دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

آدم وقتی  چند بار زائر امام رضا می شه،  کم کم، از بین چهار تا خیابونی که به حرم منتهی می شن، با یکی شون انس بیشتری می گیره.

یعنی دوست داره از اون سمت، وارد حرم بشه و محل اسکانش هم اطراف همون خیابون باشه.

شما، وقتی می رید مشهد،  از کدوم خیابون، به حرم مشرف می شید؟

از خیابون طبرسی یا خیابون  نواب؟

از چهار راه شهدا و خیابون شیرازی، یا از سمت فلکه ی آب؟!

 

 

خیلی از شهرهای کشورمون، یه خیابون یا بولوار و بزرگراه دارن به اسم  امام رضا.

معمولاً خیابون و بولوار و بزرگراه امام رضای هر شهری، همون خیابون و بولواریه که برای رفتن به سمت مشهد،‌ باید از اون خیابون رد شد.

بعضی از شهرها هم یه دروازه ی قدیمی دارن مخصوص ورود و خروج زائرای امام رضا.

اسم این دروازه،  دروازه مشهده.

توی کاشون، اسم یکی از محله های قدیمی شهر هست محله ی «پشت مشهد».

کاروان های زیارتی مشهد، از انتهای این محله بوده که به دل کویر می زدن و راهی مشهد می شدن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۰

 دارایی های ما عین خودمونه، ناقص، ناکامل، نصفه نیمه. نِسبی و جزئی.

هر چیزی که داریم همین شکلیه. عزت مون، دانش مون، زنده بودن مون.  تاب و توان مون.

داشته های ما فناپذیره. تموم شدنی و رو به زوال. بی ثبات و متزلزل. یه روز عزیز هستیم و روز بعدش خوار. امروز چیزی رو می دونیم و فردا، فراموشش می کنیم. یه روز جیب مون پره و روز بعد، دست مون خالی. خدا ولی مثل ما نیست. خدا مثل هیچ کسی نیست. خدا، بی مثل و مثاله. خدا کمال مطلقه. خدا از هر چیزی، بهترین و کامل ترین و باقی ترین شُ  داره.

 

صداش می زنیم عزیز، یاد خواری خودمون می افتیم. صداش می زنیم لطیف، یاد کم لطفی های خودمون می افتیم. صداش می کنیم قیوم.  یاد تزلزلی می افتیم که در  حرف و عمل و عقیده داریم. صداش می کنیم دائم. یاد این می افتیم که داشته هامون دائمی نیست.  صداش می کنیم زنده. یادمون می افته که روزی باید طعم مرگ بچشیم. تلخ یا شیرین.

 

اسمای خدا، تنها و تنها برازنده ی خودشه. قبائیه که اندازه ی تن حقیر و فقیر ما نیست. فقط خداست که عزیزه. ماها سرمون سرشکسته ی هزار کوچه ی بن بسته. فقط خداست که قیوم و باقیه. توی وجود ما، در هر لحظه، هزاران سلول می میرن و زنده می شن. فقط ملک و پادشاهی خداست که بی زواله. ما برای به دست آوردن هر چیزی، باید قید چیز دیگه ای رو بزنیم. ما به دست میاریم تا از دست بدیم. می سازیم برای خراب شدن. و دل می بندیم برای دل کندن.  خدا مثل ما نیست. ما مثل خدا نیستیم. خدا، خداست. ما فقط بنده ایم و آفریده!

 

فقط خداست که بی نیازه. ما همه وجودمون نیازه. محتاج هوائیم، محتاج آب، محتاج نون و نگاه. محتاج دیده شدن و شنیده شدن.  اسم خودمونُ گذاشتیم زنده. ولی قدم به قدم به سوی مرگ نزدیک می شیم. از جوونی فاصله می گیریم و به سمت زوال می ریم. اسم خودمونُ گذاشتیم با سواد. ولی ندونسته هامون هزار هزار برابر دونسته هاست. ما رو چه به صمد بودن؟! در خور شأن ما، ممد خواستن از حضرت احد واحد صمده.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۷

کی از تو پناه خواست و تو بهش پناه ندادی؟ کی خودشُ به تو سپرد و تو نگهدارش نشدی؟

باید خودمُ گنجشک وار به آغوش یاد تو بندازم. امن ترین جای دنیا، دامن راز و نیاز با خودته. تو، دست رد به سینه ی پناهنده نمی زنی. امانشون می دی. ترس هاشونُ ازشون می گیری. یه جرعه آرامش به کامشون می ریزی تا اضطرابُ فراموش کنن. تو دستگیر هر کسی هستی که به سمتت، دستی دراز کنه.

 

آدمیزادیم. تشنه ی محبت. عاشق مهر، نیازمند لطف. گمشده ی همه مون همین چیزاست. دستی رو می خوایم که از سر شفقت روی سرمون کشیده بشه. کسی رو می خوایم که با ما نامهربون نباشه. طالب مهریم. طالب رحمت و رأفت. در طلب این گمشده خیلی جاها می ریم. جاهایی که نباید بریم.  از سر تشنگی، کوبه ی خیلی درها رو می زنیم. درهایی که بازشدنی نیستن. در جستجوی محبت، هزار راه نرفته رو امتحان می کنیم.  غافلیم و بی حواس. بی خبر از اینکه دوای در ما، تنها و تنها پیش خداست.  خدایی که مهربانه، با هر کسی که از او طلب مهر کنه.

 


نوشته های پر از غلط، تصمیم های اشتباه. فکر های پر از خطا. زندگی مون از چیزا خالی نیست. انسانیم و جایز الخطا. ولی حس خوبی نیست: خطا داشتن، اشتباه کردن، غلط رفتن.  دوست داریم بخشیده بشیم. دوست داریم پاک بشه دفتر خطاهامون. دوست داریم سفید بشه لوحی که سیاه شده. این لوح زنگار گرفته رو هر جایی نمی شه صیقل داد. این دفتر سیاهُ هر جایی نمی شه شست. باید پناه ببریم به بندهای دعای جوشن. باید خدا رو صدا بزنیم و بگیم:  ای مهربان، بر هر که از او مهر جوید. ای آمرزنده بر هر که از او آمرزش بخواهد.

 


تجلی بعضی از اسم های خدا، به خواستن ما بستگی داره. به اختیار و اراده ی ما. بعضی از اسم های خدا، در رابطه ی ما با خداست که معنی و مفهوم پیدا می کنه. خدا یاور کسیه که از او طلب یاری کنه. تجلی این اسم با یاری خواستن ما از خدا ممکن می شه. همه ی اسامی و صفات بند سی ام دعای جوشن همینطور هستن.  باید خدا رو صدا بزنیم تا خدا با همین اسامی ما رو اجابت کنه. طعم شیرینی داره، اجابت شدن با این اسامی در این ساعت ها.

 

قانون اجابت اینه. همیشه باید خواستنی وجود داشته باشه تا اجابتی محقق بشه. اسم های فراز سی ام دعای جوشن، اسم هایی هستن از جنس اجابت. کاش ما بنده هایی باشیم اهل خواستن. اهل صدا زدن، اهل خواهش و نیایش. خدا پای این اسم ها شرط و شروط نگذاشته. خدا کارُ سخت نکرده. فرموده: من راهنمای هر کسی هستم که از من راهنمایی بخواد. من دادرس هر کسی هستم که از من دادرسی بخواد. من فریادرسم، برای همه ی اونایی که منُ فریاد کنن. چرا اسمشُ فریاد نمی کنیم. لحظه ها، لحظه های صدا زدنه، لحظه های فریاد و استغاثه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۴

خداست که ما رو نگه می داره. که حفظ می کنه و پناه می ده. از سرما و گرما. از درد و رنج. از گرسنگی و تشنگی. از نا امیدی و غرور. و ما چقدر بی طاقتیم در برابر همه ی این آفت ها. و ما چقدر بی پناهیم اگه دست خدا، نگهبان و نگهدار ما نباشه.

 

فقط خداست که همیشه پایداره. فقط خداست که هیچ وقت زمین نمی خوره. فقط خداست که همیشه پاینده ست. جز خدا، هر قیامی قعودی داره. جز خدا، هر اوجی حضیضی داره. فقط خداست که هیشه پیروز و سربلنده. ما پیروزی و شکستُ با هم داریم. سربلندی ها و سرشکستگی هامون با همه. 

 

پرسیده بودن خدای تو کیه؟

ابراهیم نگاهی به آسمون انداخته بود. گفته بود: خدای من خدای همه ی آفریده هاست. همون که منُ آفریده و راهنمایی می کنه. همون که وقت گرسنگی، به من غذا می ده. وقت تشنگی سیرابم می کنه. همون که وقتی بیمار بشم، منُ شفا می ده. در بند بیست و نهم دعای جوش خدا رو با اسم «سالِم» صدا می زنیم. سالم یعنی سلامتی بخش. وقت ناخوشی باید دل به همین اسم خدا خوش کرد. خدایی که اسمش دوا و ذکرش شفاست.

 

 

باید به کجا پناه می بردیم؟ باید درِ کدوم خونه رو می زدیم؟ باید دلخوش کدوم راه و چاره می شدیم؟ باید چه می کردیم؟ اگه خدا راحم نبود. اگه رحم کردن شیوه ی همیشگی او نبود.  اگه ترحم کردن در سنت او جایی نداشت. چاره ی همه ی بیچارگی های ما، همین اسمه. پناه همه ی بی پناهی های ما، همین رسمه. رسم خدا، رسم رحمته. رسم لطف و عنایت. رسم بنده نوازی در اوج بی نیازی.

 

بین ما و بقیه، بین ما و خودمون، بین ما و خودش، بین تک تک ذره های هستی، خداست که داوره. همیشه و همه جا، حکم، حکم خداست.  به حکم خداست که ماه دور زمین می چرخه، زمین دور خورشید. به حکم خداست که  آتش می سوزونه و  آب، رفع عطش می کنه. ملکول ملکولِ عالم تکوین به حکم خداست که پابرجاست. در عالم تشریع هم حکمی جز حکم خدا معتبر نیست. و وای به حال آدمیزاد، وقتی که فکر می کنه کسیه! وقتی فکر می کنه می شه روی حرف خدا حرفی می زد. می شه روی حکم خدا حکمی داد.

 

سال های سال، بشر فکر می کرد که زمین، مرکز هستیه. خیال می کرد خورشید و ستاره ها، دور زمین می چرخن. فکر می کرد هستی از چهار عنصر درست شده. آب و باد و آتش و خاک. اسمشون شده بود علم. اسم همین اوهام و خیالات. دانسته های ما همیشه همینجورن. ممزوج وهم و ظن و خیال و گمان. ما چیزهایی رو می دونیم و چیزهای بیشتری رو نمی دونیم. ما حتی نمی دونیم  که چه چیزهایی رو نمی دونیم. این حکایت دانسته های ماست. دانش ما نه خالصه، نه مطلق، نه کامل و جامع.  خدا ولی حقیقتاً عالمه. علم کامل و مطلق و جامع خدا، مثل دانست های ما نیست.  حقیقتاً علمه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۲

صفورا خانم، یکی از آشناهای دور ماست.

این صفورا خانم مث اینکه نمی خواد از حوادث گذشته درس عبرت بگیره. قبلاً به جای اینکه برای کاهش وزن بره سراغ پزشک متخصص، نشست پای این مشاوره های پزشکی توی ماهواره. نتیجه اش این بود که داشت کبدشُ از دست می داد.

الآنم چند وقته مشتری بعضی از این شبکه های تفرقه انداز  مثلاً مذهبی شده. تازگیا یه حرفای عجیب و غریبی هم می زنه. خدا این دفعه رو ختم به خیر کنه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۷

آدم های موفق اهل تفکر هستن.

عوضش آدمای ناموفق، اهل تخیّلن.

تفکر یعنی اینکه دنبال یه راهی برای رسیدن به آرزوها مون بگردیم.

ولی تخیل یعنی اینکه فقط به خود همون آرزوها فکر کنیم و از فکر کردن بهش، لذت ببریم!

تخیل داشتن چیز بدی نیست. خیلی هم خوبه. ولی به شرط اینکه غرقش نشیم و بعد از هر تخیلی، به فکر راهی برای تحقق اون  باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۴

به شوق زیارت خورشید یازدهم، با پای سر، رنج سفر را ، تا سامرا، به جان خریده بود.  همراه خودش ،  امانتی از جنس کیسه های سیم و زر داشت. هر کیسه ی سر بسته، مُهری  داشت که نشان می داد چه کسی آن را تقدیم امام خودش کرده.

وقتی شرف حضور در محضر امام را یافت، روی زانوی امام، کودکی دید، ماه تر از ماه!

امام به کودک خردسالش اشاره کرد که: هدیه های  شیعیان و دوستانت را تحویل بگیر؛

کودک، ولی پرسید: آیا جایز است که دست پاک، به سمت مال و هدیه های ناپاک دراز شود؟!

امام از حامل هدیه ها  خواست تا کیسه  ها را برای جدا شدن حلال و حرامش  بیرون بیاورد؛

احمد بن اسحاق،  هر کیسه را که بیرون می آورد، کودک،  از فرستنده و مبلغ و جزئیات  همان کیسه خبر می داد. کیسه را که باز می کردند، جزئیاتش همان بود که لحظه ای پیش، کودک معصوم امام گفته بود.

اگر در کیسه ای سکه ای  از مال حرام بود، کودک قصه ی همان سکه را هم می گفت.

کودک، قصه را  تعریف می کرد و پدر، قصه را تصدیق!

سر انجام، امام کیسه های ناپاک را به پسر اسحاق داد تا از دست آن ها که فرستاده اند، به دست صاحبان اصلی شان برسند.

احمد بن اسحاق، با این پیام کیسه ها را پس می داد که: «امام به این اموال، نیازی ندارد!»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۱

این نمایش هایی که برای بچه ها اجرا می شه رو دیدین؟!

توی این نمایش ها، هر کدوم از بازیگر ها، نقش یه حیوونی رو بازی می کنن. مثلاً یکی شیر می شه، یکی کلاغ می شه، یکی خرگوش میشه.

توی این نمایش ها، بازیگر ها با اینکه انسان هستن، صورت شونُ شبیه حیوون های مختلفی می کنن.  تماشاگرا هم متوجه می شن اینی که الآن داره نقش شیرُ بازی می کنه، همون  آقای فلانیه!

روز قیامت هم همین خبره.

یعنی بعضیا به صورت مار محشور میشن. ولی  ماری که همه با دیدنش می فهمن این آقا یا خانم فلانیه.

بعضیا هم به صورت گرگ محشور میشن. ولی گرگی که ناشناس نیست!

توی قیامت،‌ هرکسی به صورت همون ملکات اخلاقی خودش محشور می شه. کسی که زخم زبون و نیش زدن ملکه ی وجودش باشه، به صورت مار محشور میشه. اونی که قساوت و خونریزی براش ملکه شده باشه گرگ و گفتار محشور می شه. اونایی که اهل دست انداختن و  مسخره کردن بقیه باشن، به جای صورت انسانی، با صورت میمون محشور میشن.

روز قیامت، هر چقدر که اخلاق یکی الاهی تر و خدایی تر باشه، صورتش انسانی تر و نورانی تر می شه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۶

محرم معارف  باقری،  و امین  اسرار صادقی، محمد بن مسلم ثَقَفی، از خورشید پنجم آسمان امامت، روایت کرده که فرمود:

«کسی که رنج دینداری بکشد، ولی شهد امامت امامی الهی را نچشد،  تلاشش ناپذیرفته، و خودش  گمراه  و راه نیافته است. خدا کردار چنین کسی را بد می شمارد.»

 

شکافنده ی دانش ها و فرزند قله ی رفیع  نیایش ها،  انسان دور مانده از امام را به گوسفندی تشبیه کرده بود که از گله و شبان خود جدا افتاده باشد.  تمام روز به سرگردانی  می رود، و به حیرانی  می آید، و به جایی نمی رسد. شب، دل به گله ای غریبه می بندد و  در  آغل آن سر می ساید، ولی صبح، چوپان و گله را  نمی شناسد و  سرگردانی از سر، آغاز می کند.  باز گله و چوپانی تازه می  بیند و دلبسته ی آن می  شود، ولی چوپان  بر او فریاد می زند که: چوپان و گله ی خودت را بیاب!  تو، راه را گم کرده ای و  از گله و چوپان خودت جامانده ای!  سرانجام ِ آن  گوسفند جامانده و وامانده ،  آن  تنهای  هراسان، آن حیران  دشت و  بیابان،  آن سرگردان بی گله و چوپان،   چه چیز؟!  جز دندان تیز گرگ خون ریز!

 

امام، قسم جلاله خورده بود که:

« هر که از این امت،  دست ارادت  و قبول امامت، به  دامان  امامی اهل طهارت و عدالت نیاویزد،   هر که  امامی  منصوب از خداوند اهل  عزت و جلالت  نیابد،  اهل ضلالت باشد. و  هر که  در این حال به هلاکت برسد،‌ کافر و منافق، از دنیا فارغ شده باشد.  رهبران و پیروان ستم،  از دین خدا برکنارند، گمراهند و گمراه گر، کارهایشان خاکستری است در برابر گردبادِ روز طوفانی،  از آنچه کسب کرده اند، چیزی دستگیرشان نخواهد شد،   گمراهی دور، همین است و بس! »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۰

وقتی به کتاب های اخلاق سر می  زنیم،  به اصطلاح «مَلَکاتِ اخلاقی» زیاد بر می خوریم.

ملکات، جمع ملکه ست.

ملکه هم  یعنی پادشاه.

توی این کتاب ها، به ما توصیه شده اونقدر صبرُ تمرین کنیم، اونقدر راستگویی و دست و دلبازی رو تمرین کنیم تا این چیزا برامون ملکه بشه.

یعنی صبر بشه پادشاه وجودمون.  جوری که همیشه گوش به فرمان ملکه ی صبر یا ملکه ی راستگویی و سخاوت باشیم.

فرقه بین کسی که داره سعی می کنه راستگو باشه  با کسی که راستگویی براش شده ملکه.

اخلاق خدایی یعنی اینکه همه ی صفات خوب، برامون ملکه بشن.

صد البته که  راه ملکه شدن این صفات خوب، سعی کردن و تمرین و تکراره.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۰