دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۴۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام رضا» ثبت شده است

ماه صفر، تا زهرشُ به کام شما و به جان ما نریزه، به آخر نمی رسه. هر سال، آخر صفر، لباسمون دوباره سیاه می شه، چشممون دوباره سرخ.

هر سال، آخر صفر، هوایی مشهد شما می شیم، هوایی فلکه آب و میدون شهدا و چهار راه نواب؛ هوایی صحن انقلاب و  صحن جامع و رواق دارالهدایه.

هر سال، آخر صفر، خودمونُ می رسونیم به اولین دسته ای که سینه زن هاش، «رضا رضا» می گن.  بعد کنار کوچه ای که جوون ها برای سینه زنی باز می کنن، یه جا پیدا می کنیم برای خودمون. بعد احساس می کنیم که همون کوچه ی سینه زنی برامون، یه خیابون می شه از خودمون تا شما.

همون کوچه ی سینه زنی، برامون می شه بلوار بهشت!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۰

یه وقتایی باید بشینیم سر سجاده، پیشونی مونُ بذاریم روی مُهر تربت،  بعد هزار و یه مرتبه بگیم: خدایا، شکرت!

شکرت که ایران ما، یه مشهد الرضا داره.

شکرت که یه جایی هست که دل های تنگ، بهش پناه ببرن، دخیل ببندن،  جایی که مأمنشون باشه، آشیانه شون باشه.

شکرت که از بین همه ی ائمه، یه امامی هست که رسیده به ضریحش برای ما ایرانی ها، نه گذرنامه می خواد، نه روادید، نه ثبت نام و انتظار،

خدایا! شکرت به خاطر این آشیانه ی همیشگی  دل های تنگ!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۰

می خوام براتون یه نامه رو بخونم. نامه ای از یه پدر  اهل جود و سخا، خطاب به پسری که در جود و سخا کم از پدرش نداره.  نامه از پدری که دوستش داریم، خطاب به پسری که عاشقشیم.

نامه ای که می خوام براتون بخونم، از این قراره:

از : علی بن موسی الرضا

به :  فرزندش، محمد بن علی

 پسرم!

به من گفته اند  خادم های تنگ نظری داری که تو را از در کوچک خانه بیرون می برند تا خیرت به کسی نرسد .

تو را به حقی که بر گردنت دارم قسم می دهم که از در بزرگ خانه بیرون بروی؛

و همیشه مبلغی همراه داشته باشی تا اگر کسی از تو چیزی خواست به او بدهی.

اگر عموهایت از تو چیزی خواستند مبادا به آن ها کمتر از پنجاه اشرفی بدهی واگر عمه هایت از تو چیزی خواستند به آنها کمتر از بیست و پنج اشرفی نده.

بخشنده باش تا خداوند به تو جایگاهی بلند بدهد.

انفاق کن واز فقر نترس."

تاریخ نویس ها می گن: بعد از این نامه بود که  دردانه ی حضرت رضا،  بین مردم به  حضرت جواد معروف شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۱۱

حسابش از دستم در رفته ، حساب ماه هایی که  می گذرن از اون آخرین باری که راهم دادی؛

خودمونیم : یعنی من از اون اتوبوس تهران، مشهد هم کمترم؟!

اون ، دست کمش هفته ای دوبار مشهدی میشه و من ، دو سال و  چند ماهه حسرت گنبد ماهت رو می کشم.

سیمرغ و غزال نمیخوام واسه رسیدن بهت، این زمونه هر روز مثل دیروز اگه می ذاشت اصلا پای پیاده می اومدم پابوست ...

ولی ...

خودمونیم، تا تو نطلبی که نمی تونم ؛ تا شما نخوای که نمی شه ،  باید راهم بدی ؛

باید پناهم بدی ؛ مث اون بچه آهو که پناهش دادید و ضامنش شدی ...

حوالی ما ، برادر واسه برادر ضمانت نمی کنه ؛ شما اونقدر رئوفی که واسه اون بچه آهو هم ضمانت کردی ...

همونی که وقتی از دور اضطرابش رو دیدی همه چی تموم شد؛ قلبش تند میزد و شما کنارش زانو زدی...

دست به سرش کشیدید. آروم چشماش رو به پیراهن عربیتون چسبوندید تا غبار اومدن شکارچی رو هم نبینه...

لایق نگاه نیستم ولی یه نیگا به من بنداز، آقا !

می بینی ؟ ترسیده ام ؛ چی میشه من رو  هم واسه خودت برداری؟

چی میشه منم راه بدی ؟ چی میشه راهت رو به منم نشون بدی؛

راه شما رو بلد نیستم  ولی یه چیزایی رو خوب می دونم .

مثلا می دونم : راهی که به شما برسه ، شاهراهه ؛

می دونم : راهی که به شما برسه ، راه نیست ، عین رسیدنه ،

راهی که به شما برسه ارزش رفتن داره ؛

راهی راه شما ، غصه ای اگه داشته باشه، غصه بال ملائکه ست که زیر پاش فرش شده ان؛

می بینی؟ قلبم بد کار میکنه از بس  دور و برمون رو شکارچی گرفته...

شما که حضرت مهربونی های همیشه ای! چی میشه منم وسط این صحرای بی آب و علف، یه لحظه خنکی سایه ت رو روی سرم حس کنم ؟

چی میشه بذاری منم بزرگ شم به بزرگی و کرمت ؟!

شما که شهیدی و زنده؛ چی میشه دست منم بگیری و از این همه مردگی بیرون بکشی؟

دستم رو که بگیری ترسم تموم می شه ...

ضامنم که بشی قلبم خوب میشه ...

دستم رو که بگیری ، دیگه منم که دامنت رو ول نمی کنم ....

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۸

امام رضا ، هر وقت می خواست غذا بخوره ، اول  یه سینی بزرگ می آورد کنار سفره ...

بعد با دستای مهربونش سینی رو پر می کرد از بهترین غذاهایی که توی سفره بود...

سینی که پر میشد ، اون رو می فرستاد برای اون هایی که نیازمندن و گرسنه ...

بعد هم این آیه های قشنگ رو  از سوره بلد می خوند :

انسان نا سپاس از اون گردنه مهم نگذشت

تو چه می دونی که اون گردنه چیه ؟

 آزاد کردن برده ست و  سیر کردن کسی در روز گرسنگیش

گرسنه ای که از یتیمان خویشاونده

یا فقیریه خاک نشین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۵

اولین برکت میزبانی هزار ساله ی سرزمین ما از حضرت رضا، همین مذهب محبتیه که ما مردم ایران به خانواده ی پیامبر داریم.

ایرانی، چه شیعه باشه، چه سنّی، محب و عاشق اهل بیت پیامبره.

از بین همه ی اقوام ایرانی، ترکمن ها رو شاهد مثال حرف خودم میارم. مردمی که  حضرت رضا رو «قِزِل امام»، یعنی امام طلایی صدا می کنن و ارادتشون به امام،‌ از جنس طلای نابه.



 اهل انصاف و حق بینی اگه باشیم،  آب بارون و نون و نمک سفره مونُ هم مدیون حضرت رضاییم.

این درست، ولی یادمون باشه که ما، حتی وحدت سرزمینی خودمونُ هم مدیون امام رضاییم.

بعد از هزار سال تاریخ پر از تلاطم و شورش و یورش، بعد از اومدن و رفتن  همه ی سلسله ها، اون نخ تسبیحی که  ایرانُ یکپارچه نگه داشته، نقطه ی اشتراکی به اسم عشق به اهل بیته.

عشقی که میون اهل بیت، بیشتر از همه،‌ باعث و بانی اون، حضرت رضا ست.

امروز، اگه ایران،‌ هنوز ایرانه، به برکت امام رئوفه.



حضور کوتاه امام هشتم در ایران، فرصتی بود تا حضرتش دست به تأسیس دانشکده بزنه.

اطراف امام رو در شهر طوس بیش از سیصد شاگرد مشتاق گرفته بودن و از حضرتش درس یاد می گرفتن.

بعد از شهادت امام، فعالیت این حوزه ی درسی ادامه پیدا کرد و به مرور  سال ها، رونق بیشتری گرفت.

می خوام بگم امام، خراسان بزرگ رو از قطب سیاسی و نظامی، به قطب فکری و فرهنگی و علمی تبدیل کرد.

قطبی که تا امروز دانشمندان  و بزرگان زیادی رو به ایران و دنیا هدیه داده.




میزبانی خراسان از مرقد حضرت رضا باعث شد تا وقف، به عنوان سرمایه ای اجتماعی، به سنت ریشه داری تو ایران تبدیل بشه.

دوازده قرنه که موقوفه های رضوی،‌ توی بیشتر شهرها و روستاهای کشورمون، منشأ آثار خیرن.

اگه حضرت رضا به ایران نیومده بود، از این موقوفات و آثار خیر اون ها هم خبری نمی شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۰

حسن بن سهل نوفلی گفته:  

خدمت امام علی بن موسی الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسرِ خادم وارد شد و گفت:

« مأمون به شما سلام می‌رساند و می‌گوید اصحاب مکاتب مختلف، و ارباب ادیان و علمای علم کلام، از تمام فرق و مذاهب جمع اند. اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید. ولی اگر دوست ندارید اصرار نمی‌کنم، حتی اگر مایل باشید ما به خدمت شما می‌آییم و این برای ما آسان است.

امام فرمود: «سلام مرا به او برسان و بگو می‌دانم چه می‌خواهی! من، انشاء الله، فردا صبح نزد شما خواهم آمد.»

وقتی یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام نگاهی به من کرد و فرمود: تو اهل عراقی و مردم عراق ظریف و باهوش اند، در این باره چه می‌اندیشی؟ مأمون چه نقشه‌ای در سر دارد که علمای مذاهب را گرد آورده است؟

گفتم:  او می‌خواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه‌ی علمی شما تا چه حد است؟ ولی کار خود را بر پایه‌ی سستی بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است.

امام فرمود: فردا روزی است که مأمون استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجلیشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر مؤبدان به زبان فارسی‌شان، و در برابر اهل روم به زبان رومی. آری هنگامی که دلیل هر گروهی را جداگانه ابطال کردم به طوری که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مأمون می‌داند مستحق مقامی نیست که در اختیار گرفته! آن وقت است که  پشیمان خواهد شد. وَلا حَوْلَ وَلا قُوَهَ اِلا بِالله الْعَلیِّ الْعَظِیْم




مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود. هنگامی که امام وارد مجلس شد مأمون برخاست، همه ی حاضران نیز برخاستند. امام همراه مأمون نشست، اما آنها به احترام امام همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگی نشستند. مدتی مأمون به گرمی مشغول سخن گفتن با امام بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت:

ای جاثلیق! این پسر عموی من علی بن موسی بن جعفر است، من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی.

جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفت وگو کنم که با او قدر مشترکی ندارم. او به کتابی استدلال می‌کند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده‌ام.

در اینجا امام شروع به سخن کرد و فرمود: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟

جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هر چند بر ضرر من باشد.

امام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش را بشنو.

جاثلیق پرسید: درباره نبوت عیسی و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟

امام فرمود: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، و به نبوت آن عیسی که اقرار به نبوت محمد و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم.

جاثلیق گفت:  پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود، از کسانی که ما شهادت آنان را مردود نمی‌شماریم بر نبوت محمد  اقامه کن .

امام  پرسید: درباره‌ی «یوحنای» دیلمی چه می‌گویی؟

جاثلیق جواب داد: به به! محبوب‌ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی.

امام  فرمود: تو را سوگند می‌دهم آیا انجیل این سخن را بیان نمی‌کند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟

جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل‌بیت و وصیش داده است، اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.

امام به نسطاس رومی فرمود: آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟

نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.

سپس امام به رأس الجالوت، بزرگ یهودیان، رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را می‌خوانی؟ گفت: آری . امام فرمود سِفْرِ سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد و اهل‌بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.

سپس امام، خود، سِفْرِ سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر رسید، نام پیامبر و اهل‌بیتش و امتش را برای او تلاوت کرد و  افزود: ای نصرانی! چه می‌گویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می‌گوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کرده‌ای و کافر شده‌ای.

جاثلیق گفت: من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۶

درسته که  گفتن  وقتی می رید زیارت، غرق بازار گردی و  خرید نشید،  ولی این معنیش این نیست که بی خیال سوغاتی خریدن بشید.

آدم وقتی می ره زیارت، موقع برگشتن،‌ علاوه بر کوله باری از معنویت،‌ باید یه چمدون سوغاتی هم خریده باشه برای فامیل و آشنایان.

نمی گیم برید برای جاری و باجناق تون، لباس مارک دار و پارچه ی دست دور مجلسی بخرید.

سوغاتی شما برای اطرافیان می تونه به سادگی یه بسته شکرپنیر یا  یه بسته نبات زعفرونی دسته دار باشه.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۱۰

بعضیام هستن که همه ی سال دعا می کنن امام رضا قسمت شون کنه بیان زیارتش.

ولی همینکه پاشون به مشهد باز می شه،  پرورژه ی بازارگردی رو کلید می زنن.

یعنی هیچ بازار و پاساژ و  مرکز خریدی نمی مونه که اینا ازش غفلت کنن.

 اینا، در کنار این بازار گردی ها،‌ اگه فرصتی بشه، یه زیارتی هم می رن!

نکنید این کار ها رو!

بازار و پاساژ و مرکز خرید،  توی شهر خودتون هم  پیدا میشه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۴۲

استاد زروئی نصرآباد، می گه:

شمام اگه خسته اید از تجارت

جمعه غروب، بیاین بریم زیارت.

ولی چه می شه کرد که بعضیا، زیارت هم که می رن، فکر تجارت و اینجور چیزان.

آدم چهار روز می ره زیارت که از این فکرا بیرون بیاد، ولی بعضیا، وسط صحن جامع رضوی هم با موبایلشون دارن معامله ی ملک و زمین می کنن.

خوبیت نداره.  آدم  وسط صحن جامع رضوی باید بهشتُ بخره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۴۰