دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۵۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

رفته بود مشهد، پولشُ گم کرده بود. رفت حرم  و گفت : یا امام رضا! خودت یه پولی از یه جایی برسون.... داشت از پله های حرم می اومد پایین که یکی از همشهری هاش صداش کرد و گفت:  از شهرمون که می اومدم بابات این پولُ داد که بهت بدم. بفرما!

پول رو که گرفت، برگشت سمت حرم و گفت: امام رضا! این قبول نیست ها! اینُ بابام فرستاده!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۳

سال صد و هفتاد و سه هجری بود. سالی  که چشم پدر و مادر، به دیدن او  روشن شد. اسمشُ فاطمه گذاشتن. دختر امام کاظم و نجمه خاتون، زیر سایه ی پدر و مادر قد می کشید و رشد می کرد. مشهور شده بود به معصومه.  سخن که می گفت، همه می دونستن که عالمه ی آل طاها سخن می گه. 

شش ساله بود. گروهی از شیعیان پدر آمده بودن تا سوال هاشونُ از امام بپرسن. امام، در مدینه نبود. به همه ی سوال ها جواب داد. جواب درست!  پدر وقتی ماجرا رو شنید،  سه بار در وصف دخترش فرمود: «بابا به فدای او! »

از فردای شهادت پدر، این حضرت برادر بود که برای خواهر کوچک خودش پدری می کرد. از هفت سالگی، تا بیست و هفت سالگی.  نوبت رسیده بود تا برادر از مدینه به مرو بره. کوچی اجباری،  طاقت دوری برادر ُ نداشت. اندکی بعد از هجرت برادر، او هم بار سفر بست. با دعوت نامه ای از جانب برادر.  در بین راه بیمار شد. مردم قم، افتخار می کردن به میزبانی و پرستاری از او.  چند روزی مهمان خانه ی موسی پسر خزرج بود. روز و شب، مشغول عبادت. مردم اسم توقف گاه او رو  «خانه ی نور» گذاشتن. خیل زود روح حضرت معصومه به اجداد معصوم خودش پیوست.

و قم برای همیشه به حرمی از حرم های اهل بیت مبدل شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۳

آدم کیف می‌کنه مستعمره آدم‌های خوشخو باشه. کیف می کنه که فقط صادرات اونا رو وارد زندگی‌اش کنه.

وقتی از بین این همه رستوران می‌کوبی و می‌روی یه جای خاص، دلیل داره.

حتما برای اینه که اون آشپز، غذا که می‌پزه، وقتی آماده شد روش خُلق خوش رنده می‌کنه،

 

 وقتی از بین این همه عطاری می‌ری یه عطاری خاص، بی دلیل نیست.

شاید دلیلش این باشه که عطارباشی  فقط برات گل بابونه و عناب نمی پیچه. روش چهارتا پر خوشخویی هم می‌ذاره،

دلیل دیگه ش اینه  که خدا، دلش خواسته که روزی آدم های خوش اخلاقُ زیاد کنه.


وقتی از بین این همه قصابی ، می ری یک قصابی خاص،  حتماً حکمتی پشت سرش هست.

حکمتش شاید این باشد که  توی گوشتای اون قصابی  رگ  و پیی از بدخویی  نمی‌بینی،

حکمت دیگه ش اینه  که خدا،  به دل آدمای خوش اخلاق خاصیت مغناطیسی داده.

آدم های  خوش اخلاق بقیه رو همه جوره جذب خودشون می کنن!

 

وقتی  از بین این همه گل فروشی  راهتُ  مستقیماً  کج می کنی سمت یک گل فروشی خاص ، یعنی یه چیزی تو رو به سمت خودش کشیده که رفته ای اونجا.

حتی اگه راهش دور باشه.

حتی اگه هنرش، هنری تر از بقیه نباشه.

گل فروش دوست داشتنی‌ تو، همون کسیه که همیشه ی خدا، چند تا شاخه خوشخویی معطر می‌ذاره لای دسته گلت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۹

قید و بندهای اخلاقی و وجدانی ،دست و پای آدمُ می بنده. مردم هم دنبال کسی می گردن که دست و پاشُ همین قید و بندها بسته باشه.

مهم نیست که شغل طرف چیه؟ تحصیلاتش چقدره؟ جایگاهش کجاست.  این قید و بندها همیشه و همه جا لازمه و یه جور سرمایه ست.

ما، همونجوری که جون مونُ دست هر دکتری نمی دیم، کفشای زهوار درفته ی خودمونُ هم به هر کسی نمی دیم که واکس بزنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷

خوش قولی، یه جور سرمایه ست. یه جور سرمایه ی اخلاقی.  خیلی از مشاغل هستن که سرمایه ی مادی زیادی لازم ندارن. ولی هیچ شغلی نیست که سرمایه ی اخلاقی لازم نداشته باشه.

مردم، سفارش کارشونُ به آدمی که می دونن بدقوله نمی دن. مردم به آدمی که بدونن وجدان کاری نداره، اعتماد و اطمینان نمی کنن.

خوش حسابی هم  یه جور سرمایه ی اخلاقیه.  

کیه که دوست داشته باشه با یه آدم بد حساب، بشینه پای میز معامله.

از قدیم و ندیم گفتن: آدم خوش حساب، شریک مال مردمه. مردم سرمایه شونُ می دن دست طرف، می گن باهاش برامون کار کن.  چرا؟ چون بهش اعتماد و اطمینان دارن. چون می دونن که طرف، توی زندگیش، برای خودش یه اصولی داره. مثلاً چیزی رو که برای خودش نپسنده، برای بقیه هم نمی پسنده. بنابراین از مال و سرمایه ی  مردم همونجوری مراقبت می کنه که از مال  و سرمایه ی خودش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۵

بعضیا میلیون ها تومن پول خرج تبلیغات می کنن، بلکه بتونن اعتماد مردمُ به دست بیارن. عوضش بعضیا، با رعایت چند تا اصل مهم و ساده ی اخلاقی، اعتماد آفرینی می کنن.

بعضیا توی کاری که دارن، سرشون شلوغه، مشتری هاشون زیادن، سفارش هایی که می گیرن،  یکی دو تا نیست.

نه به خاطر دکور شیکی که دارن. نه به خاطر موقعیت مناسب مغازه و دفترشون، نه به خاطر تبلیغات زیاد. بلکه به خاطر خوش قولی، به خاطر خوش حسابی، به خاطر راست گویی، به خاطر خوش اخلاقی و تحمل و حوصله ای که همیشه دارن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۴

نمی شود دوستت نداشته باشم که!

بزرگترینی خب!

بزرگ ترینی و من، عاشق بزرگترین ها

ماشینِ بهتر، مدرکِ بالاتر ،‌پولِ بیشتر

لباسِ شیک‌تر و خانه بزرگ‌تر

می بینی حال و روزم را؟

تماشا می کنی این همه تکاثر را.

این همه تکاثر که قافله ام را غافل کرده از  رفتن  و رسیدن.

کاش دستم را می گرفتی. کاش تنهایم نمی گذاشتی با سری که درد می کند برای شمارش قبرها!

کسی می گفت : دل، اگر مرده باشد، خانه و ماشین و لباس، قبر است.

تو بگو! نیست؟!

هست! خودت گفته ای که هست ....

اَلهاکُمُ التّکاثر* حَتّی زُرتُمُ المَقابِر ....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۳۹

نمی شود دوستت نداشته باشم که!

بزرگی خب!

من کوچک هم عصیانی اگر کردم، نه اینکه ندیدمت، بزرگ دیدمت ...

کوچکی من کجا و بزرگی تو کجا؟!

وقتی بزرگی تو برای غیر تو جایی نگذاشته، حق با همان رفیقی است که می گفت:

حتی آنان که «جز تو را » می جویند، «جز»، تو را نمی جویند.

و «جز»، تو را نمی جویند، حتی آنانکه که «جز تو را » می جویند.

حتی منی که فرق «عظیم» و «کبیر» را به لطف این ترجمه ها نارسا نمی دانم، می دانم که بزرگی ...

اما نمی دانم چقدر...

اما نمی فهمم تا کجا؟

اصلاً خودمانیم، وصف تو کجا و «کجا گفتن» کجا؟!

بی خیال!

نمی شود دوستت نداشته باشم که!

بزرگی خب!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۳۷

بعضیا چیز نگه دارن.

جنسی که می خرن، جوری نگهش می دارن که بعد هفتاد هشتاد سال از روز اولش نوتره.

مثلا این مغز و عقلی رو که خدا داده واسه توی فرغون ریختن و فکر کردن و تأمل داشتن، همینجوری آکبند و دست نخوره نیگه می دارن واسه روز مبادا.

حالا اینکه « این روز مبادایی که هیچ وقت نمیاد، چه وقتیه؟ » سؤالیه که  باید از خودشون پرسید.

عوضش بعضی های دیگه، مث چی از عقل و فکری که خدا بهشون داده کار می کشن.

جوری که این نیروی فکرشون یه لحظه هم استراحت و تعطیلی و آف و اینجور چیزا نداره.

غلیان فکر و اندیشه اینجور آدما، مث سماور مادر بزرگاست که همیشه در حال قُل قله...

خوش به حالشون!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۹

به قول اون بنده خدا، پوله، جون نیست که بشه گذاشت کف دست و ازش گذشت.

پوله!

جون رو همینجوری خدا مفتی به آدم داده، ولی پول، یه قرونش زیر پای فیله!

پس خیلی وقت ها، پول دادن برای خیلی ها، از جون دادن هم سخت تره. واسه همینم هست که طرف به همه مشتری هاش می گه: قربون شما برم!

ولی همون آقا، داده بزرگ بالای سر در حجره اش بنویسن : لطفاً تقاضای وجه دستی نفرمایید!

خلاصه که گذشتن از این چرکای کف دست، شیر خدا رو می خواد و رستم دستان. و گرنه نفس اماره پولدوست که به همین سادگی ها خاک نمی شه.

ولی اونایی که مث خود مولا بتونن این نفس  رو  با بخشش مال و دارایی خاک کنن، محبوب مولا می شن...

کسی هم که محبوب مولا شده باشه، دستش از دامن پر از مهر آقا کوتاه نیست.

خوش به حالش ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۶