عاقبت اعتماد به یک جزوه خوب
بعضیا هستن که به خاطر رفتار و کردارشون، نمی شه بهشون اعتماد کرد. ولی خود این افراد، به بقیه اعتماد دارن و بالاخره زندگیشون رو می گذرونن.
بعضیا هم هستن که به خاطر وسواس فکری و بد گمانیشون، به هیچ کس اعتماد ندارن. ولی چون خودشون آدمای مقبولی هستن، بقیه به اونا اعتماد دارن. اتفاقاً این دسته چون آدمای خیلی دیر باور و شکاکی هستن، اگه حرفی بزنن، اعتماد بقیه رو بیشتر جلب می کنن.
ما یه استادی داشتیم که برای سوال های امتحانش، هر جوابی که می نوشتی، بالاخره یه اشکالی از توش پیدا می کرد و نمره کم می کرد.
ولی وقتی همون استاد که انگار با «بیست دادن » قهر بود، به یکی داد بیست، فهمیدیم دییگه مو لای درز جواب هایی که اون رفیقمون داده نمی ره. به همین خاطر هم هر وقت با همون استاد امتحان داشتیم، یه راست می رفتیم سراغ جزوه همون رفیقمون...
اینجوری بود که نمره های ده و دوازده ی همه مون تبدیل شد به شونزده و هفده.
فقط به خاطر اینکه به مطالب جزوه ی خوب کسی اعتماد کرده بودیم.