دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

با فقرا...

داشت مى‏رفت به خراسان. فرمود هر چه خوردنى دارید بیاورید. وقتى همه جمع شد، گفت هر که هست بیاید غذا بخورد. سیاه و سفید، دورش را گرفتند. کسى اعتراض کرد: کاش سفره این سیاه‏ها را سوا مى‏کردى، فدایت شوم! فرمود: «ساکت! خداى ما و اینان یکى است؛ پدر و مادرمان هم یکى است؛ تفاوت در عمل است و بس!».

چند بار این‌طور رفتار کرده بود. بین فقیر و غنی فرقى نمی‌دید. با همه فقرا نشست و برخاست می‌کرد.

معلم ادب...

کلام کسى را قطع نمى‏کرد. کسى را دشنام نمى‏داد، نه غلامش و نه کس دیگر را. اصلاً اهل تبعیض نبود نه در خورد و خوراک و نه در بذل و بخشش. نیازمند را از خود نمى‏راند و تا مى‏توانست نیازش را برآورده مى‏کرد. اگر کسى حاضر بود، پایش را دراز نمى‏کرد. آب دهان بر زمین نمى‏انداخت و خنده‏اش تنها تبسم بود و قهقهه نمى‏زد. اهل صدقه بود، بیشتر در شب‏ها. زیاد هم مى‏بخشید. یک بار در روز عرفه تمام دارایى‏اش را بخشیده بود. گفتند این ضرر و غرامت است؛ فرمود: «هر چه با آن طلب اجر مى‏کنى، ضرر نیست».

قرآن مى‏خواند؛ هر سه روز یک ختم قرآن. سه روز از ماه را هم روزه مى‏گرفت؛ پنجشنبه اول و آخر هر ماه، و چهارشنبه وسط ماه. مى‏گفت: این سه روز برابر روزه تمام سال است.

مهمان نوازى

چراغ فتیله‏اى بود. گرم صحبت بود با مهمان خود. نور چراغ سوسوزنان داشت خاموش مى‏شد و مهمان دست دراز کرد... آقا دستش را گرفت و خود فتیله چراغ را اصلاح کرد: «ما مهمان خود را به خدمت نمى‏گیریم». مهمان‌خانه‏اش هنوز در مشهد است. کسى از آنجا گرسنه بیرون نرفته و بارها شده از آن شفا گرفته‌اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۵

فردا، روز شهادت قله ی رفیع  دانائیه.

روز  شهادت دریاى پهناور علم و چشمه جوشنده حکمت

روز عروج معصوم هفتم و امام پنجم ، حضرت امام محمد باقر، که سلام خدا بر او و خاندان پاک ترینش باد.

 

امام پنجم ما  القاب زیادی داره  ، القابی مثل هادی ، شاکر یا امین ، ولی معروف ترین اونها همون باقر العلومه …

اولین کسی که امام ما رو با وصف باقر العلوم توصیف کرد ، پیامبر اکرم بود …

سال ها قبل از تولد امام باقر ، پیامبر مژده رویت این امام رو به جابر بن عبد الله انصاری داد و فرمود :

« اى جابر! تو پس از من چندان زنده مى‏مانى که مردى از فرزندانم را که شبیه‏ترین مردم به من و نامش هم‏نام من است، زیارت کنى. او را که دیدى، سلام مرا به او برسان و به این سفارش من حتما عمل کن. او کسی است که علم را می شکافد، آن هم چه شکافتنی!»

 

جابر بن عبد الله انصاری، برای عمل به سفارش پیامبر بود که در دوران کودکی و نوجوانی  امام باقر به حضور ایشون می رسید و از حضرتش تقاضای حکمت می کرد. 

 از حکمت هایی که امام باقر به جابر آموخت، یکی  هم این بود که:

اى جابر! تو را به پنج کار وصیت مى‏کنم: اگر با تو ستم کردند، تو ستم مکن؛ اگر با تو خیانت کردند، تو خیانت مکن؛ اگر تو را تکذیب کردند، خشمگین مشو؛ اگر تو را ستایش کردند، شاد و خرم  نباش و اگر تو را نکوهش کردند، آشفته‏گوى و دل‏خور مگرد.

 

اى جابر! آسایش تن را در راحتى قلب بطلب و راحتى قلب را در کمى خطا بخواه.

توشه خود را در این دنیا با کوتاه ساختن رشته آرزوها برگیر.

با بسیار شمردنِ روزى اندک و اندک شمردن طاعت بسیار، سپاس خداى را بگزار.

مال دنیا را همچون مالى دان که در خواب به دست آورده‏اى؛ مالی که چون بیدار شوى، چیزى از او با تو نباشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۸

خدایا!

شنیدیم که اصحاب پیامبرت، از پیامبرت شنیدن که فرمود:

حیا، همه ی دینه.

من، توی  این لحظه های  ناب بندگی، از تو،‌ همه ی  دین تو رو می خوام .

خدایا!

همه ی حرکات و  سکنات منُ با وزنه ی حیا و وقار، سنگین کن.

آخه، فقط اینجوریه که روح من، به سبکی و حس شیرین پرواز می رسه.

خدایا!

حس شیرین پروازُ  از روح من، دریغ نکن!

خدایا!

خیلی از چیزهایی که من اونا رو بال می دونم، وبال منن.

منُ‌ از وبال ها نجات بده و بهم بال بده.

بالی برای پریدن تا آسمون بندگی خودت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۵۴

آرزو، چیز بدی نیست.

آرزو داشتن، به آدم انگیزه می ده برای پیش رفتن، انگیزه می ده برای تقلا کردن و رسیدن.

ولی همه ی آرزوها اینجوری نیست.

آرزومند هایی وجود دارن که آرزوهاشون فریب شون می دن. آرزومند هایی هستن که  آرزوهاشون اون ها رو سرگردان می کنن و از نفس می ندازن و چیزی غیر از حسرت براشون باقی نمی ذارن.

آرزویی خوبه که  محال و وهمی و خیلی و سراب گونه و  فریبنده نباشه.

آرزویی خوبه که واقعی و  حقیقی  و  دست یافتنی  و رسیدنی باشه.

خوش به حال پدرهایی که برای بچه هاشون، آرزوهایی از این دست دارن!

**

آرزو، چیزی غیر از یه تمایل درونی نیست.

ولی همین تمایل درونی می تونه صاحب خودشُ به اسارت بکشونه.

یعنی آدما می تونن با ذهن  و تخیل خودشون، افق هایی رو ترسیم کنن که همون افق ها، تبدیل به زندان و اسارت گاه اون ها بشه.

آدما می تونن به اسارت آرزوهاشون در بیان.

آدمایی که خودشون از جنس واقعیت و حقیقت هستن،  می تونن اسیر دست سراب ها و  افق های غیر واقعی و  توهمی بشن.

پس آرزو، با اینکه از جنس خیاله، ولی می تونه آثار واقعی داشته باشه.

مراقب آرزوهامون باشیم. چون آرزو هر چقدر که غیر واقعی تر باشه، خطرناک تر می شه!‌

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۶

فرزند، امتداد وجودی پدره.

هیچ پدری هم فرزندشُ تنها و تنها به چشم عصای دست و  کمک کار روزگار پیری نگاه نمی کنه.

پدرها، بچه هاشونُ به چشم ادامه دهنده ی درخت   هستی خودشون می بینن.

برای همینم هست که حاضرن برای بچه هاشون، با همه ی سختی ها دست به گریبان بشن.

هر پدری حاضره برای راحتی بچه هاش، سخت ترین سختی ها رو تحمل کنه.

درست مثل درختی که ریشه هاشُ به عمیق ترین  و سخت ترین نقاط زمین می فرسته، تا  جوونه های تازه ش، تشنه نمونن و پژمرده نشن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۴

بعضی از حدیث ها اونقدر ساده و روان و همه فهم هستن که احتیاجی به ترجمه و توضیح ندارن.

از امام اولمون روایت شده که فرمود:

العاقِل، یَطلُبُ الکَمال؛

وَ الجاهِل،  یَطلُبُ المال!

**

گاهی وقتا، چیزی رو نداریم،  ولی نمی دونیم که اونُ نداریم.

اما گاهی وقتا چیزی رو نداریم،  و می دونیم که  اون چیزُ نداریم.

یکی از مراحل کمال، همین رسیدن  از اون حالت اول به این حالت دومه.

از امام اولمون و امیر اهل ایمان روایت شده که فرمود:

یکی  از نشانه های  کمال و فراوانى فضل آدمى ، آگاهى او از نقصان و نداشته های خویش است .

**

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۰۶

بعضی صبح ها، وقتی که از خواب پا میشی، با خودت فکر میکنی:

''نمیتونم از پسش بر بیام''

و بعد، تو دلت میخندی؛

چون یاد تمام صبح هایی می افتی که این فکر رو داشتی، ولی بعداً دیدی که از پسش بر میای!

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ولی در نماز ، جمله ی  پایان است.

شاید بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

تنها بنایی که هر چه بیشتر بلرزد محکمتر می شود، دل آدمی است.

*

همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!!

*

مهم ترین درسی که تاریخ به ما می دهد اینست که تا به حال بیشتر آدم ها از تاریخ درس نگرفته اند...

*

هر وقت روزگار یه ضربه بهت زد؛
آروم لبخند بزن و بهش بگو: جوجه! همه زورت همین بود؟!

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

مسیر زندگی یک طناب باریک است

 اگر نتوانید بین عقل و قلبتان تعادل برقرار کنید سقوط می کنید!

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

همیشه از خوبی های دیگران برای خودت دیواری بساز و هر وقت در حق تو بدی کردند ، تنها یک آجر از روی دیوار بردار ، بی انصافیه اگر همه دیوار را خراب کنی .

*

می گفت:

اگر نمی دانی ، از من بپرس ؛ اگر قبول نداری ، با من بحث کن ؛ اگر دوست نداری ، به من بگو ؛ اما هیچ وقت در مورد من ، یک طرفه به قاضی نرو !

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

به کسانی که پُشتِ  سر شما حرف میزنن بی اعتنا باشید!

آنها دقیقا به همان  "پُشتِ  سر شما" تعلق دارند !

*

مغزهای بزرگ در خصوص ایده ها صحبت می کنند ، مغزهای متوسط در مورد حوادث بحث می کنند و مغزهای کوچک، درباره مردم !

*

انسان موجود عجیبی است! اگر به او بگویید در آسمان یکصد میلیارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد بی چون و چرا می پذیرد.

اما اگر در پارکی ببیند روی نیمکتی نوشته اند: رنگی نشوید، فورا انگشت خود را به نیمکت می کشد تا مطمئن شود....

*

یادمون باشه که آدما،

همیشه هم،

به اندازه ی  وقتایی که ازشون ناراحتیم ،

 بد نیستن!

*

از یه نویسنده ی جهانی پرسیدن:  اگر بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد اُمید بنویسی، چی می نویسی؟

گفت: نود و نه صفحه رو خالی میگذارم و در سطر آخر از صفحه ی آخر می نویسم: اُمید آخرین چیزی است که میمیرد. . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۴

برای کشف اقیانوس های جدید
باید جرات ترک ساحل را داشت
این دنیا دنیای تغییر است، نه تقدیر !

*

از کوفی عنان، دبیر کل سابق سازمان ملل، پرسیدند: بهترین خاطره ی شما از دوران تحصیل چه بود؟

عنان جواب داد: «روزی معلم علوم ما وارد کلاس شد و برگه ی سفید رنگی را به تخته سیاه چسباند. در وسط آن لکه‌ای با جوهر سیاه نمایان بود.»

معلم از شاگردان پرسید: «بچه ها در این برگه چه می بینید؟»

همه جواب دادیم: «یک لکه سیاه.»

معلم با چهره ای اندیشمندانه لحظاتی در مقابل تخته کلاس راه رفت و سپس با دست خود به اطراف لکه سیاه اشاره کرد و گفت: «بچه های عزیز چرا این همه سفیدی اطراف لکه سیاه را ندیدید؟»

از آن روز تلاش کردم اول سفیدی  ها، یعنی خوبی‌ها و نکات مثبت، را  ببینم.

*

هر ساختمان بزرگ ، زمانی فقط یک نقشه ساده بوده

مهم نیست که امروز در چه مرحله ای هستید

مهم آینده شماست و چیزی که به آن خواهید رسید

*

از مدیر موفقی پرسیدم: راز موفقیت شما چه بوده است؟

گفت؟ دو کلمه است.

گفتم: آن چیست؟

پاسخ داد: تصمیم های درست.

گفتم:شما چگونه تصمیم های درست گرفتید؟

گفت: پاسخ یک کلمه است!

گفتم: آن چیست؟

جواب داد: تجربه.

پرسیدم: و شما چگونه تجربه اندوزی کردید؟

گفت: پاسخ دو کلمه است!

گفتم: آن چیست؟

پاسخ داد: تصمیم های اشتباه !!!

*

اگه یه روز چشاتو باز کردی و خودت رو وسط یه کوره دیدی ،

نترس و سعی کن پخته بیرون بیای ،

مهم پخته شدنه،‌ وگر نه سوختنُ همه بلدن ...

*

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی ؛
دوست بدار !

کاری که خدا با تو می کند ...

*

وقتی از کسی کینه‌ای به دل می‌گیری
در واقع دشمن را به قلب خود راه داده و برای او جایی تعیین کرده‌ای.
سعی کن خانه دلت را تنها از دوستان پرکنی،

*

دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه

*

برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتابها را سوزاند. کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند.

*

آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد 

بی آب ، دو هفته 

بی هوا ، چند دقیقه 

بی"وجـــدان"، خـیلی  متاسفانه خیلی .

*

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۵۷

برای لذت بردن از زندگی،

زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید،

افکار منفی نداشته باشید و  در عوض، انرژی خود را صرف چیزهای مثبت کنید.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

گذشته را فراموش کنید. اشتباهات گذشته شریک زندگی یا دوست و همکارتان را به یادش نیاورید. این کار آرامش زمان حال شما را  هم از بین می‌برد.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

حسادت را کنار بگذارید و مطمئن باشید که  حسادت یعنی اتلاف وقت. شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید.

زندگی کوتاه ‌تر از این است که از دیگران متنفر باشید.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

از مشکلات نرنجید

بدانید که زندگی  یه مدرسه ‌ای می‌ماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند ، چیزی شبیه کلاس جبر که شما آن را دوست ندارید اما نمی توانید از آن فرار کنید.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

بیشتر بخندید و لبخند بزنید..

حواستان باشد که  گاهی، هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۵۲

برای دیدن یکی از اون نمونه های مثال زدنی حیا در محیط کار، باید بریم سراغ آیه های سوره ی قصص.

خدا توی این سوره ی قصه ی موسی رو تعریف می کنه.  موسایی که  از ترس فرعون به شهر مَدیَن پناه برده. 

جوان فرار کرده از دست فرعون، در ورودی شهر مدین، گله دار هایی رو می بینه که مشغول آب دادن به گله هاشون هستن.

چند قدم دور تر از گله دار ها، دو تا دختر وجود دارن که با گوسفند هاشون، کناری ایستادن به محل آبشخور نزدیک نمی شن.

موسی، از دیدن این منظره تعجب می کنه و  از اون دو تا دختر، ماجرا رو می پرسه.

دختر ها جواب می دن که:

منتظریم تا مردها به گوسفندهاشون آب بدن و کنار برن، بعد ما به کنار آبشخور میایم تا به گوسفند هامون آب بدیم.

ما، پدر پیری داریم که نمی تونه خودش به گوسفند ها آب بده.

پدر پیر اون دختر ها، کسی نبود جز پیامبر مردم مدین،  حضرت شعیب (ع)

*

قرآن، توی سوره ی قصص، وقتی داره رفتنه یک دختر رو در مقابل یک جوان نامحرم توصیف می کنه، از واژه ی «اِستحیاء» استفاده می کنه.

راه رفتن از روی استحیاء، یعنی راه رفتن همراه با حجب و وقار و حیاء.

قرآن میگه: یکی از دو تا دختر شعیب، وقتی داشت به سمت موسی می رفت، با حیاء و وقار راه می رفت.

قرآن، قصه ها و نکته های قصه هاشُ بی هدف نقل نمی کنه.

نقل می کنه تا ما از اون قصه ها و نکته ها، الگو بگیریم. مثلاً الگوی حیا و استحیاء.

ان شاء الله که همیشه،‌همینطوره.

*

از آیه های سوره ی قصص، و از توصیفی که برای دختران شعیب ارائه شده می شه فهمید که  خدا، مخالف کار و تلاش اقتصادی خانم ها نیست،

خدا، مرد و زن مومن و مسلمان رو به تلاش و کوشش و  تولیدو  سازندگی و خدمت به  جامعه دعوت م یکنه.

البته به شرط اینکه مرد و زن جامعه،  در محیط کار و تلاش اقتصادی،  رفتارهایی از جنس حیاء و استحیاء داشته باشن.

درست مثل رفتاری که موسای جوان  و دختران شعیب در مواجهه ی با هم  داشتن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۴۹