برداشت هایی از بند سی و یکم دعای جوشن کبیر
دارایی های ما عین خودمونه، ناقص، ناکامل، نصفه نیمه. نِسبی و جزئی.
هر چیزی که داریم همین شکلیه. عزت مون، دانش مون، زنده بودن مون. تاب و توان مون.
داشته های ما فناپذیره. تموم شدنی و رو به زوال. بی ثبات و متزلزل. یه روز عزیز هستیم و روز بعدش خوار. امروز چیزی رو می دونیم و فردا، فراموشش می کنیم. یه روز جیب مون پره و روز بعد، دست مون خالی. خدا ولی مثل ما نیست. خدا مثل هیچ کسی نیست. خدا، بی مثل و مثاله. خدا کمال مطلقه. خدا از هر چیزی، بهترین و کامل ترین و باقی ترین شُ داره.
صداش می زنیم عزیز، یاد خواری خودمون می افتیم. صداش می زنیم لطیف، یاد کم لطفی های خودمون می افتیم. صداش می کنیم قیوم. یاد تزلزلی می افتیم که در حرف و عمل و عقیده داریم. صداش می کنیم دائم. یاد این می افتیم که داشته هامون دائمی نیست. صداش می کنیم زنده. یادمون می افته که روزی باید طعم مرگ بچشیم. تلخ یا شیرین.
اسمای خدا، تنها و تنها برازنده ی خودشه. قبائیه که اندازه ی تن حقیر و فقیر ما نیست. فقط خداست که عزیزه. ماها سرمون سرشکسته ی هزار کوچه ی بن بسته. فقط خداست که قیوم و باقیه. توی وجود ما، در هر لحظه، هزاران سلول می میرن و زنده می شن. فقط ملک و پادشاهی خداست که بی زواله. ما برای به دست آوردن هر چیزی، باید قید چیز دیگه ای رو بزنیم. ما به دست میاریم تا از دست بدیم. می سازیم برای خراب شدن. و دل می بندیم برای دل کندن. خدا مثل ما نیست. ما مثل خدا نیستیم. خدا، خداست. ما فقط بنده ایم و آفریده!
فقط خداست که بی نیازه. ما همه وجودمون نیازه. محتاج هوائیم، محتاج آب، محتاج نون و نگاه. محتاج دیده شدن و شنیده شدن. اسم خودمونُ گذاشتیم زنده. ولی قدم به قدم به سوی مرگ نزدیک می شیم. از جوونی فاصله می گیریم و به سمت زوال می ریم. اسم خودمونُ گذاشتیم با سواد. ولی ندونسته هامون هزار هزار برابر دونسته هاست. ما رو چه به صمد بودن؟! در خور شأن ما، ممد خواستن از حضرت احد واحد صمده.