دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتماد» ثبت شده است

دیدی بعضی ها رو؟

مریض هم که می شن  و دکتر هم که می رن، به جای اینکه دکتر به اونا راهکار بده، اونا به دکتر دستور می دن...

مدام می گن : اینُ برام بنویس و اونُ ننویس و این ُ تجویز کن و از این جور سفارش ها...

بعضی های دیگه، در خونه خدا هم که می رن فقط بلدن دستور بدن...

به جای اینکه بگن : «خدایا! مشکل منُ هر جور صلاح می دونی حل کن»، تعیین تکلیف می کنن که : «خدایا! مشکل منُ اینجوری حل کن...»

انگار که خدا نمی دونه مشکلشون رو چه جوری باید حل کنه، دنبال راه حل و مشاوره می گرده!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۰

قید و بندهای اخلاقی و وجدانی ،دست و پای آدمُ می بنده. مردم هم دنبال کسی می گردن که دست و پاشُ همین قید و بندها بسته باشه.

مهم نیست که شغل طرف چیه؟ تحصیلاتش چقدره؟ جایگاهش کجاست.  این قید و بندها همیشه و همه جا لازمه و یه جور سرمایه ست.

ما، همونجوری که جون مونُ دست هر دکتری نمی دیم، کفشای زهوار درفته ی خودمونُ هم به هر کسی نمی دیم که واکس بزنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷

بعضیا میلیون ها تومن پول خرج تبلیغات می کنن، بلکه بتونن اعتماد مردمُ به دست بیارن. عوضش بعضیا، با رعایت چند تا اصل مهم و ساده ی اخلاقی، اعتماد آفرینی می کنن.

بعضیا توی کاری که دارن، سرشون شلوغه، مشتری هاشون زیادن، سفارش هایی که می گیرن،  یکی دو تا نیست.

نه به خاطر دکور شیکی که دارن. نه به خاطر موقعیت مناسب مغازه و دفترشون، نه به خاطر تبلیغات زیاد. بلکه به خاطر خوش قولی، به خاطر خوش حسابی، به خاطر راست گویی، به خاطر خوش اخلاقی و تحمل و حوصله ای که همیشه دارن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۴

مدرسه امام صادق در شهر مدینه، پر رونق ترین حوزه ی علمی در دنیای اون روز بود. به دلایل مختلف،  مکتب امام صادق از مکتب های رقیب خودش متمایز شده بود.

یکی از این دلایل، سطح بالای رواداری و سعه صدر امام صادق در برخورد با اندیشه های مخالف بود. امام صادق، اهل استفاده از سلاح تکفیر نبود. به جای طرد کردن و لعن کردن مخالفان خودش، سعی می کرد اون ها رو اقناع کنه. بزرگان مذاهب مختلف در اون زمان، آزادانه به خونه ی امام صادق رفت و آمد داشتن. با امام بحث می کردن. حتی به نظرها و سیره ی امام اشکال وارد می کردن. اما امام با خونسردی و منطق محمدی، به اون ها جواب می داد.

در فرار مغزها، همیشه نوعی دافعه در محیط داخلی، و نوعی جاذبه در محیط بیرونی وجود داره. حوزه ی درسی امام صادق، حوزه ای بود که دافعه نداشت، جاذبه داشت.



بارها شنیدیم که امام صادق بیش از چهار هزار شاگرد داشته. شاید خیلی هامون فکر کنیم که این چهارهزار شاگرد، همگی از شیعیان اهل بیت بودن. اما بررسی دقیق تر چیزی خلاف اینُ ثابت می کنه. درهای مدرسه ی امام صادق به روی همه باز بود. افراد، با گرایش ها و دلبستگی های متفاوت می تونستن وارد مجلس درس امام بشن. سوال کنن و جواب بگیرن. اشکال کنن و اقناع بشن. حتی می تونستن بگن که اقناع نشدن. کسی مجبور به اقناع شدن نبود. برخی از شاگردان امام صادق، بزرگان و پیشوایان مذاهب دیگه ی اسلامی هستن. اما اون ها هم به شاگردی کردن در مدرسه ی امام صادق افتخار می کنن.

در مدرسه ی امام صادق، همه حق داشتن متفاوت فکر کنن و متفاوت نظر بدن.

همین امکان آزاد اندیشی، به حوزه ی درسی امام صادق جاذبه می داد.



مکتب امام صادق، استعدادها رو فراری نمی داد. جذب می کرد. امام، از جای جای جغرافیای پهناور اسلامی شاگردان برجسته داشت. از خراسان بزرگ و ری، از بصره و کوفه، از مکه و مدینه، از شام و یمن، از شمال آفریقا. لهجه و نژاد و رنگ پوست آدم ها مهم نبود. همه با هم برابر بودن و از این برابر بودن لذت می بردن. در مدرسه ی امام صادق، قومیت ها و ملیت ها هیچ اعتباری نداشت.

یادمون باشه که همیشه، همه جای دنیا، یکی از انگیزه های فرار مغزها، تبعضیات  قومی و نژادی بوده.




هیچ کس دوست نداره جایی باشه که احساس می کنه بهش بی احترامی می شه. هیچ کس دوست نداره جایی باشه که احساس می کنه قدرش ناشناخته می مونه. اما بزرگان جامعه ی علمی اون روز، با وجود گرایش ها و نظرهای متعارض، اهل ارتباط با امام صادق بودن.

 

در مکتب امام صادق، همه احترام داشتن. به کسی توهین و  بی احترامی نمی شد. همه احساس می کردن که شأن شون در خانه و مدرسه ی امام صادق محفوظه. مالک بن اَنَس، می گه: «هر زمانی که نزد امام صادق می رفتم، بسیار از من قدرشناسی می کرد. می فرمود  ای مالک! تو را دوست دارم. من از این ابراز محبت مسرور می شدم و خدا را شکر می کردم.»




یکی از دلایل فرار مغزها اینه که جوون ها احساس می کنن بهشون اعتماد نمی شه. منتظر می مونن تا بهشون کاری سپرده بشه، اما خبری نیست. از تخصص و مهارت شون هیچ استفاده ای نمی شه. برای همین هم بار سفر می بندن تا جایی برن که توانایی اون ها ارج نهاده بشه.

امام صادق اهل ارج نهادن به توانایی های شاگردان خودش بود.

امام، در هر دانش و زمینه ای، شاگردانی خاص داشت. شاگردانی که به اون ها و توانایی هاشون اعتماد کامل داشت. هنوز صورت هُشام بن حَکَم صاحب محاسن نشده بود. اما امام او رو مامور مناظره با مهم ترین شخصیت های جامعه ی علمی می کرد.

بارها دیده بودن که پیر ائمه، امام صادق، به استقبال جوانی مثل هشام می ره  و او رو در بالای مجلس می نشونه.

امام به جوون ها و توانایی اون ها ایمان داشت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۲

وقتی می خوای از یه فروشنده یه کفش یا یه لباس بخری، هیچ وقت نمی ری  از  پنج روز قبل راجع به فروشنده تحقیقات محلی بکنی که مثلاً این آقا، آدم قابل اعتمادیه یا نه.

چون اون فروشنده خیلی هم که آدم کلاهبرداری باشه، فوقش می تونه به اندازه یه کفش سر من و شما کلاه بذاره.

اینجور وقت ها، اصل بر راستگوئی طرفه، مگه اینکه خلافش ثابت بشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۰

از هر عاقلی که راجع به اعتماد کردن بپرسی، می گه:

«اول آزمودن، بعداً اعتماد کردن»

 اعتماد رو باید تقدیم کسی کرد که توی آزمون دوستی و راستگویی و وفاداری، نمره قبولی گرفته باشه.  تازه اونم نه یه بار و دو بار. چند بار!

جایی به نقل از امام صادق (ع)  حدیث کوتاهی دیدم راجع به همین موضوع.

امام فرموده بود:

به دوستى کسى اعتماد مکن ، تا آن که او را  برای امتحان، سه بار به خشم آورى.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۰

مورد اعتماد بقیه بودن، کم نعمتی نیست.  اصلاً یه جور سعادت و خوشبختیه.

فکرش رو بکن!  بقیه ما رو  راستگو و مطمئن می دونن و  بدون واهمه، به ما اعتماد می کنن.

اینجور وقتا باید یاد همون حدیث پیامبر بیفتیم که فرموده:

«آدمى را همین سعادت بس که در کار دین و دنیا به او اعتماد کنند .»

 البته همچین اعتمادی، مسئولیت ما رو سنگین می کنه و باید  برای حفظ و تداومش حسابی مایه بذاریم.

از امام علی (ع) روایت شده که فرمود:

« اگر مورد اعتمادِ برادرت هستى ، برایش از جان و مال ، مایه بگذار و با هر کسى او دوست است ، دوست باش و با هر که دشمن است ، دشمن باش. رازها و عیب‏هایش را بپوشان و خوبى‏هایش را آشکار کن.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۹

بعضیا هستن که به خاطر رفتار و کردارشون، نمی شه بهشون اعتماد کرد.  ولی خود این افراد، به بقیه اعتماد دارن و بالاخره زندگیشون رو می گذرونن.

بعضیا هم هستن که به خاطر وسواس فکری و بد گمانیشون، به هیچ کس اعتماد ندارن. ولی چون خودشون آدمای مقبولی هستن، بقیه به اونا اعتماد دارن. اتفاقاً  این دسته چون آدمای خیلی دیر باور و شکاکی هستن، اگه حرفی بزنن، اعتماد بقیه رو بیشتر جلب می کنن. 

ما یه استادی داشتیم که برای سوال های امتحانش، هر جوابی که می نوشتی، بالاخره یه اشکالی از  توش پیدا می کرد و نمره کم می کرد.

ولی وقتی همون استاد که انگار با «بیست دادن » قهر بود، به یکی داد بیست، فهمیدیم  دییگه مو لای درز جواب هایی که اون رفیقمون داده نمی ره. به همین خاطر هم هر وقت با همون استاد  امتحان داشتیم، یه راست می رفتیم سراغ جزوه همون رفیقمون...

اینجوری بود که نمره های ده و دوازده ی همه مون تبدیل شد به شونزده و هفده.

فقط به خاطر اینکه به مطالب جزوه ی خوب کسی اعتماد کرده بودیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۸

درسته که آدم عاقل، زود به زود به هیچ کس اعتماد نمیکنه.

درسته که یکی از  ویژگی های ایمان هم همینه که آدم، نباید به هر کسی اعتماد داشته باشه.

ولی  هم عقل، و هم ایمان حرفشون اینه که بالاخره یه جاهایی باید به کسی که قابل اعتماده،  اعتماد داشت.

آخه اگه قرار بود هیچ کس به هیچ کس اعتماد نداشته باشه،  چرخ زندگی و جامعه حتی یه دور هم نمی چرخید.


 

خود من و شما همنیجور راه به راه داریم به این و اون اعتماد می کنیم.

همین که جلوی تاکسی دست نگه می داریم، یعنی اعتماد داریم که راننده تاکسی، یکیه مث خودمون و یه قاتل زنجیره ای نیست. همینکه پولمون رو به کارمند بانک می دیم، یعنی اعتماد داریم که طرف نمیخواد پول ما رو قورت بده و یه لیوان آب خنک هم روش بخوره.

کسی که نمیخواد هیچ وقت و هیچ جا، به هیچ کس اعتمادی داشته باشه، همون بهتر که بره وسط بیابون چادر بزنه و همونجا زندگی کنه....

زندگی توی جامعه یعنی  اعتماد کردن های مداوم به این و اون...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۶

آدمیزاد جایز الخطاست.

از قدیم و ندیم هم گفتن کسی رو که اشتباهی  مرتکب شده و سرش به سنگ خورده، نباید خیلی سرزنش کرد.

ولی انصافاً بعضی از اشتباه ها هستن که اگه کسی اون ها رو مرتکب بشه، هز سرزنشی که بشه حقشه.

مثلاً آدمی که عادت داره به حرف و وعده همه اعتماد داشته باشه. اینجور آدما، براشون فرق نمی کنه مطلبی رو  توی تاکسی شنیده باشن یا توی یه دایره المعارف معتبر خونده باشن.

چون به جفتش اعتماد می کنن و  حرف هر دو تا منبع براشون  سنده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۰