دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام صادق» ثبت شده است

امام ، ابا عبد الله،  جعفر بن محمد صادق ، در هفدهم ماه ربیع الاول سال ۸۳ هجری قمری در مدینه متولد گردید.

 پدر ارجمندشان امام  باقر  و مادرش ام فَروَه  بود. نسب مادر امام صادق از دو طریق به ابوبکر می رسید.

امام صادق در سال ۱۱۴ هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن ۳۱ سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت بنی امیه و اوایل حکومت بنی عباس.

دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دوران‌های ائمه معصومین علیهم السلام، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.

امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته ‌های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد.

بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ‌ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می‌شود.

سر انجام ،‌آن حضرت در سن ۶۵ سالگی در سال ۱۴۸ هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جد خودش مدفون گردید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۰

شیعه یعنی دنباله رو، یعنی  اهل پیروی عاشقانه.

پیروی عاشقانه، خاصیتش اینه که عاشق رو شبیه معشوق می کنه. همه جوره هم شبیه می کنه. توی لحن حرف زدن، توی سبک عمل کردن، توی نوع فکر و نحوه ی ذکر.

شیعه، کسیه که همه جوره شبیه امامش باشه.

کسی که بقیه، با دیدن رفتار و گفتار و ظاهر و اخلاقش، یاد امامش بیفتن.

هر شیعه ای، یه نمونه ی کوچک، از بزرگی ها و بزرگواری های امام خودشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۶

شیعه داریم، تا شیعه.

بعضی ها شیعه ی شناسنامه ای هستن. بعضیا، عین سَهل ، شیعه ی نپخته. بعضی ها هم عین هارون مکی، شیعه ی تنوری!

سَهل از  حوالی مرو  آمده بود، می گفت چرا قیام نمی کنید با این که شیعیان زیادی دارید؟

امام صادق  دستور داد تنور را روشن کردند. داغ که شد گفت: پاشو برو داخل تنور!  سهل، رنگش پرید. همان موقع هارون مکی وارد شد. امام گفت: کفش هایت را در آور و وارد تنور شو!

هارون توی تنور بود و امام با سهل حرف می زد. سهل ولی آرام و  قرا نداشت. یک نگاه به امام می کرد، یک نگاه به تنور. امام   به او فرمود: بلند شو! برو ببین داخل تنور چه خبر است؟

سهل، درِ تنور را برداشت دید هارون چهار زانو نشسته توی آتش. وقتی  امام اشاره کرد بیرون آمد.

امام به سهل فرمود: طرف های شما، تا شیعه ی  اینجوری پیدا می شوند؟

سهل گفت: مثل من زیاد، مثل این هیچ کس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۰

خدا، جایی در لا به لای آیه های سوره ی صافات فرموده: یکی از شیعیان نوح، ابراهیم بود.

میون زمانه ی حضرت نوح و حضرت ابراهیم، قرن ها فاصله ست.

اما خدا، ابراهیمُ شیعه ی نوح معرفی کرده. ابراهیم، شیعه ی نوحه، چون در همون راهی قدم می زنه که نوح  در اون قدم زده. در راه هر کسی که قدم بزنیم،‌ شیعه ی همون کس هستیم!

شیعه ی جعفری کسیه که راهش، راه امام صادق باشه. کسی که پا جای پای او امام بذاره.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۰

مدرسه امام صادق در شهر مدینه، پر رونق ترین حوزه ی علمی در دنیای اون روز بود. به دلایل مختلف،  مکتب امام صادق از مکتب های رقیب خودش متمایز شده بود.

یکی از این دلایل، سطح بالای رواداری و سعه صدر امام صادق در برخورد با اندیشه های مخالف بود. امام صادق، اهل استفاده از سلاح تکفیر نبود. به جای طرد کردن و لعن کردن مخالفان خودش، سعی می کرد اون ها رو اقناع کنه. بزرگان مذاهب مختلف در اون زمان، آزادانه به خونه ی امام صادق رفت و آمد داشتن. با امام بحث می کردن. حتی به نظرها و سیره ی امام اشکال وارد می کردن. اما امام با خونسردی و منطق محمدی، به اون ها جواب می داد.

در فرار مغزها، همیشه نوعی دافعه در محیط داخلی، و نوعی جاذبه در محیط بیرونی وجود داره. حوزه ی درسی امام صادق، حوزه ای بود که دافعه نداشت، جاذبه داشت.



بارها شنیدیم که امام صادق بیش از چهار هزار شاگرد داشته. شاید خیلی هامون فکر کنیم که این چهارهزار شاگرد، همگی از شیعیان اهل بیت بودن. اما بررسی دقیق تر چیزی خلاف اینُ ثابت می کنه. درهای مدرسه ی امام صادق به روی همه باز بود. افراد، با گرایش ها و دلبستگی های متفاوت می تونستن وارد مجلس درس امام بشن. سوال کنن و جواب بگیرن. اشکال کنن و اقناع بشن. حتی می تونستن بگن که اقناع نشدن. کسی مجبور به اقناع شدن نبود. برخی از شاگردان امام صادق، بزرگان و پیشوایان مذاهب دیگه ی اسلامی هستن. اما اون ها هم به شاگردی کردن در مدرسه ی امام صادق افتخار می کنن.

در مدرسه ی امام صادق، همه حق داشتن متفاوت فکر کنن و متفاوت نظر بدن.

همین امکان آزاد اندیشی، به حوزه ی درسی امام صادق جاذبه می داد.



مکتب امام صادق، استعدادها رو فراری نمی داد. جذب می کرد. امام، از جای جای جغرافیای پهناور اسلامی شاگردان برجسته داشت. از خراسان بزرگ و ری، از بصره و کوفه، از مکه و مدینه، از شام و یمن، از شمال آفریقا. لهجه و نژاد و رنگ پوست آدم ها مهم نبود. همه با هم برابر بودن و از این برابر بودن لذت می بردن. در مدرسه ی امام صادق، قومیت ها و ملیت ها هیچ اعتباری نداشت.

یادمون باشه که همیشه، همه جای دنیا، یکی از انگیزه های فرار مغزها، تبعضیات  قومی و نژادی بوده.




هیچ کس دوست نداره جایی باشه که احساس می کنه بهش بی احترامی می شه. هیچ کس دوست نداره جایی باشه که احساس می کنه قدرش ناشناخته می مونه. اما بزرگان جامعه ی علمی اون روز، با وجود گرایش ها و نظرهای متعارض، اهل ارتباط با امام صادق بودن.

 

در مکتب امام صادق، همه احترام داشتن. به کسی توهین و  بی احترامی نمی شد. همه احساس می کردن که شأن شون در خانه و مدرسه ی امام صادق محفوظه. مالک بن اَنَس، می گه: «هر زمانی که نزد امام صادق می رفتم، بسیار از من قدرشناسی می کرد. می فرمود  ای مالک! تو را دوست دارم. من از این ابراز محبت مسرور می شدم و خدا را شکر می کردم.»




یکی از دلایل فرار مغزها اینه که جوون ها احساس می کنن بهشون اعتماد نمی شه. منتظر می مونن تا بهشون کاری سپرده بشه، اما خبری نیست. از تخصص و مهارت شون هیچ استفاده ای نمی شه. برای همین هم بار سفر می بندن تا جایی برن که توانایی اون ها ارج نهاده بشه.

امام صادق اهل ارج نهادن به توانایی های شاگردان خودش بود.

امام، در هر دانش و زمینه ای، شاگردانی خاص داشت. شاگردانی که به اون ها و توانایی هاشون اعتماد کامل داشت. هنوز صورت هُشام بن حَکَم صاحب محاسن نشده بود. اما امام او رو مامور مناظره با مهم ترین شخصیت های جامعه ی علمی می کرد.

بارها دیده بودن که پیر ائمه، امام صادق، به استقبال جوانی مثل هشام می ره  و او رو در بالای مجلس می نشونه.

امام به جوون ها و توانایی اون ها ایمان داشت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۲

از میون اهل بیت، هیچ بزرگواری به اندازه ی امام صادق، شاگردان خوب و با استعداد و تربیت یافته نداشته. شاگردانی که از سرزمین ها و ملیت های مختلف بودن، اما پروانه وار گرد شمع وجود امام صادق جمع می شدن. همون قدر که شاگردهای امام به امام افتخار می کردن، امام صادق هم به شاگردان خودش افتخار می کرد.

 

 

زیاد اتفاق می افتاد که افرادی برای مناظره یا سوال خدمت امام صادق می رسیدن. امام از شاگردان خودش می خواست که اون ها به سوال ها جواب بدن. می فرمود: جواب شاگردان من، همون جواب منه. امام صادق کاری کرده بود که ترس شاگردانش بریزه. هُشام بن حَکَم، یه جوون کم سن و سال بود. شاید کمتر از بیست سال داشت. ولی در همون سن و سال، با بزرگانی که صدها شاگرد و پیرو داشتن مباحثه می کرد. بدون ترس، متین و مستدل. محترمانه و منطقی.

 

 

 

یکی از شاگردان امام صادق جابر بن یزید بود. از امام صادق شنیده بودن که می فرمود:

 

«او را جابر نامیدند؛ زیرا کمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران می‌‌کند. او دریائی بیکران و دروازه ای از  دانش در زمانه ی خویش است.»

 

بالاترین خوشبختی برای هر شاگردی اینه که استادش، این طور به وجودش افتخار کنه. شاگرد خوشبختی بوده جابر بن یزید. اونم وقتی امام معصوم در ستایش او این طور سخن گفته. امامی که اهل مبالغه نیست، امامی که جز حقیقت، حرفی به زبان نمیاره.

 

 

 

امام شاگردان خودشُ توصیه می کرد به این که جلساتی تشکیل بدن و  برای مردم حرف بزنن. به اون ها روحیه می داد. می فرمود که من به شما اطمینان دارم. تشویق شون می کرد که اهل بحث  کردن و نظر دادن و مناظره باشن. اهل اجتهاد کردن و تفکر و تامل. می فرمود: من کلیاتُ به شما یاد می دم. با همین کلیات، جزئیاتُ خودتون کشف کنید. امام صادق، استادی نبود که شخصیت شاگردُ کوچیک کنه. امام به شاگردان خودش شخصیت و اعتماد به نفس می داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۰

مرد، راه درازی را آمده بود. از شام تا مدینه. وارد مجلس امام صادق شد و گفت:

« به من خبر رسیده که از تو  هرچه بپرسند، پاسخگو هستی. گفته اند جواب هر سوالی را می دانی. آمده‌ ام با  تو مناظره کنم.»

امام از مرد شامی پرسید در چه موضوعی قصد مناظره داد. مرد شامی گفت:

«در مورد قرآن و تفسیرش»

امام از حمران که یکی از شاگردانش بود خواست تا با او مناظره کند. مرد شامی معترضانه گفت:

«قبول نیست! من آمده ام تا با خودت مناظره کنم. چرا شاگردت را جلو می اندازی؟ نکند از مغلوب شدن می ترسی؟»

امام به مرد شامی اطمینان داد. فرمود که اگر حمران مغلوب شود، گویی خودش مغلوب شده است. مرد شامی سوال می پرسید و حمران جواب می داد. در نهایت این مرد شامی بود که خسته شد و گفت:

«شاگرد دانایی داری! آفرین!  آفرین! هر چی می پرسم جواب می دهد. دیگر کافی است!»

حالا نوبت حمران بود که از مرد شامی سوال کند. پاسخ هیچ کدام از سوال ها را نمی دانست. گفت:

«مناظره در خصوص قرآن و تفسیر کافی است. بیا راجع به فقه مناظره کنیم. آری! مناظره در خصوص فقه باید بهتر باشد»

امام این بار از شاگرد دیگرش خواست که با او سخن بگوید. زراه، در فقه با مرد شامی مناظره کرد و او را شکست داد. مرد شامی، مسأصل شده بود. رو کرد و به امام و گفت:

«در تفسیر و فقه، یاران تو برنده شدند. باشد! قبول! ولی حالا وقت مناظره در کلام است. »

به اشاره ی امام، شاگرد دیگرش با او مناظره کرد. این بار مومن الطاق بود که مرد شامی را شکست می داد. مرد شامی باز هم میدان مناظره را تغییر داد.

«مساله ی قضا و قدر مساله ی بسیار مهمی است.  مایلم مناظره ای در خصوص جبر و اختیار داشته باشیم.»

این بار طیار مامور مناظره شد. او هم پیروزمندانه بحث را به پایان رساند. مرد شامی گفت:

«بحث توحید از همه ی بحث ها مهم تر است. مایلی راجع به توحید مناظره کنیم؟»

به جای امام، هشام بن حکم با او مناظره کرد و شکستش داد. مرد شامی کاملاً تسلیم شده بود. شنیدند که خطاب به امام صادق، عرض کرد:

«می خواستی به من بفهمانی که همه ی شاگردانت مثل هم هستند. همه دانشمند و خبره. آرزو دارم من هم یکی از شاگردانت باشم. مرا هم به شاگردی خود قبول کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۸

امام صادق، شهر جدش پیامبرُ به بزرگ ترین مرکز علمی دنیای اون روز تبدیل کرد. مشتاقان حکمت و علم، از دورترین نقاط جهان اسلام، خودشونُ به مدینه می رسوندن تا پای درس اون حضرت بنشینن. شهرت و نام نیک امام صادق باعث شده بود که حتی برخی از منکران وجود خدا هم برای مناظره و پرسش و پاسخ به مدینه بیان.

 

در کتاب های شخصیت شناسی، نام چهار هزار نفر به عنوان شاگردان امام صادق ثبت شده. این شاگردها در آرا و عقاید و جهت گیری ها با هم متفاوت بودن، اما همه شون به یک چیز واحد افتخار می کردن: شاگردی کردن نزد فرزند رسول خدا، امام جعفر صادق.

 

زمانی در مسجد کوفه، نهصد جلسه ی درس برگزار می شد. اساتید این نهصد جلسه، همه از شاگردان امام صادق بودن. همه شون  می گفتن:  «استادمان، امام جعفر صادق اینطور روایت کرد که ....»

 

امام صادق، در موقعیتی به امامت رسید که احادیث پیامبر داشت فراموش می شد. تعداد احادیث صحیح باقی مونده بسیار کم بود و تعداد احادیث ناصحیح و جعلی، زیاد. امام صادق کمر همت به احیا و نشر دوباره ی احادیث جدش بست. بسیاری از احادیثی که امروز ما از پیامبر خدا در دست داریم، از امام صادق روایت شده. امام تنها به یکی از شاگردان خودش با نام «اَبان»، سی هزار حدیث آموخت.

 

شاگردهای امام صادق، استعداد های متفاوتی داشتند. امام صادق هم اون ها رو برای دانش های متفاوتی تربیت کرده بود. مثلاً هُشام بنِ حَکَم، استاد اصول دین و دفاع از اعتقادات بود. هُشام از طرف امام صادق مامور بود تا به شُبهات اعتقادی جواب بده. این شاگرد امام صادق، با منکران خدا، با منکران نبوت و امامت، با منکران عدل و قیامت مناظره می کرد و اون ها رو شکست می داد. امام صادق، در تمجید از این شاگرد فداکارش فرموده بود:

 

«او، مراقب و نگهبان حق ماست. او مؤید صدق ما و نابودکننده ی نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است، و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۰

مذهب شیعه ی اثنی عشری، به حق مذهب جعفری نامیده شده. بیشترین احادیثی که به دست ما رسیده، از امام صادق روایت شده. «اَبانِ بن تَغلِب»  به تنهایی سی هزار حدیث از استاد خودش امام صادق روایت کرده.

یادمون باشه که به دلیل فضای اختناق، بسیاری از ائمه فرصت تدریس و نقل حدیثُ پیدا نکردن. شمار احادیثی که  از امام حسین یا امام هادی روایت شده بسیار ناچیزه. اون بزرگواران امکان ارتباط با مردمُ پیدا نکردن. اما امام صادق از فرصت طلایی درگیری میان بنی امیه و بنی عباس، به خوبی بهره برد.

 

مُفَضَّل یکی از اصحاب امام صادقه،

خودش تعریف می کنه و می گه:

نشسته بودم کنار قبر پیامبر. دیدم که اِبنِ اَبو العُوجا  و دوستانش وارد شدن. شنیدم که می گفتن: دنیا نه آغازی داره، نه پایانی، نه آفریدگاری. محمد فیلسوف زیرکی بود که  فقط اسمی از خودش باقی گذاشت.

سرشون داد کشیدم و نفرین شون کردم. 

گفتن: تو مگه از اصحاب جعفر بن محمد نیستی؟! امامِت با ما اینطور حرف نمی زنه.  امامِت فریاد نمی کشه. بحث می کنه و برای حرفاش دلیل میاره.

با ناراحتی سراغ امام رفتم و قصه رو گفتم. امام آرومم کرد و فرمود: فردا صبح با خودت کاغذ و قلم بیار. می خوام کتابی رو برات املا کنم.  فردا، مفضل همین کارُ کرد.  چهار روز، از صبح تا ظهر، امام می گفت و مفضل می نوشت. حاصل کار، کتابی در اثبات وجود و یگانگی خدا.

دیگه لازم نبود که  مفضل در برابر منکران وجود خدا داد و فریاد کنه. آرام و مطمئن، با مطالب همون کتاب، جواب شونُ می داد.

کتاب توحید مفضل، یکی از یادگارهای ارزشمند امام صادق برای ماست. کتابی در توصیف شگفتی های آفرینش و قدرت و یگانگی خدا.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۲

طیف نور رو دیدی که چه طور توسط منشور ساخته می شه؟!

تا نبینی باورت نمی شه که این همه نور رنگارنگ از دل نور سفید روشن بیرون بیاد.

حکایت امام صادق و شاگردهای مختلفی که داشت، حکایت نور پاک و سفیدیه که ازش طیف بگیرن...

امام ما ، هم شاگرد فقیه داشت، هم شاگرد حکیم، هم شیمی دان و پزشک و محدث و دانشمند علم کلام و تفسیر.

ولی همه اون دانشمند ها، علمشون رو از یه معدن و یه سرچشمه می گرفتن...

درست مث نور های مختلفی که منشأ همه شون نور سفید و درخشانه..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۵