دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

سه داستان کوتاه از حضرت شمش الشموس

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ب.ظ

با فقرا...

داشت مى‏رفت به خراسان. فرمود هر چه خوردنى دارید بیاورید. وقتى همه جمع شد، گفت هر که هست بیاید غذا بخورد. سیاه و سفید، دورش را گرفتند. کسى اعتراض کرد: کاش سفره این سیاه‏ها را سوا مى‏کردى، فدایت شوم! فرمود: «ساکت! خداى ما و اینان یکى است؛ پدر و مادرمان هم یکى است؛ تفاوت در عمل است و بس!».

چند بار این‌طور رفتار کرده بود. بین فقیر و غنی فرقى نمی‌دید. با همه فقرا نشست و برخاست می‌کرد.

معلم ادب...

کلام کسى را قطع نمى‏کرد. کسى را دشنام نمى‏داد، نه غلامش و نه کس دیگر را. اصلاً اهل تبعیض نبود نه در خورد و خوراک و نه در بذل و بخشش. نیازمند را از خود نمى‏راند و تا مى‏توانست نیازش را برآورده مى‏کرد. اگر کسى حاضر بود، پایش را دراز نمى‏کرد. آب دهان بر زمین نمى‏انداخت و خنده‏اش تنها تبسم بود و قهقهه نمى‏زد. اهل صدقه بود، بیشتر در شب‏ها. زیاد هم مى‏بخشید. یک بار در روز عرفه تمام دارایى‏اش را بخشیده بود. گفتند این ضرر و غرامت است؛ فرمود: «هر چه با آن طلب اجر مى‏کنى، ضرر نیست».

قرآن مى‏خواند؛ هر سه روز یک ختم قرآن. سه روز از ماه را هم روزه مى‏گرفت؛ پنجشنبه اول و آخر هر ماه، و چهارشنبه وسط ماه. مى‏گفت: این سه روز برابر روزه تمام سال است.

مهمان نوازى

چراغ فتیله‏اى بود. گرم صحبت بود با مهمان خود. نور چراغ سوسوزنان داشت خاموش مى‏شد و مهمان دست دراز کرد... آقا دستش را گرفت و خود فتیله چراغ را اصلاح کرد: «ما مهمان خود را به خدمت نمى‏گیریم». مهمان‌خانه‏اش هنوز در مشهد است. کسى از آنجا گرسنه بیرون نرفته و بارها شده از آن شفا گرفته‌اند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی