دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بر عکس اینکه خیلی ها فکر می کنن، خوردن و آشامیدن اتفاق خیلی خیلی مهمیه. غذایی که ما می خوریم، فقط به  قند و چربی و گلوبول سرخ و سفید تبدیل نمیشه. یعنی فقط روی جسم ما تأثیر نمی ذاره.  غذایی که ما می خوریم،  به خیال و  فکر و اندیشه  هم تبدیل میشه و روی  روح ما هم تأثیر گذاره. بعضی وقتا، نوع  و سبک و سیاق خوردن و آشامیدن ما باعث می شه تا توفیق  عبادت و بندگی  پیدا کنیم، یا بر عکس،  حس و حال نیایش و راز و نیاز با خدا رو از دست بدیم.

پس حفظ آداب صحیح خودرن و آشامیدن خیلی خیلی مهمه.

**

خدا  در قرآن فرموده: آدمیزاد باید به غذایی که می خوره نگاه کنه.

راست هم فرموده!

بعضی هامون برای انتخاب یه لباس، هزار بار پرو می ریم و ویترین ها رو نیگاه می کنیم و اندازه می گیریم، ولی به انتخاب لقمه که می رسه بی توجهیم.

در حالیکه که لباس قرار نیست بخشی از وجود ما بشه، ولی لقمه، اینطوری هست.

یعنی بعد از خوردن و هضم شدن، بخشی از پازل وجود ما می شه.

پاک بودن ظاهری لقمه ای که به دهان می بریم خیلی مهمه. ولی از پاک بودن باطنی اون هم نباید غافل بشیم.

گاهی وقتا لقمع حروم کاری با وجود آدم می کنه که هزار تا ویروس و میکروب از انجام اون کار عاجز هستن....

**

علم و حکمت زاید از لقمه، حلال 

عشق و رقّت آید از لقمه، حلال

روایت های زیادی داریم راجع به چهل روز خوردن لقمه حلال....

رسول خدا فرموده : «هر کس چهل روز خوراک حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانی کند و چشمه سارهای حکمت را از دل بر زبانش جاری سازد.»

باز هم از حضرتش نقل شده که فرمود: «هر کس چهل روز، خوراک حلال بخورد، خداوند او را پارسای در دنیا قرار دهد.»

همچنین می گن، یکی پیش پیامبر اومد و گفت: دوست دارم دعاهام مستجاب بشن، اما نمی شن. پیامبر  در پاسخ فرمود: «غذایِ پاک بخور تا دعایت مستجاب گردد.»

**

 

 آهن ربا، ذرّه آهن رو هر کجا که باشه، به سمت خود می‌کشه.

اما اگه  پنبه رو از کنار آهن ربا عبور بدیم، آهن ربا کششی نسبت به پنبه نداره...

ولی گاهی وقتا  لابه لای  پنبه براده های آهن  وجود داره. جذب شدن همچین پنبه ای به سمت آهن ربا هیچ بعید نیست.

اگه گناه رو آهن ربا بدونیم و  لقمه حروم  رو براده آهنه ، با این حساب وجود کسی که اون لقمه ها رو خورده، مثل پنبه ای می مونه که به خاطر براده های داخلش، جذب  جاذبه آهنربای گناه می شه.

آهنربایی که برای پنبه های پاک و بدون براده، هیچ کششی نداره.

ببخشید اگه مثالی ساده تر از این دست ذهنمون رو نگرفت....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۲۹

قرآن وقتی از «جاهلیت  نخستین» حرف می زند، حتماً منظورش این است که یک جاهیلیت آخرالزمانی هم داریم. جاهلیتی که حتی رشد سواد و دانش و فن آوری هم حریفش نمی شود. یک جاهایی اصلاً رشد دانش و فن آوری، این جاهلیت را تشدید می کند. نشان به آن نشان که هیچ کدام از امت های گذشته، به اندازه ی آدم های قرن ما، اهل فرزند کشی نبوده اند.

آمار سقط  جنین یک ساعت از  این دنیای مدرن، شاید برابر باشد با همه ی فرزند کشی های اعراب جاهلی از ترس فقر و نداری.

بعضی از جاهلیت ها را سواد  بیشتر  و فن آوری پیشرفته تر، تشدید می کند!

و گرنه، در شریعت همه ی انبیای گذشته، مثل قرآن آمده بوده که:

«از بیم تنگدستى فرزندان خود را مکشید .ماییم که به آنها و شما روزى مى بخشیم .آرى ، کشتن آنان همواره خطایى بزرگ است.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۰

ما عادتمان شده همیشه از دم دست ترین واژه هایی که داریم استفاده کنیم.

خدا، ولی، برای آیه های کتابش، واژه ها را دستچین می کند. جوری که هیچ واژه ای بی حکمت و مقصود، جای واژه ی دیگری ننشیند.

لا به لای آیه های طلاق، آیه ای را گذاشته برای  اینکه تکلیف بچه های طلاق، تکلیف بچه های شیرخوار این اتفاق تلخ روشن شود.

در آن آیه، برای پدر و مادر این بچه ها، به جای واژه های «اَبا» و «ام»، از «والد» و «والده» استفاده کرده.

والد و والد، پدر و مادری هستند که در زایش نوزاد نقش داشته اند. ولی ابا و ام، به آن هایی گفته می شود برای نوزاد پدری و مادری می کنند. تربیتش می کنند، در آغوشش می گیرند،  تعلیمش می دهند، مراقب جسم و روحش هستند.

زیادند آدم هایی که والد و والده ی نوزاد نیستند، ولی به گردن او حق پدری و مادری دارند. زیاد هم هستند والدینی که برای بچه هایشان، پدری و مادری نکرده اند!‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۸

خدا، اسمش را گذاشته «قرارَ مَکین»؛ اسمش را گذاشته «قرار گاه امن»؛

زیباترین مراحل آفرینش، در همین «قرار مَکین»، در رَحِم پر مهر مادر، اتفاق می افتد.

جای تبدیل نطفه به خون بسته شده، محل تبدیل خون بسته شده به چیزی که خدا تشبیهش کرده به گوشت جویده.

همان گوشت جویده شده هم در همین قرار گاه امین به استخوان محکم مبدل می شود. بعد خدا در دل تارکی همان خانه ی گرم، روی استخوان های جنین، لباسی از جنس گوشت می رویاند تا همه چیز آماده شود.  همه چیز آماده برای آن اتفاق بزرگ.

اتفاقی به بزرگی گام گذاشتن جنین از حیات نباتی به حیات انسانی و روحانی.

محل این اتفاق بزرگ هم جایی جز همان قرار مکین، همان قرارگاه امن، همان رحم پر از مهر نیست.

و خدا، به خاطر همین اتفاق بزرگ است که خودش،‌ به خودش، آفرین و تبریک گفته است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۷

بدون شک، جهانی ترین و سرشناس ترین شاعر  سرزمین ما، حضرت مولاناست.  یکی از مهم ترین دلایل این شهرت جهانی، اینه که مولانا تونسته  عالی ترین و دست نیافتنی ترین معانی رو با بیان ساده و تمثیلی خودش، ساده و دست یافتنی و فهمیدنی کنه.

**

قصه های مثنوی، اونقدر جذابه که  از کودک 5 ساله تا پیرمرد هفتاد و پنج ساله، مجذوب اون می شن.

قصه های مثنوی، اونقدر همه فهم هستن که  مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و قومی رو زیر پا می ذارن و  گستره ی نشری به اندازه ی 5 قاره ی دنیا به دست میارن.

ولی اون چیزی که همراه با این قصه ها،  از کوچه های قونیه در طول تاریخ به همه جای دنیا صادر شده، دانه های معنیه.

دانه هایی که شاید بزرگ ترین نیاز انسان های قرن ما باشن.

**

آدمیزاد هیچ کاری رو بی هدف و بی قصد و غرض انجام نمی ده.  ولی ممکنه صد تا آدم، یه کار مشخصُ با صد تا قصد و غرض متفاوت انجام بدن.  مثلاً همین  خوندن آثار مولانا.  یکی مثنوی می خونه که سرگرم بشه. یکی مثنوی می خونه تا روح  خودشُ که تشنه ی معنویته سیراب کنه. اون یکی  مثنوی می خونه چون  اگه نخونه از درسش نمره نمیاره.

**

یه دوستی می گفت: مثنوی و دیوان شمس و  فیه ما فیه، دارخونه ی معنوی مولانا هستن.  توی داروخونه برای همه ی دردها و  مشکلات روحی و روانی، دارو و درمان  شفا بخش پیدا می شه.

**

مولانا، چه اون زمانی که توی کوچه پس کوچه ها و بازارهای قونیه راه می رفت، چه الان که سایه نشین درخت طوبی و بهشت رضوان خداست، مال هیچ دسته و گروه و صنف و طبقه ی خاصی نبود.

مولانا مال مردم بود.  عین پیامبر های خدا، با مردم می نشست، با مردم حرف می زد، به زبون خودشون هم حرف می زد. مرید هاش هم  همون کاسب های کوچه و بازار بودن.

همین الانم مولانا مال اساتید ادبیات و عرفان  نیست. مولانا مال شماست. مال شما مردم!

**

تنهایی و خلوت، فقط وقتی خوب و خوش و دوست داشتنیه که آدم ُ به یه محبوب برسونه.

و الا تنهایی بدون مونس و محبوب که به دردی نمی خوره. اصلن اینجور تنهایی ها خود خود درده!

تنهایی و خلوت خوب، خلوت مولانا و شمس بود.  خلوت مولانا و حسام الدین چلپی!

تنهایی و خلوت خوب،  می تونه خلوت ما با اشعار مولانا باشه.

به شرط اینکه بلد باشیم چه جوری با این اشعار خلوت کنیم.  این اشعار، با هر کسی حرف نمی زنن. ناز دارن. باید نازشونُ کشید و خرید تا به حرف بیان. شما نازکشیدن بلدی؟!

**

توی این هفتصد  و  چند سالی که از تولد مولانا میگذره، هر وقتی، یه آدمی برای اثبات ارادتش به مولانا، کاری کرده.

یکی برای مثنوی شرح نوشته. یکی دارائیشُ وقف آرامگاه مولانا کرده. یکی برای مولانا و پدر و فرزندانش، تذکره نوشته. اون یکی برای پیروان طریقت مولانا،  مسجد و مدرسه و خانقاه ساخته. یکی فیه ما فیه به زبونای دیگه ترجمه کرده. اون یکی مترجم مثنوی شده. یکی هم با اقتباس از قصه های مولانا، رمان نوشته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۱۴

امروز، اولین روز از آخرین ماه تقویم قمریه.

به گفته ی برخی مورخان، حضرت علی و حضرت فاطمه، در چنین روزی بود که با هم ازدواج کردن. مراسم عقد، خیلی ساده و کم هزینه برگزار شد. اون روزها، حضرت علی، وضع مالی چندان مناسبی نداشت. پیامبر هم شروط سختی پیش پای داماد نگذاشت. یک ماه بعد، عروس و داماد زندگی مشترک خودشون ُ شروع کردن. در اتاقی که از سادگی و کوچکی، نظیر نداشت. با جهیزیه ای که فقط شامل چیزهای ضروری بود. 

همه چیز این ازدواج فرخنده می تونه برای زندگی امروز ما درس باشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۴

ظرفیت بالا، باعث می شه تا آدم،‌ به جای اینکه از بقیه متأثر بشه، روی اون ها تأثیر بگذاره.

مثلاً یه ظرف کوچیک آب،  چون ظرفیتش پایینه، اگه یه قطره خون بیفته توش، همه اش نجس می شه.

ولی  برکه، همون یه قطره خون رو هم در خودش حل می کنه تا پاک بشه.

آدم های با ظرفیت هم همینجوری هستن.

به جای اینکه عصبانیت بقیه روشون تأثیر بذاره،  با خونسردی شون آتیش بقیه رو هم خاموش می کنن.

**

نقش بازی کردن همیشه هم کار بدی نیست.

مخصوصاً اگه آدم دلش با نقشی که می خواد بازی کنه، هماهنگ باشه.

یه وقتایی هست که بخوایم و نخوایم، ظرف تحملمون در حال سر رفتنه.

اینجور وقتا  با اینکه طاقتمون طاق شده، ولی خوبه که ادای آدمای پر طاقت رو در بیاریم و نقش بازی کنیم.

جاتون خالی به یه حدیث از حضرت علی رسیده بودم که می گفت:

« حتی اگه بردبار نیستی، خودتُ به بردباری بزن! »

نقش بازی کردن همیشه هم کار بدی نیست.

خیلی از هنرپیشه ها از نقشی که بازی کردن، تأثیر گرفتن.

**

 

هر کسی بتونه یه گیاه دارویی یه یکی از عرقیات گیاهی رو معرفی کنه که جزء  خواصش تقویت اعصاب نباشه، من بهش جایزه می دم.

درسته که آلودگی هوا و سر و صدا و  زندگی صنعتی آدم رو بی حوصله و  کم طاقت و کم تحمل می کنه،‌ ولی  میشه با گل گاو زبون و عرق بهار نارنج و  اُستُخُدّوس و دم کرده ی چارگل به جنگ  این چیزا رفت.

تازه این داروهای گیاهی علاوه بر تمدد اعصاب، به صورت اشانتیون، یه سری خواص دیگه هم داره.

**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۱

بعضیا هستن  که انگار توی خونشون، ضد جوش ریخته شده.  یعنی حتی اگه وسط دیدن سریال مورد علاقه شون برق خونه شون بره، حتی اگه تیمشون سه هیچ ببازه،  یا حتی اگه وسط یه گفتگوی ملو درام، اعتبار موبایلشون تموم بشه، جوش نمیارن.

عوضش بعضیای دیگه هستن  که اعصابشون عین این نقاشی های سبک کوبیسم خط خطیه.  همون هایی که حتی یه مورچه یا یه پشه، یا حتی تیک تیک ساعت می تونه روی اعصابشون رژه بره.  گرون شدن پراید که دیگه جای خود دارد!

**

بعضیا  آستانه ی تحملشون پایینه. درست بر خلاف بعضیای دیگه  که آستانه ی تحملشون بالاست.  بعضیام هستن که  اصلاً چیزی به اسم آستانه ی تحمل ندارن.  شما جزء کدومشونی؟

یه عده هستن که برای  عالم  و آدم، ‌سنگ صبورن.   یعنی میشه نشست و یه دل سیر براشون درد دل کرد.   عوضش بعضیای دیگه،‌ تحمل دو کلمه حرف حساب رو هم ندارن. 

بعضیا،‌یه وقتایی حوصله شون از دست خودشون هم سر می ره.  درست مثل ظرف  شیری که روی اجاق گاز مونده باشه و زیرش هم روشن باشه. 

شاعر می گه: «ای وای بر اجاقی کز یاد رفته باشد!‌«

**

اگه شما هم رفیق های پیامک بازی داشته باشید که هر جمله ی قشنگی رو  فوری به کل فک و فامیلشون پیامک می کنن،‌ احتمالاً تا امروز این پیامک به دست تون رسیده که می گه:

«دریا باش تا اگر سنگی به سمت تو پرتاب می شود

سنگ غرق شود

نه آنکه تو متلاطم شوی»

 

به جان شما، خود ما هم نمی دونیم این جمله ی حکیمانه مال کنفوسیوسه، یا مال دکتر شریعتی یا جزء نصیحت های کورش.  ولی هر کسی که این جمله رو گفته، گل گفته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۸

این شادی های تقلبی و  زودگذر، اونقدر باعث بدنامی شادی و خنده و تفریح شدن که بعضیا معتقدن:

«در پس هر خنده آخر گریه ایست.»

نظر شما چیه؟ به نظر شما هم هیچ شادی و خنده ای وجود  نداره که بعدش کار به گریه زاری نکشه.

من خودم به شدت معتقدم  یه سری شادی های استاندارد و با کیفیت وجود دارن که فاقد هر گونه عوارض جانبی و بعدی هستن.

ولی در کنار این شادی های استاندارد، شادی های غیر استاندارد گریه آفرین هم داریم.

**

 یادش به خیر ،‌ما توی محله مون یه بقال داشتیم که داده بود بالای سرش بنویسن:

«ای که در نسیه بری همچو گل خندانی /  پس سبب چیست که در دادن آن گریانی»

کلاً شادی های نسیه، از اون شادی هائیه که آخر  و عاقبت نداره. شادی باید از درون دل آدم بجوشه و  شش دنگ سندش مال خودمون  باشه.

بازیکنی که توی زمین بازی گل می زنه و به خاطر همین گل، صد میلیون می ره روی مبلغ قراردادش، شادیش مال خودشه.

ولی اون هواداری که بعد از گل از فرط شادی، صندلی های استادیومُ گاز میزنه، شادیش نسیه است. چون فصل بعد که همون بازیکن رفت توی یه تیم دیگه،  با دیدن  اون بازیکن فقط  حرصش در میاد و دیگه از شادی قبلی خبری نیست که نیست.

**

راجع به زودگذر بودن شادی های حاصل از دود و دم، ترقه بازی، لایی کشی، ترکوندن و بالا انداختن انواع قرص و گرد و آمپول، به اندازه ی کافی توی رسانه ها صحبت شده.

من می خوام راجع به زودگذر بودن چند تا شادی دیگه صحبت کنم، البته به تفکیک گروه های سنی:

شادی زدن زنگ خونه ی مردم و فرار کردن. مخصوص گروه سنی الف تا جیم.

شادی گرفتن شماره ی خونه ی مردم و فوت کردن. مخصوص همه ی گروه های سنی.

شادی پرتاب ماش از لوله ی خودکار به سمت چش و چار بقیه. مخصوص  محصلان ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان.

اینا همه اش جزء شادی های بی کیفیت و زودگذر و چینیه که الان بازارُ به تسخیر خودشون در آوردن. شما وقت خودتونُ برای اینجور شادی ها هزینه نکنید.

**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۶

از بین این هزار و یک اسم زیبایی که خدا داره، می شه فهمید که اخلاق خدایی چه جور اخلاقیه.

مثلاً «بَخیل» جزء اوصاف و اسمای خدا نیست. پس  کنس بازی  نمی تونه بخشی از اخلاق الاهی باشه.  از هیچ پیامبر و امامی هم روایتی به دستمون نرسیده که اون بزرگوارها،‌ به کنس بازی و بخل توصیه کرده باشن. اخلاق اون بزرگوارها، اخلاق خدایی بوده؛

**

همه ی این حلال و حروم هایی که خدا در دینش قرار داده، هدف نهائیش خدایی کردن اخلاق ماهاست.

کسی اگه یه کاری رو  سال های سال تکرار کنه،  کم کم به اون کار عادت می کنه.  بهترین راه برای تغییر خُلقیات هم  همین تمرین و تکراره. مثلاً کسی که سال به سال، از پک پنجم مازاد مخارجش دل می کنه، کسی که  زود به زود انفاق می کنه، کم کم سخاوت و گشاده دستی به بخشی از وجودش تبدیل می شه.

پس یکی از حکمت های دستور خدا برای انفاق و پرداخت خمس و زکات، نهادینه کردن روح سخاوت و کشتن روح بخل در وجود ماست.

روزه، قراره که روح صبرُ در ما نهادینه کنه.  نماز، روح تواضع و شکرگزاری رو نهادینه می کنه.

خلاصه که پشت سر هم امرو نهی که خدا کرده، یه هدف اخلاقی وجود داره.

خدا می خواد با این امر و نهی ها، اخلاق ما رو عین اخلاق خودش، خوب کنه!

**

 خدا،‌پیامبرهاشُ، با ماموریت های مختلفی سراغ آدما می فرستاد.

پیامبرها می اومدن تا هم عقاید آدما رو از  شرک پاک کنن و به اون ها عقاید توحید هدیه کنن،

هم می خواستن رفتار آدما رو درست کنن و جلوی کارهای اشتباه آدما رو بگیرن،

هم  دوست داشتن روحیه و خلق و خوی آدما رو اصلاح کنن.

ولی اگه قرار باشه برای بعثت انبیا فقط یه هدف در نظر بگیریم،  اون هدف اصلی و نهایی و بزرگ تر، همین اصلاح روحیات و خلق و خوی آدما بود.  پیامبر ما  که در آستانه ی رحلتش هستیم،  می فرمود: خدا منُ‌ مبعوث کرده تا مکارم اخلاقی رو در وجود آدما به کمال برسونیم.

اصلاح عقاید و رفتارها، مقدمه ای هستن برای اصلاح اخلاق و روحیه ی آدما.

**

«اخلاق الهی»، یعنی همون اخلاقی که خدا  داره  با ما  بر اساس اون رفتار می کنه.

مثلاً بخشنده بودن،‌ جزء اخلاق الاهیه. یا فرضاً صبر کردن و عجله نداشتن. آخه خدا صبوره و عجول نیست.

به ما ها گفتن باید اخلاقمون،‌اخلاق خدایی بشه. یعنی همونجور که خدا  فرضاً  اهل گذشت و چشم پوشیه، ما هم توی رابطه مون با بقیه اهل گذشت و چشم پوشی بشیم.

یکی از جنبه های اخلاق الاهی، رازداری و پرده پوشی و ستّار بودنه.

خدا،‌ خودش ستّار العیوبه، دوست داره ما هم برای بنده هاش ستار العیوب باشیم و عیب بقیه رو توی بوق و کرنا نکنیم.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۳