دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۴۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام رضا» ثبت شده است

مایی که همه ی وجودمون شوق و آرزوی خدمت به امام رضاست، مایی که دوست داریم خادم امام رئوف باشیم، ما چرا یه وقتایی حواس مون به امام عصرمون نیست؟!

امامی که همه ی ائمه، خاضعانه  آرزو داشتن روزگارشُ درک کنن و یار و  خادمش باشن.

ما چرا حواسون به دونه ی دوازدهم تسبیح امامت، به آخرین گنج خدا برای زمین و زمان نیست؟!

الآن بهترین خدمتی که می تونیم به امام رضا بکنیم اینه که برای محقق شدن بزرگ ترین آرزوی امام رضا کاری انجام بدیم. 

بزرگ ترین آرزوی همه ی ائمه، ظهور امام زمانه. خادم امام عصرمون باشیم و برای تعجیل در فرجش، تلاش کنیم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۰

از مدینه تا خراسان شتربان امام بود. مردی از روستاهای اصفهان و از اهل سنت. به خراسان که رسیدند امام کرایه شان را داد. رو کرد به امام و گفت:

"پسرپیامبر! دست خطی بدهید  تا به عنوان سوغات و  تبرک با خودم ببرم  برای  هم ولایتی ها"

امام برایش نوشتند:

"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشی. دوستان  ما را دوست بدار، هر چند آنها هم خطا کار باشند."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۰

خیلی از برادرها همه چی شون شبیه به همه.  قیافه شون، خلق و خوشون، رفتار و کردارشون؛ اصلاً برادر های کوچیک تر، انگار که خیلی چیزاشونُ  از برادر بزرگ تر به ارث می برن. جوری که آدم وقتی نگاهشون می کنه، ناخواسته یاد برادر بزرگ تر می افته.

اونایی که توی هوای همیشه اردی بهشتی شیراز نفس می کشن، هر وقت دلشون برای امام رضا تنگ بشه، می تونن یه سری به برادر کوچیک ترش جناب احمد بن موسی بزنن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۰

حرف هایش کسی را نمی آزرد.حرف کسی را قطع نمی کرد.حاجت احدی را اگر برایش مقدور بود رد نمی کرد. پاهایش را جلوی کسی دراز نمی کرد. تکیه نمی داد. با هیچ کس بد حرف نمی زد حتی با خدمه اش . آب دهانش را جلوی کسی نمی انداخت .قهقهه نمی زد ، تبسم می کرد. می گفت بی ادبی است در کوچه و بازار چیزی بخورید . شب ها کم می خوابید . زیاد روزه می گرفت . صدقه خیلی می داد، مخصوصا در تاریکی شب.

امام ما، حضرت رضا، اینگونه بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۵

ما می گیم امام رضا ضامن آهو شده.

درسته که  داستان ضمانت امام رضا برای آهو، توی هیچ کتابی نیومده و  احتمالاً افسانه ست،‌ ولی تاریخ ضمانت هایی از امام رضا روایت کرده که ضمانت آهو پیش اون هیچه.

امام رضا، ضمانت جان  کسی رو کرده که یک روز به خانه ی امام حمله کرده بود  و قصد آزار و اذیت دختران و زنان اهل بیتُ داشت.

عیسی جَلّودی رو  می گم.  هارون الرشید، در زمان امامت امام کاظم، به عیسی جلودی دستور داده بود تا خانه های آل علی رو  غارت کنه و زیور  آلات  زن ها  رو از اون ها بگیره.

امام رضا، زن های فامیلُ  به اتاقی فرستاده بود تا مانع از هتک حرمت اون ها بشه.  عیسی می خواست به زور وارد اون اتاق بشه و  امام نمی ذاشت. دست آخر، عیسی به این راضی شد که امام،‌ خودش زیور آلات زن های فامیل ُ بگیره و به عیسی بده.

سال ها بعد،  مامون بر عیسی جلودی خشم گرفت و  خواست که او رو بکشه.

ولی امام  که ولیعهد مامون شده بود خواست همون لطف کوچیک عیسی رو حبران کنه. به همین خاطر  جلو اومد،  و  در‍‍ گوش مامون گفت که جان عیسی رو به او ببخشه.

عیسی جلودی که فکر می کرد امام داره از او سعایت می کنه و قصد انتقام داره،‌ با صدای بلند به مامون گفت: «تو رو به خدا به حرف این مرد گوش نده!»

مامون هم که می خواست از شر  عیسی جلودی خلاص بشه،‌ حرفشُ گوش کرد و ضمانت امام ُ قبول نکرد و  عیسی رو به دست جلاد سپرد!

برای کسی که از دشمن جونی و خونی خودش ضمانت کرده، ضمانت آهو کرامت شگفتی نیست.دشمن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۸

پیرمرد سرش را انداخته بودپایین. خجالت می کشید و معذرت خواهی می کرد. امام با لبخند، دل داری اش می داد. پیرمرد رفته بودحمام. امام را نشناخته بود. کمک خواسته بود برای استحمام. امام هم کمکش کرده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۰۰

کیه که دوست نداشته باشه امام رضا، بهشتُ براش ضمانت کنه؟!

ولی امام رضا همینجوری برای کسی بهشتُ ضمانت نمی کنه که!

بهشتُ به بها می دن، نه به بهانه.

مایی که زورمون میاد ضامن یه وام دو سه میلیونی برای یه جوون تازه متاهل بشیم،‌ چطور توقع داریم امام رضا  برای ما ضامن بهشت بشه.

اونم چه بهشتی!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۵

رفته بود مشهد، پولشُ گم کرده بود. رفت حرم  و گفت : یا امام رضا! خودت یه پولی از یه جایی برسون.... داشت از پله های حرم می اومد پایین که یکی از همشهری هاش صداش کرد و گفت:  از شهرمون که می اومدم بابات این پولُ داد که بهت بدم. بفرما!

پول رو که گرفت، برگشت سمت حرم و گفت: امام رضا! این قبول نیست ها! اینُ بابام فرستاده!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۳

وادارش کرده بودن از شهر جدش به توس بیاد . راه دراز بود و سفر طولانی .

 یه روز که بین راه برای استراحت توقف کرده بودن ، سفره ای انداختن تا غذا بخورن .

 یکی که تازه همسفر امام شده بود ، دید امام کنار کارگر ها و خدمتکار ها سر یه سفره نشستن و مشغول غذا خوردن شدن.

 باورش نمی شد . با خودش گفت :« پسر رسول خدا و یه مشت برده سیاه ؟! ولیعهد خلیفه بغل دست چند تا خدمتکار ؟ »

 خواست خوش خدمتی کرده باشه. اومد پیش امام و گفت : «اجازه بدید برای این خدمتکار ها یه سفره دیگه بندازیم تا مزاحم شما نباشن.»

 کسی تا به حال اینقدر امام رو ناراحت و عصبانی ندیده بود . باور نمی کرد امام به خاطر یه پیشنهاد ساده اینقدر عصبانی بشه . ولی واقعیت داشت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۵