دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ازدواج» ثبت شده است

امروز، اولین روز از آخرین ماه تقویم قمریه.

به گفته ی برخی مورخان، حضرت علی و حضرت فاطمه، در چنین روزی بود که با هم ازدواج کردن. مراسم عقد، خیلی ساده و کم هزینه برگزار شد. اون روزها، حضرت علی، وضع مالی چندان مناسبی نداشت. پیامبر هم شروط سختی پیش پای داماد نگذاشت. یک ماه بعد، عروس و داماد زندگی مشترک خودشون ُ شروع کردن. در اتاقی که از سادگی و کوچکی، نظیر نداشت. با جهیزیه ای که فقط شامل چیزهای ضروری بود. 

همه چیز این ازدواج فرخنده می تونه برای زندگی امروز ما درس باشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۴

این آدم قرن بیستم و قرن بیست و یکم، بی حسّی رو  با آرامش اشتباه گرفته.

مثلاً سرش درد می کنه، به جای اینکه دنبال علت درد باشه و علتُ درمان کنه، یه قرص مسکن می خوره. قرص مسکن هم پیام  های عصبی دردُ  متوقف می کنه.

طرف احساس می کنه سر دردش خوب شده و آروم شده،  غافل از اینکه درد هنوز سر جاشه، ولی قرصای مسکن، صداشُ خفه کرده.

کلاً آرامش های دنیای مدرن همه شون همینجوری هستن.

**

بازار آرامش های دروغی و ساختگی وقتی گرم شد که سرگرمی های بشر به صنعت سرگرمی تبدیل شدن.

سرگرمی مگه کارش چیه؟

سرگرمی، سر من و شما رو به یه چیزی گرم می کنه تا حواس مون از چیزهایی که آرامش ما رو بر هم می زنن پرت بشه.

حالا اون چیزی که سر ما بهش گرم می شه می تونه هر چیزی باشه. از فیلم سینمایی و سریال ده فصلی بگیر و بیا تا برسی به موزیک و رمان و بازی های موبایلی و شبکه های اجتماعی.

این  سرگرمی ها، فقط حواس ما رو از دلمشغولی های اصلی مون پرت می کنن. ولی برای خود دلمشغولی، هیچ کاری انجام نمی دن.

**

بنازم به بچه ها!

بچه ها، با اینکه بچه هستن، ولی یه وقتایی دیر تر از ما بزرگ تر ها گول می خورن.

یه نوزاد،  وقتی از خواب می پره و می زنه زیر گریه، فقط و فقط با آغوش گرم مادرش آروم می شه. حالا شما سعی کن با عروسک، یا با شیشه ی شیر، یا حتی با شعر خوندن و  شکلک در آوردن همچین بچه ای رو آروم کنی.

عمراً بتونی.  بچه اونقدر گریه می کنه تا به اون چیزی که می خواد، یعنی آغوش آرامش بخش مادر برسه.

ولی ما آدم بزرگا، با اینکه علت خیلی از اضطراب ها و تشویش هامون، دوری از خداست، خیلی زود با گول زنک های دیگه سرگرم می شیم و  اصلاً یادمون می ره که دنبال آغوش آرامش بخش خدا بودیم.

**

آدما با هم فرق می کنن. سلیقه هاشون فرق می کنه. خاطره ها و احساسات شون هم فرق می کنه.

ممکنه یه آهنگ، برای شما تداعی کننده ی خاطرات خوبی باشه و بهتون آرامش بده. ولی رفیق تون از همون آهنگ خاطره ی بدی داشته باشه و شنیدن اون آهنگ،  اعصاب شُ به هم بریزه.

ممکنه یه رنگ خاص، به من و شما آرامش بده،‌ ولی همون رنگ آرامش یکی دیگه رو به هم بریزه.

روی همین کره ی زمین،‌ آدمایی هستن که با صخره نوردی و سقوط آزاد و اسکی وحشی، به احساس آرامش می رسن.  آدمای دیگه ای هم هستن که ترس از ارتفاع دارن و  حتی از پشت بوم خونه ی خودشون هم می ترسن.

هر کسی یه جوریه. نمی شه برای همه یه نسخه پیچید.

**

درسته که زندگی متاهلی دردسرهای خاص خودشُ داره. ولی آرامشی که انسان از بودن کنار شریک زندگیش پیدا می کنه، به همه ی درد سرهاش می ارزه.

حتی همون زن و شوهرهای که شاید هفته ای یکی دوبار با هم قهر و دعوا می کنن،  از بودن کنار هم زیر یه سقف،  آرامشی رو تجربه می کنن که  آدمای مجرد،‌ با اون آرامش،  کیلومتر ها فاصله دارن.

خدا، یه چیزی می دونسته که اسم همسرُ گذاشته مایه ی تسکین و آرامش.

با شمام! با شما، آقا و خانم  مجردی که فعلن قصد ازدواج نداری!

**

حتی در طول روز هم،  آدم یه وقتایی دوست داره از شلوغی و سر و صدا و  دنیای هزار رنگ بیرون،  به یه اتاق تاریک و خلوت و بی سر و صدا پناه ببره.

این تاریک بودن و خلوت بودن و بی سر  و صدا بودن،  خصلت های آرامش بخشی هستن که هر سه شون توی شب جمع شدن.

برای همینم  شب،  جزء آرامش بخش ترین   اوقات زندگیه.

به سکوت، به سیاهی و به خلوت بودن شب احترام بذاریم  تا شب، همچنان آرامش بخش باقی بمونه.

**

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۵

خدا، گفته وقتی با شریک مغازه ت، نمی سازی، خب راهتونُ‌ از هم سوا کنید.

وقتی از کوچه و محله ای که توش زندگی می کنی،‌ خوشت نمیاد، خب زمین خدا که قحط نیست. برو یه کوچه و محله ی دیگه.

گفته وقتی  شغلی رو دوست نداری ، نه واجبه نه مستحب که توی همون شغل بمونی، اووه! این همه راه هست برای پیدا کردن یه لقمه ی نون حلال!

ولی صحبت خانواده و شریک زندگی پیش میاد،  خدا انگار خودش هم می خواد پا در میونی کنه برای اینکه رشته ی محبت پاره نشه.

حتی برای بعد از طلاق و جدایی هم، خدا احکام و ضوابطی گذاشته که بلکه دوباره بشه این رشته ی پاره شده رو به هم وصل کرد.

خدا، هر چقدر که زیر یه سقف بودنُ خوش داره،‌ از جدایی و تنهایی آدما، بدش میاد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۱

اینکه خیلی از عقد و عروسی ها، سر سال به طلاق و طلاق کشی ختم می شه،  یه دلیلش همین انعطاف ناپذیری دو طرفه.

یعنی دو طرف، یا نمی خوان، یا اصلاًَ بلد نیستن که از خودشون انعطاف نشون بدن.

سر سختی دو طرفی، مثل کشیدن یه نخ نازک از دو طرفه. نخی که از دو طرف کشیده بشه زود پاره می شه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۹

خواهرا، توری سفید رو گرفته بودن بالای سرش...

عمه، قند می سابید.

مادرش، رفته بود صندلی بیاره واسه عاقد که مجبور نباشه سر پا بایسته..

فیلمبردار، ازش خواسته  بود قرآنُ باز کنه و دوتائیشون جلوی دوربین، قرآن بخونن...

خودش، ولی دلش نمی خواست برای غیر خدا قرآن بخونه، حتی اگه اون غیر خدا، فیلم روز عقدشون باشه...

چشماشُ بست و دلشُ برد در خونه اش..

عاقد که داشت می پرسید «آیا وکیلم؟»،  عروس رفته بود خوشبختی بچینه از شاخه فضل خدا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۱

حضرت معصومه، در عمر کوتاه بیست و هشت ساله ی خودش هیچ وقت ازدواج نکرد. ولی چرا؟

این سوالیه که ذهن خیلی ها رو در طول تاریخ به خودش مشغول کرده. به این سوال، سه جواب داده شده.

 مورخ شیعه، یعقوبی گفت:  امام کاظم،  وصیت کرده بود که هیچ کدوم از دخترانش ازدواج نکنن. به نظر نمیاد که این جواب، جواب درستی باشه. چون در وصیت نامه ی امام که به دست ما رسیده چیز دیگه ای آمده. امام از دختران خودش خواسته که بی اذن و  مشورت حضرت رضا، با کسی ازدواج نکنن. ازدواج سنت پیامبره و امام، کسی رو از سنت جدش نهی نمی کنه.

جواب دوم اینه که در اون دوران هیچ کفوی برای حضرت معصومه وجود نداشت. برای همینم حضرت معصومه تا پایان عمر مجرد زندگی کرد.  این جواب هم اگر چه بسیار مشهوره، ولی خالی از اشکال نیست. سیره ی اهل بیت  چیز دیگه ای بود. اگه جوانی اهل ایمان و امانتداری  به خواستگاری دخترانشون می اومد، مخالفت نمی کردن.  پس می مونه جواب سوم.

جواب سوم به اختناق دوران هارون الرشید بر می گرده. در اون دوران اگه کسی فقط برای یک سوال ساده به خانه ی اهل بیت مراجعه می کرد، از جان خودش در امان نبود. شیعیان و علوی ها به بدترین شکل کشته می شدن. امام کاظم سال های پایانی عمر خودشُ در زندان به سر برد و حضرت رضا هم همواره تحت نظر بود.  برخی از برادران امام رضا  هم بر علیه حکومت قیام کرده بودن. در چنین شرایطی، کسی جرأت و امکان وصلت با خانواده ی امام کاظمُ نداشت. برای همین هم علاوه بر حضرت معصومه،  اکثر دختران امام کاظم مجرد باقی موندن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۵

شیطون، درسته که به خاطر تکبر و خود بزرگ بینی به آدم سجده نکرد، ولی توی ماجرای سجده نکردن ابلیس، پای حسادت هم وسط بود.

حسادت، باعث می شه تا حسود حاضر به اعتراف خیلی چیزا نباشه.

سجده کردن شیطون هم یه جور اعتراف بود به برتر بودن آدم.

ولی ابلیس نسبت به همین برتر بودن آدم، حس حسادت داشت و نخواست که به همچین اعترافی تن در بده.

اگه خیلی ها، قبل از غدیر و بعد از غدیر  و  روز عاشورا و بعد از اون، مقابل امام زمانشون صف کشیدن، یه دلیلش همین حسادت بود.

اعتراف و سر خم کردن پیش پیامبر و امام، دل خالی از حسادت می خواد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۱

اشک، اشکه ولی همه اشک ها یه قیمت نیستن ...

روزهای سرد وقتی از خونه بیرون می زنیم ، ممکنه بدون اینکه بخوایم اشک بریزیم .

سر و کارمون اگه به پیاز بیفته ، باز هم اشک می ریزیم . گرد و غبار و آلودگی هوا و دست کثیف هم می تونن باعث جاری شدن اشک بشن ....

ولی این اشک ها کجا و اشکی که از سر احساس و عاطفه باشه کجا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۳

هم هر روز تازه ای که برای ما شروع می شه یه مأموریت ویژه داره، هم مایی که قراره عمری داشته باشیم و اون روزُ  به شب برسونیم.

پس اگه مأموریت  و کار امروز رو به فردا بندازیم،  مأموریت و کار فردا رو کی انجام بدیم؟

کسی که کارهای امروزش رو به فردا موکول می کنه، هم روزهاش رو اسراف می کنه، هم از رودخانه عمر و  قافله زمان  عقب می مونه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۳

بچه که بودم سر راه خونه مون، یه قسمت از راه، هیچ تیر چراغ برقی نداشت و خیلی تاریک بود.  همیشه غروب به بعد که از بازی و مدرسه و مسجد برمی گشتم  و می خواستم برم خونه، از اون تیکه راه تاریک می ترسیدم و وهم برم می داشت.

 معمولاً صبر می کردم یکی بیاد  و  اون تیکه راه رو همراهیم کنه.

تا اینکه یه روز یکی بهم گفت: «برای اینکه ترست بریزه، اون تیکه راه رو داد بزن و آواز بخون»

منم به حرفش عمل کردم و اتفاقاً جواب داد.

درسته که موقع آواز خوندن و داد زدن صدام یه کم می لرزید، ولی از ترسم کم می شد.

اینُ گفتم که بگم علت خیلی از داد و هوار ها و معرکه راه انداختن ها، ترسه، نه دل جرأت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۱