دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

روی جعبه های استکان و پارچ و لیوان،  نوشته:

«شکستنی»

هیچ کارخونه ای هم  پارچ و استکان هاشُ مقابل شکستن مشمول گارانتی نمی کنه.

پارچ و لیوان بلور، خاصیتش همین شکستنه. اگه امروز به زمین نخوره و نشکنه، فردا یا لبش می پره  یا می افته کف آشپزخونه و هزار تکه می شه.

می خوام بگم بعضی چیزا خاصیت شکستنی دارن، بعضی چیزا خاصیت اشتعال دارن، بعضی چیزا خاصیت فرار بودن دارن، «نا حق» و «باطل» هم خاصیت و سرنوشتش، «نابود شدنی» بودنشه...

کاریش هم نمی شه کرد!

خدا، اینجوری خواسته که شیشه شکستنی باشه، یخ آب شدنی باشه، باطل و ناحق هم نابود شدنی باشه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۹

خانمای خونه بهتر از من می دونن که فرش، یه چیزی داره به اسم «جهت خواب»

دستُ اگه در جهت خواب فرش روی فرش بکشیم، همه ی گره های فرش  همراهیمون می کنن.

اما اگه دست و جارو رو بر خلاف جهت خواب فرش روی فرش بکشیم، انگار تک تک گره های فرش با ما سر جنگ پیدا می کنن و می خوان سر راه ما رو سد کنن.

این نظام بزرگ و قشنگ و منظم هستی هم برای خودش یه جهت خواب داره. جهتی که اگه باهاش هم راستا بشیم، خدا همه ی هستی رو مأمور می کنه تا با ما راه بیان کمک مون کنن.

عوضش اگه بخوایم با اون جهت کلی مخافت کنیم، همه ی هستی رو با خودمون در مخالفت می بینیم.

جهت خواب فرش رنگارنگ هستی، راه و سمت و سوی حق و حقیقت و عدالته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۷

یه قاب عکس وقتی بعد چند سال می افته و می شکنه، می بینی جاش روی دیوار مونده...

حرفم اینه که دیوار، با اینکه آجر و سیمانه، دلش تنگ می شه واسه قابی که باهاش انس داشته...

ما ها که جای خود داریم...

دلمون از هر چی باشه،‌ از سنگ و آجر نیست... 

 

بعضی از دوستای دوران دبیرستان و دانشگاه رو فقط به اسم یادمون می مونه...

بعضی های دیگه رو فقط به قیافه..

ولی با بعضی های دیگه ، کلی خاطره داریم..

دوستایی هم هستن که بعد از ایام تحصیل هم رابطه مون با اون ها پا بر جا می مونه ...

می خوام بگم قد و اندازه و میزان و درصد و غلظت و چگالی  انس و الفت آدم ها با  همدیگه فرق می کنه....

هر چقدر که انس و الفت شدید تر باشه، تأثیر پذیری هم بیشتر می شه.

 

اصلاً اگه کسی یه نگاه سرسری به همین کلمه «انسان» بندازه، حساب کار دستش میاد.

انسان، هم خانواده انسه..

برای همین هم انس و عادت، عادت ما آدماست.

ما ها ، زود انس می گیریم و دیر دل می کنیم...

انسانیم دیگه! اهل انس و عادت و الفت

 

خدا بیامرز مادربزرگ ما، با اینکه یه اکابر بیشتر نرفته بود ولی تا دلتون بخواد شعر بلد بود.

مثلاً وقتی میخواست راجع به عواقب و ثمرات انس و الفت صحبت کنه، اون شعر معروف رو می خوند که می گه:

گِلی خوشبوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به دستم

بدو گفتم که مُشکی یا عَبیری

که از بوی دلاویز تو مستم

بگفتا من نه مُشکم نه عبیرم

ولیکن مدتی با گل نشستم

کمال همنشین در من اثر کرد

و گر نه من همان خاکم که هستم.... 

ولی انصافاً بنازم به اون همنشینی که انس با هاش، گِل رو تبدیل به گُل کنه... 

 

 

از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر ، باز با باز.

ولی یه بار یکی یه کفتر رو دید که  به عوض بقیه دسته کفترای کاکل به سر، با یه لک لک اینجا و اونجا می پرید.

طرف خیلی تعجب کرد که این کفتر واسه چی کفتر ها رو ول کرده و با لک لک می پره.

خوب که دقت کرد دید لک لک و کفتر جفتشون، ‌پاشون زخمی شده و نمی تونن خوب  راه برن.

یعنی بالاخره تا یه مشابهت و اشتراکی وجود نداشت باشه،‌ دو نفر با هم انس نمی گیرن.

کسی که با نخاله ها می پره، حتماً وجود خودش هم یه مقدار خرده شیشه داره، حتی اگه ظاهرش چیزی نشون نده!‌

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۶

سعدی خدا بیامرز اینجا نیست، خدای سعدی که اینجاست!

اون جناب نادره گفتار، واقعاً شتری ندیده بوده که گفت: «می توان قطع نظر کرد، شتر دیدی نه!»

ولی شمایی که هم شتر رو دیدی، هم بارش رو، هم جای پاش رو، واسه چی  همه چی رو انکار می کنی، بعدم تقصیر رو میندازی گردن سعدی!

انصاف هم انصافاً خوب چیزیه....

 

 البته  انکار داریم تا انکار ها!

مثلاً یه وقتی آدم خطایی از کسی می بینه و به روی خودش نمیاره.

اینم یه جور انکاره. ولی انکاری  که باید به نظر پاک و خطا پوش صاحبش هزار آفرین گفت.

ولی یه وقتایی یکی به یکی خوبی می کنه و اون یکی دومی، خوبی های یکی اولی رو منکر می شه...

دور از جون شما، به اینجور انکار ها می گن: «بی چشم و رویی»

اونجور که مادربزرگ خدابیامرز ما تعریف می کرد، در عالم حیوانات ظاهراً گربه بیش از سایرین اهل اینجور انکار هائیه...

 

 

مولانا می گه:

 یه روز یکی همون جناب شتری رو که سعدی ندیده بود، دید و ازش پرسید: «به سلامتی از کجا تشریف میاری؟»

شتر گفت: «از چیز دیگه....  خودت بگو ... اسم قشنگی هم داشت ها! ... آهان! از حمام گرم کوی تو!»

اون یارو هم یه نگاهی به سر زانوی  شتر انداخت  و  یاد گلگیر ماشین کارواش نرفته خودش افتاد  و گفت: « نمی گفتی هم از سر زانوهای قندیل بسته ت پیدا بود!»

 

کاش هر کی خربزه میخورد، مرد بود و پای لرزش هم می ایستاد...

کاش!

ولی ظاهراً فعلاً رسم بر اینه که موقع خربزه قاچ کردن و خوردنش، همه  سر سفره حاضر باشن، ولی موقع لرزش که می رسه، همه منکر همه چی بشن و بگن: «کی بود؟ کی بود؟ ما که نبودیم»

حالا خود این لرز  هم می تونه خیلی چیزها باشه...

از شکست یه تیم ورزشی  و فرو ریختن یه ساختمان چند طبقه بگیر تا  برکناری یه نفر که تا همین دیروز کاره ای بوده...

 

نه به بعضی از این مجله های زرد که نویسنده هاش، همینجوری از پیش خودشون با این و اون مصاحبه های خیالی ترتیب می دن، نه به بعضی از آدمایی که توی روز روشن با ده جا مصاحبه می کنن و هر چی دلشون می خواد میگن، ولی هنوز جوهر خودنویس خبرنگارها  خشک نشده، همون حرف ها رو تکذیب می کنن و منکر همه چی می شن...

 

خوب نیست!  نکنید این کار ها رو ....

 

 

آخه وقتی دم خروس به اون قشنگی پیدا ست و همه دارن تماشا می کنن، واسه چی بازم  بزرگراه صداقت رو کنار می ذاری و می زنی توی جاده خاکی انکار؟

اینقدر هم قسم حضرت عباس نخور...

ضمناً! کفاره اون قسم های قبلی رو هم یادت نره بدی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۰

چیه؟ چته؟

خب تو بد آوردی به بقیه چه ربطی داره؟

حالا مثلاً اخم کنی و سه گرمه ها رو  بدی توی هم، همه چی حل می شه؟

من می گم‌ توی هیچ فرهنگی ضرب المثلی نداریم که بگه: «اخم بر هر درد و هر مشکل «روا» ست.»

عوضش همین فارسی مث شکر خودمون می گه: «خنده بر هر درد بی درمان «دوا» ست»

 

دیدین بعضی ها رو؟

سرشون رو ببُری به کسی سلام نمی کنن ...

به خیال خودشون کوچیک می شن به کسی سلام کنن...

حالا اینش هیچی ...

سلامشون هم که می کنی، یه جوری جواب سلامت رو میدن، انگار  به جای سلام ، بد و بیراه تحویلشون دادی!

 

یه بار به یکی از آدمای همین ژانر، سلام کردم،‌جواب سلامم رو نداد.

 

با خودم گفتم شاید نشنیده،  این دفعه بلند تر سلام کردم.  جوری با غضب نگاهم کرد که یاد شمر تعزیه افتادم و ناخود آگاه گفتم: ببخشید سلامتون کردم!

 

من نمی دونم با اینکه خوش رویی هیچ نوع هزینه و عوارض و مالیاتی نداره، چرا بعضی ها اصلاٌ سراغش نمی رن.

حالا دست و دلبازی رو بگی، یه چیزی. بالاخره خرج داره.

ولی خوش رویی که دیگه پول و وقت و هزینه نمی خواد.

فقط کافیه یه کم لب هات رو به صورت افقی بکشی...

همین خودش تا حدودی خوش روئیه. به همین سادگی!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۱

جاتون خالی، خیلی سال پیش که ما بچه مدرسه ای بودیم، مدرسه مون دو تا ناظم داشت.

یکیشون همچین خوش رو و بشاش...

خربزه مشهدی  شیرین  چقدر می چسبه؟ اون ناظم اولی مدرسه مون همینجوری بود.

بچه ها با اینکه زنگ تفریح ها از کت و کولش بالا می رفتن، ولی هم جلوش، هم پشت سرش به حرفاش گوش می دادن....

ولی عوضش چشمتون روز بد نبینه  ناظم دوم رو ...

فقط بلد بود  نعره و  داد بزنه و روترش کنه...

یه لیوان سرکه ترش ، اونم الآن، چقدر نخواستنیه؟ ناظم دومیه همینجوری بود!

جاتون خالی، کاریکاتورش هم پشت همه درهای کلاس و دستشویی و روی میزها  پیدا می شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۹

خیلی حیف شد!

قدیما دلمون به یه بلیط اتوبوس شهرداری خوش بود که اونم زدن و کارتیش کردن.

البته به خود بلیطش که نه، به بلیط فروش پیر سر خیابونمون.

صبح به صبح می رفتم یه اسکناس می ذاشتم جلوش و به جاش چارتا بلیط و یه صبح تا شب انرژی پس می گرفتم.

بسکه  پیر مرد خوشرو و بشاش بود...

یه جوری اسکناس رو ازت می گرفت و چارتا بلیط رو بهت پس می داد که انگار باهات یه برجِ اِن طبقه معامله کرده.

کسی  اگه نمی دونست فکر می کرد همیشه دارن قند تو دلش آب می کنن، ولی دورادور شنیده بودم که خودش و خانواده ش هزار و یه جور گرفتاری دارن...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۶

آچار فرانسه ساختمونه عباس آقا.

کاری نداره شیر آبتون چکه می کنه یا  کولرتون باد نمی ده.

جلدی میاد و کارِتُ  راه میندازه و می ره.

از همین الآن عزا گرفتیم واسه دو ماه دیگه که میخواد از ساختمون بره.

آخه کی بیاد به جای عباس آقا که این همه خیرش به همه برسه؟

ما که عباس آقامون داره می ره، ولی شما اگه ازین تیپ آدمای پر خیر و برکت دور و برتون هست، قدرش رو داشته باشید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۱

یه استاد پیر داشتیم که لابه لای خاطر هاش می گفت:

وقتی بچه بودم، بقال محل همیشه ازم می خواست حتماً اول صبح برم مغازه ش و ازش یه چیزی بخرم.

می گفت: صبح علی الطلوع، از تو که دشت بگیرم، تا آخر شب همینجور مشتریه که میاد توی مغازه م...

ولی وای به اون روزی که تو نیای و  سر صبح، این نیم سیر پنیر رو از من نخری...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۹

برکت، تخم مرغ شانسی و لپ لپ و هپ هپ و سک سک و فال و قرعه نیست که همینجوری بیفته به نامت.

برکت رو باید بری سراغش....

باید کسب و جذبش کنی ...

با چی؟ با قناعت، با نیت خیر، با احسان، با صبر...

می گن داشتن یه سر سوزن وجدان کاری هم برکت آفرینه.

برکت، تخم مرغ شانسی و لپ لپ و هپ هپ و سک سک و فال و قرعه نیست که همینجوری بیفته به نامت.

برکت رو باید بری سراغش....

باید کسب و جذبش کنی ...

با چی؟ با قناعت، با نیت خیر، با احسان، با صبر...

می گن داشتن یه سر سوزن وجدان کاری هم برکت آفرینه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۸