبال عاشورا نگرردیم

باید بگیریم کربلای واقعی اسم یه شهر روی نقشه های زمینی نیست ....

 

(4)

شب اول بود و حاج آقا رفته بود بالای منبر ولی هنوز حرف هاش رو شروع نکرده بود ...

خادم حسینیه بلند شد و با صدای بلند گفت : «خدا خیرتون بده اگه از جاتون بلند شید یه قدم بیائید جلو تا واسه بقیه هم جا باز بشه »

جمعیت بلند شدن و اومدن جلوتر نشستن ولی حاج آقا به جای اینکه شروع کنه به صحبت از منبر اومد پایین ...

پرسیدن حاج آقا چی شده ؟

گفت : هیچی ، فقط همه حرفایی که من می خواستم توی این ده روز بزنم ، آقای خادم توی یه جمله گفت :

«خدا خیر بده به هر کی که هر جای زندگی دنیا که هست بلند شه و یه قدم به جلو واسه نزدیک تر شده به امام حسین برداره »

 

(5)

چه رنگی هستی؟

آبی ؟

نه!

قرمز؟

اصلا

فقط مشکی ... روسفید ترین رنگ دنیا!

همه جا

در و دیوار کوچه و خیابون

پرچم ها و پرده ها

پیراهن و شال عزای من و تو

در و دیوار حسینیه دل من و تو

در و دیوار بیت المعمور

در و دیوار عرش خدا

زمین و زمان سیاه پوش شدن ...

«گویا عزای اشرف اولاد آدم است »

 

(6)

می دونم تو هم مث من دلت هوای محرم رو کرده بود...

من که  دلم واسه چادرهای هیئت خیلی خیلی تنگ شده بود ... دلم تنگ شده بود واسه  زیارت عاشورا خوندن ...

واسه صدای  طبل ها ، صدای زنجیرا - زنجیرهایی که تو هوا میرقصن و منتظرن تا با هر صدای طبل روی شونه ها فرود بیان ، واسه سینه زدنا ، حسین حسین گفتنا ، تعزیه خوندن ها ، غذا دادن ها ، شلوغی خیابونا توی شب ....  یواشکی اشک ریختنا ،

 

(7)

آب رو روی امام حسسن بستن ...

ولی امام حسین به فرات نگاه نمی کنه ...

امام حسین دنبال آب نیست ، طالب تشنگیه ...

نگاه امام به آسمونه ...

چی خیال کرده بود لشگر عمر سعد ...

آب فرات رو روی حسین می بنده ولی عرش خدا رو چی؟

وَ کانَ عَرشُه علی الماء...

امام حسین تشنه اون آبه ...

 

(8)

هر روزی که هیمنه یه طاغوت شکسته بشه از ایام الله میشه ...

 عاشورا ، از ایام اللهه ...

عاشورا روز خداست ...

عاشورا ، روزیه واسه از تاریکی در اومدن و پا به نور گذاشتن

روزای خدا رو باید یاد کرد ...

ذکر روز های خدا عبادته ...

یاد کردن از ایام الله منفعته

فان الذکری تنفع المومنین

روزای خدا رو باید زنده نگه داشت ...

باید هر سال عاشورایی تر از سال قبل پا به عاشورا گذاشت ...

 

(9)

حتما تا حالا با  لیوانای یه بار مصرف شربت خوردی ....

نوش جونت!  ولی حرفم چیز دیگه ایه ...

لیوان یه بار مصرف اسمش روشه ... یه بار مصرفه ...

شربت رو می خوری و لیوان رو میندازی داخل سطل زباله ...

بعضی وقتام تا توی دستت نشکنیش راهی سطل نمیکنیش!

خوبی ظرف یه بار مصرف همینه ... اینکه ازش زود و راحت دل می کنی

اینکه می دونی دیگه به کارت نمیاد ...

به خدا این تن گوشت و استخونیم  فرق زیاید با همون لیوان یه بار مصرف نداره ...  یه دو سه روز ظرف روح می شه و بعد هم میفرستنش توی قبر ... دیگه به هیچ دردی نمی خوره ... حتی بی مصرف تر از لیوانای یه بار مصرف می شه ... از این تنم باید راحت دل کند ... این تن فقط وقتی ارزش پیدا می کنه که پیشکشش کنی به یکی دیگه ... امام حسین رو به خدا کرد و گفت : هر چی دارم مال تو ... علی اکبرم مال تو ... علی اصغرم مال تو ... داداش عباسم مال تو ... اخر سر هم فرمود : قابل شان کبریایی تو رو نداره  ولی این تن یه بار مصرف هم تقدیم تو ...

 

 

 

 

 

(10)

کربلا مدرسه ایثاره

جائیه عده ای بین خودشون و امامشون ، امامشون رو انتخاب کردن ...

بچه که بودیم روز عاشورا  به یاد معصومیت علی اصغر ، بهمون لباس علی اصغر می پوشوندن ... حال که بزرگ شدیم باید به یاد ایثار ابالفضل ، عباس وار زندگی کنیم ...

نوشته بود :

«از بچگی به ما می گفتن  هر وقت که آب می نوشی بگو: یا حسین. ولی این روزا که تا دم آب می روی و نمی نوشی، آروم بگو: یا اباالفضل... »

 

 

 

(11)

طبل عزا را بنواز ای فلک

               خیمه خورشید سوخت

عصر عاشورا ، خیمه های اهل بیت بود که داشت می سوخت

خیمه های آل محمد

خیمه های آل الله

امام سجد تا آخر عمر هر وقت نگاهش به عمه و خواهر هاش می افتاد به یاد صحنه آتش زدن خیمه ها بعض می کرد و گریه اش می گرفت ...

از خیمه های سوخته هنوز که هنوزه دود بلنده ...

دودی که قراره تا قیامت به چشم همه ظالمای دنیا بره ...

 

آتش به آشیانه مرغى نمى‏زنند

گیرم که خیمه،خیمه آل عبا نبود

 

 

(12)

درسته که صاحب مجلسِ اهل بیت ،خودشونن ؛ ولی عزای امام حسین همیشه یه بانی هم داشته ...

همیشه رسم بوده هزینه هر شب از شبای  عزاداری محرم رو یکی بده ...

حسینیه ها و تکیه ها هم بی بانی نیستن ...

با اینکه خیلیا واسه ساخته شدن حسینیه های قدیمی کارگری کردن ، بدون اینکه از کسی غیر از امام حسین مزدی بگیرن ولی معمولا کنار اسم هر حسینیه ای اسم یکی دو نفر به عنوان بانی مخارج ساخت اون بنا شنیده میشه ...

هر چند کم نبودن زن ها و دخترایی که انگشتر و سینه بند طلاشون رو نذر عزادارهای امام حسین کردن ؛ ولی بانی بودن واسه عزای امام حسین افتخاری بوده که همیشه پسر ها نسل به نسل از پدرهاشون به ارث بردن ...

 

 

 

(13)

با اینکه بزرگ و رییس هیات محله ست ولی چند سالی میشه که ازیه شب مونده به تاسوعا دیگه توی حسینیه ازش خبری نیست ...

حتما می پرسی : «مگه میشه؟ آخه مگه میشه کسی رییس هیات باشه و شب تاسوعا و عاشورا توی هیات نباشه؟!»

آره میشه ...

از چند هفته مونده به محرم که سرگرم آماده کردن حسینیه و اینجور کارا می شه تا یه شب مونده به تاسوعا اونقدر واسه اینکه مراسم به بهترین و آبومندانه ترین شکل برگذار بشه اضطراب و جوش و غصه داره که نهایتا کار قلبش به بیمارستان و مراقبتای ویژه می کشه ...

این قصه الآن چند ساله که داره تکرار میشه ولی عشقه دیگه ... چی کارش میشه کرد؟

«حاج سید محمد » هیات اباالفضل رو از جونش هم بیشتر دوست داره ...

 

 

(14)

امام حسین بهونه بهشتی شدن ما نیست ... امام حسین وسیله هدایته ...

امام حسین هم راه بلده ، هم خود راهه ... راهی که به بهشت می رسه ولی راه راهرو میخواد ... راهرو این راه باید خود ما باشیم ...

امام حسین به جای کسی شهید نشد ولی به همه نشون داد شهادت کدوم طرف کربلاست و هلاکت کدوم طرفه ..

 درسته که اگه بعضی وقتا عقب بیفتیم میاد و ما رو هل میده ولی این راه رو باید خود ما بریم ... نمی گم خستگی نداره ولی یه «یاحسین» گفتن همه خستگی ها رو از تن ما درمیاره ...

 

 

 

(15)

کربلا سرزمین آرزو هاس ... روز عاشورا خیلی از آرزو ها برآورده شد ... یکی بود که همیشه آرزو داشت برادرش ، برادر صداش بزنه ...

یکی بود که آرزو داشت زیر گلوی برادرش رو ببوسه ...

هفتاد و دو نفر بودن که آرزوی میقات رو داشتن ...

آرزوی یه حج که توی اون عوض قربانی کردن ، قربانی بشن ...

آرزوی یه حج که طوافش گرد حسین باشه ...

 

(16)

حتما تا حالا شنیدی که بدن های شهدای عاشورا رو قبیله بنی اسد به خاک سپردن ...

جالبه بدونی بعضی از اصحاب امام حسین مث حبیب بن مظاهر هم از همین قبیله بودن ...

جالب تر  اینکه بعضی از دشمنای سنگ دل امام حسین هم  مث حرمله از بنی اسد بودن ...

بنی اسد رو مثال زدم تا بگم عاشورا همیشه آدم ها رو سه دسته کرده ...

یه دسته اونهایی که با حسین همراه شدن و سعادت قسمتشون شد ...

یه دسته اونهایی که بر حسین بودن و شقاوت رو خریدن ....

دسته سوم بی طرف بودن ... عاشورا واسه اون ها فقط و فقط هدیه حسرت داره ...

 

 

(17)

فرمودن هر کی چهل روز خودش رو واسه خدا خالص کنه چشمه های حکمت به قلبش جاری می شه ... چشم و گوشش چیزایی رو می بینن و میشنون که شنیدن و دیدنش کار هر کسی نیست ...

 

حالا این دهه محرم با اینکه ده روز بیشتر نیست ولی باز فرصت خوبیه ... از ما که این ده روز خودمون رو صاف و زلال کنیم ، ضرب در چهار کردن این ده روز هم با خود امام حسین .... امام حسین عادت داره کم ها رو بگیره و زیاد کنه ... حد کرامت این خانواده رو غیر از خودشون و خدا هیشکی نمی دونه ...

 

(18)

سینه زدن واسه امام حسین شور می خواد ...

ولی شوری خوبه که پشت سرش یه چشمه شعور باشه ...

خدا نکنه روزی بیاد که سینه زدنمون ، مشکی پوشیدنمون  و هیات رفتنمون همه از سر عادت شده باشه ...

خدا نکنه روزی بیاد که اشک ریختن و مصیبت گوش دادنمون هم بشه عادت ...

وای اگه قصه کربلا واسمون عادی بشه ...

بشه مث بقیه قصه ها ...

بشه تاریخ ...

واسه امام حسین باید جوری سینه زد که انگار همین الآن امام توی کربلاست و عاشورا داره اتفاق می افته ...

امام صادق فرمود : «بزرگترین عبادت ترک عادته»

 

 

(19)

عاشورا کلاس تسلیمه

همه تسلیم امامشون هستن  و امامشون  تسلیم خداست ...

هر کی روز عاشورا نزدیک امام حسین بود «الهی رضا برضائک » رو از زبون امام بارها و بارها می شنید ...

ذکر لب امام حسین روز عاشورا «تسلیما لامرک » گفتن به خدا بود ... هر چی به ظهر عاشورا نزذیک می شد ، زبون امام بیشتر و بیشتر ذکر می گفت ...

عاشورا واسه ما هم کلاس  تسلیمه ...

از ما هم خواستن ذکر تسلیم رو تکرار کنیم ...

از ما هم خواستن بگیم :

«انی سلم لمن سالمکم »

اینجوری شاید اسم  ما رو هم  جزء عاشورائیا نوشتن ...

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۳:۲۱

نگاه به این شب های شهری نکن.

شهر، علاوه بر آلودگی هوا و آلودگی صوتی، آلودگی نوری هم داره. یعنی شب که می شه، از بس چراغ و لامپ و پرژکتور روشنه، انگاری که شب نیست. انگاری که روزه.  برای همینم هست که شبای شهری،  عین باقی چیزای شهری، صفا ندارن. ستاره هم ندارن.

یه بار ترسُ کنار بذار و بزن به دل کویر؛ بزن به دل کویر  تا معنی شبُ بفهمی. تا بدونی ظلمت یعنی چی.  توی شب کویر، جلوی پای خودتُ هم نمی بینی. حالا فکر کن وسط کویر و در دل شب، مقابل یک سنگ سیاه  باشی. بعد روی همین سنگ سیاه، یه مورچه ی سیاه کوچولو، خیلی آروم  در حال حرکت باشه.

 به نظرت  حرکت  آروم یه مورچه ی کوچیک سیاه، روی یه سنگ سیاه، توی دل شب سیاه، قابل دیدنه؟!

همه ی این فضا سازی ها و مقدمه چینی ها رو کردم  که بگم:

اونجوری که احادیث میگن رخنه کردن ریا به نیت آدم ها، از حرکت اون مورچه هم آهسته تر و نادیدنی تره. مراقب نیت ها و نمازهایی که با اون نیت ها می خونیم باشیم.

حواس مون باشه بین اونایی که اومدن کربلا، آدم تارک الصلاه کم پیدا می شد. ولی نیت های متفاوت  نمازها،  سرنوشت ها رو متفاوت کرد. بعضی ها حسینی شدن و بعضی ها یزیدی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۴۱

می گفت: عصا مال کیه؟  مال کسی که به خاطر ضعف بنیه، یا به خاطر درد پا و بیماری و کهولت سن، نمی تونه بی عصا راه بره. بعضیا به یه دونه عصا محتاجن و بعضیا به دو تا. ولی عصا چه یه دونه باشه و چه دو تا، چه چوبی باشه و چه فلزی، چه سیاه باشه و چه سفید، نشونه ی احتیاجه.

برای همینم هست که جوون سالم، زورش میاد عصا دست بگیره. یعنی غرورش اجازه ی دست به عصا شدنُ نمی ده.

می گفت: مردم هم عین عصا می مونن. تکیه دادن بهشون نشونه ی عجز و احتیاجه.  آدمی که سالم باشه و قلب سلیم داشته باشه هیچ وقت به  مردم تکیه نمی کنه.  عوضش فقر و اعتراف به عجزشُ می بره پیش کسی که واقعاً محتاجشه. کسی که هر چی داره از اون داره. آدمی که صاحب قلب سلیم باشه، به جای تکیه دادن به مخلوق،‌ به خالق تکیه می کنه.  به ستون ثابت هستی که گردش داره،‌ نه لرزش، نه شکستن و کج شدن.

می گفت: سید الشهدا رو ببین. عارش میاد دست بیعتُ‌ سمت یزید دراز کنه. عارش میاد با سر خم کردن مقابل امثال یزید، خودشُ خوار ببینه.  سرشُ بالا می گیره و میگه: هیهات! هیهات که من خودمُ خوار کنم. هیهات از ذلت و خواری.

ولی همین امام حسین، روز عرفه، از ظهر تا غروب آفتاب، دست نیازش به سمت آسمونه.  همون امامی که پیش مخلوق سر خم نمی کنه، پیش خالق بیا و بیین چه سجده هایی می کنه.  چه نمازهایی می خونه و چه اشک هایی می ریزه.

همیشه شب اول محرم می گفت: تا قافله ی امام به کربلا نرسیده،  تا نینوا شلوغ نشده، زودتر بیا و جا بگیر تا بتونی نماز شب های ثار الله و انصار الله ُ تماشا کنی. از چند شب دیگه، روی چند هزار نفر  از کوفه و اطرافش میان کربلا. شب عاشورا، کربلا جای سوزن انداختن نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۳۷

زُهَیر بن قِین، از اون آدمایی بود که از علی و اولاد علی دل خوشی نداشتن.

زهیر همیشه فکر می کرد عثمان، به تحریک علی و اولاد علی کشته شد. برای همینم وقتی داشت با حاج خانمش از سر حج بر می گشت، یه جوری حرکت می کرد که با حسین و قافله ی حسین، چشم تو چشم نشه.

ولی با خواست خدا مگه می شه جنگید؟!

بالاخره امام حسین و زهیر توی یه منزل، به هم برخوردن. همسر زهیر بهش گفت که حسین بن علی دنبالت فرستاده. گفته بیا یه کاری باهات دارم.

زهیر گفت: من با حسین کاری ندارم.

همسرش گفت: خب حتماً باهات کاری داشته که دنبالت فرستاده. به احترام جدش یه توک پا برو  ببین چی کارت داره.

همسر زهیر اونقدر با اصرار های زنانه ی خودش زهیرُ به رفتن پیش امام حسین تشویق کرد که زهیر مجبور شد یه توک پا تا خیمه ی امام حسین بره.

ولی همون یه توک پا، زهیرُ کربلایی و عاشورایی کرد.

این خانواده همه شون همینجوری هستن. کافیه یه توک پا بریم سراغشون و ببینیم با ما چی کار دارن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۳