دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

وقتی حتی یه چهار راه و تقاطع ساده هم برای خودش کلی قوانین و مقررات داره، چه جور می شه که دنیای به این بزرگی، هستی به این عظمت، قانون و حساب و کتاب نداشته باشه.

هستی، قانون داره، قانونای خوبی هم داره.

یکی از قانون های هستی  اینه که توش، حق ، همیشه ی خدا، رو به بالندگی باشه.

درسته که یه وقتایی حق ظاهراً ضعیف می شه ولی ضعفش همیشگی نیست.

حق، مث خورشیدیه که شاید موقتاً پشت ابرای تیره ی باطل بره و نورش به چشم نیاد. ولی ابرای تیره مگه تا کی می تونن خورشیدُ لاپوشانی کنن؟!

بالاخره همه شون باید به احترام خورشید کنار برن!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۳

تا حالا هزار بار شنیدم که اگه همه ی ماشین ها، توی لاین خودشون برونن و صبور باشن و  مدام لاین عوض نکنن، گره ترافیک زودتر باز می شه  و همه ماشینا زودتر به مقصدشون می رسن.

ولی ...

ولی بازم خیلیا به خاطر اینکه صد  پنجاه متر  از ماشینای دور و برشون جلوتر بیفتن، مدام لاین عوض می کنن  تا گره ی ترافیک کورتر بشه و  خودشون و بقیه دیرتر برسن.

ماجرای حق هم تقریباً یه چیزی شبیه همینه.

اگه همه ی آدمای دنیا تن به حق بدن، منافع همه شون تأمینه. ولی بعضیا به شوق منافع زودتر و بیشتر، دنبال ناحق می رن و منافع بقیه و  خودشونُ به خطر میندازن.

انسان، ذاتاً یه مقدار عجوله و با این عجله، کار دست خودش و بقیه می ده!



همه ی ماها به خاطر فطرت خدائیمون، حقُّ دوست داریم.

اما ماها، توی وجودمون یه علاقه دیگه هم داریم که اونم  خود خدا توی وجودمون تعبیه کرده.

اون علاقه ی دیگه، علاقه به خودمونه.

یعنی ما همونجوری که حق رو  دوست داریم،  خودمونُ هم دوست داریم.

امان از اون روز و ساعتی که یه آدم،‌ احساس کنه که بین علاقه ش به حق و علاقه ش به خودش،  تضاد وجود داره.

امان از اون وقتی که یه نفر احساس کنه مجبوره از بین این دو تا علاقه یکی رو انتخاب کنه!



تضاد و تعارض بین منافع شخصی و حق، از جنس سرابه.

یعنی توی باطل، برای هیچ آدمی،  هیچ نوع منفعت پایداری وجود نداره.

از همون روز اولی هم آدم  و حوا پاشونُ روی این کره ی خاکی گذاشتن، تا همین الآن،  هر آدمی که  به خاطر منافع خودش و بقیه پشت به حق  کرده بعداً پشیمون شده و دود این پشت کردن به حق،  دیر یا زود به چشمش رفته.

پشت کردن به حق، مث شنا کردن خلاف جهت رودخونه ست.

مث راه رفتن بر خلاف جهت پله های برقیه. اولش شاید سرگرم کننده باشه،‌ ولی دیر یا زود ما رو از نفس میندازه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۲

آدما ممکنه بعضیاشون از خرمالو خوششون بیاد و عاشق فصل نارنجی شدن خرمالوها باشن، عوضش بعضیای دیگه شون از شنیدن اسم خرمالو هم حالشون بد بشه.

آدما ممکنه بعضیاشون چای تلخ دوست داشته باشن، بعضیاشون چای شیرین، بعضیاشون هم  اصلاً چای دوست نداشته باشن.

ولی ...

ولی  فطرت همه ی آدما حقُّ دوست داره. 

حق، چای  و خرمالو  نیست که سلیقه ای باشه.

خدا وقتی داره ما رو توی کارخونه ی خلقت  خلق می کنه، به صورت پیش فرض، برای همه مون، جلوی گزینه ی حق، تیک دوست داشتن و خوش داشتن می زنه....

اینکه بعداً بعضیا حق گریز می شن دلایل دیگه ای داره که به وقتش باید با هم راجع بهش صحبت کنیم.



اونایی که از چای تلخ یا خرمالو  و کله پاچه خوششون نمیاد،  رازشونُ توی هفت تا پستو قایم نمی کنن.

خیلی صریح و بی پرده  به  دور و بری هاشون اعلام می کنن که از فلان چیز خوششون نمیاد.

ولی من خودم به شخصه  هیچ آدمی رو سراغ ندارم که جایی از تاریخ اعلام کرده باشه از حق بدش میاد و عاشق باطله.

حتی باطل ترین آدمای دنیا هم سعی می کنن خودشونُ طرفدار حق جا بزنن و  جوری وانمود کنن که فکر و کار و راه و رسمشون حقّه...

 این همه تظاهر به حق بودن و گندم نمایی و جو فروشی، یه دلیل خیلی واضح داره؛ اونم اینه که حق، چیز خوشایندیه و بین آدما مقبولیت داره....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۹

حق مث یه رودخونه ی همیشه جاری می مونه.

این رودخونه، یه وقتا و جاهایی خیلی پر آب و عمیق و پر تلاطمه؛ جوری که هر چی بیفته توی مسیرش باشه رو با خودش می بره.

ولی یه وقتایی هم تبدیل به یه آب باریکه ی ضعیف می شه.

ولی مهم اینه که این رودخونه هیچ وقت خشک نشده و قرار هم نیست خشک بشه.

می خوام بگم حق، ممکنه بعضی وقتا ضعیف و نحیف بشه، ولی از بین نمی ره و نمی میره.

یادمون باشه حتی آب باریکه های ظاهراً ضعیف هم می تونن سنگای محکمی که سر راهشون باشه رو متلاشی کنن.  

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۷

خیلی ها میگن حق تلخه، ولی همونا هم وقتی جایی احساس می کنن که حق شون پامال شده، برای احقاق حق خودشون دست و پا می زنن و تقلا می کنن. وقتی هم که به حقشون می رسن،  کامشون یکی از شیرین ترین و خواستنی  ترین طعم های دنیا رو تجربه می کنه.

پس حق، همیشه هم تلخ نیست...

مخصوصاً وقتایی که به جانب ما باشه!



حتی توی یه تصادف رانندگی هم، حق یه وقتایی به جانب ماست، یه وقتایی به جانب طرف مقابل.

توی بحثای خانوادگی و سیاسی و اجتماعی هم حق یه وقتایی به جانب ماست، یه وقتایی به جانب اونی که داریم باهاش بحث می کنیم.

وقتی با یکی سر حساب و کتاب مالی، اختلاف حساب داریم، ممکنه حق به جانب ما باشه یا یه جانب اونی که باهاش اختلاف حساب داریم.

اینکه توی تصادف و بحث و اختلاف حساب حق به جانب ما باشه یا نباشه، زیاد مهم نیست.

مهم اینه که وقتی فهمیدیم حق به جانب ما نیست، ما جانب حق باشیم و   از اون به بعدش دنبال ناحقُ نگیریم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۵

همینجوری که نمی شه رفت و در خونه رو زد و گفت اومدم برای عبادت؟

اون البته اونقدر کرم داره که همیشه و همه جا و در همه حالی در  خونه شو رو به ما بازکنه، اصلاً درش کی بسته بوده که بخواد باز بشه؟

اما خودمون چی؟

خودمون اگه آداب عبادت رو رعایت نکرده باشیم، رومون نمی شه حتی وارد بشیم. چه برسه به اینکه بریم و اون بالای مجلس بنده نوازیش بشینیم...

خلاصه که عبادت آدابی داره و اولین ادبش اینه که قبلش آلودگی ها رو  از خودمون دور کنیم.

حالا این آلودگی ها هم خودشون اقسامی دارن.

بعضی هاشون ظاهری ان و با به دست لباس تمیز و یه وضوی تمیز تر بر طرف می شن...

ولی آلودگی گناه رو جز با لباس و آب چشمه توبه و پشیمونی نمی شه بر طرف کرد.

بعد از اون هم نوبت اخلاق زشتی می رسه که هر کدومشون مثل یه لک و چربی درشت، لباس روح رو از ریخت میندازن ...

اسم این بعضی از این لک ها، حسده. اسم بعضی های دیگه شون بخله. لکه های خود پسندی هم روی بعضی از لباس های روح دیده می شه ...

پاک شدن این لک ها رو هم باید از همون خدایی بخوایم که قراره  مهمونش بشیم برای راز و نیاز ...

بعد از پاک کردن لکه های لباس جسم و تن پوش روح، نوبت پاک کردن نیت می رسه ...

باید بشینیم و از خودمون  بپرسیم برای چی قراره در خونه خدا رو بزنیم؟

برای خودمون؟ برای خودش؟

یا زبونم لال برای بقیه و ریا؟!

شاید هم عبادت هامون از روی عادت باشه و خودمون بی خبر باشیم .

جایی نوشته بود :

یک بار وقت عبادت

به زبانت نگاه کن

و فکر کن

نکند عبادت نمی کنم

نکند تملق می کنم …

تعجب نکنی اگر خودت را متملق یافتی

عادت چه کارها که نمی کند …

 

اولین شرط عبادت اینه که پاک و تمیز و مرتب بشیم.

البته زیاد هم نباید وسواس به خرج داد و  مو رو از ماست کشید. ولی تا اونجا که وسعمون می رسه باید سعیمون رو بکنیم.  بقیه اش رو هم میشه به خود خدا واگذار کرد.

اما از شرط اول عبادت که بگذریم، می رسیم به باقی آدابش ...

مثلاً اینکه بدونیم کسی که قراره در خونه اش بریم و مشغول راز و نیاز بشیم کیه و چه جور ویژگی هایی داره؟

بزرگه یا کوچیک؟

دست هاش باز هستن یا بسته ؟

اهل بخشیدن هست یا نیست؟

از حالمون بی خبره یا با خبر ؟

باید بدونیم خدایی که قراره باهاش راز و نیاز کنیم از چی خوشش میاد و چی رو خوش نداره.

عبادت بدون پبش شرط خدا شناسی، دقیقاً مثل این می مونه که با یکی قرار  ملاقات داشته باشیم اما ندونیم  اسمش چیه و خودش کیه و چه کاره ست و کجاست!

اصلاً همچین قرار ملاقاتی امکان پذیره؟!

 

امام علی (علیه السلام) فرموده:

شناخت خدایی را که می‌پرستید در جان‌های خود جای دهید تا خم و راست شدن هایتان برای عبادت کسی که می‌شناسیدش، شما را سود دهد.

باز هم از ایشون روایت شده که فرمودن :

در عبادتی که با شناخت توأم نباشد، خیری نهفته نیست.

امام سجاد که خودش زینت همه عبادت کننده هاست هم فرموده :

هیچ عبادتی جز با شناخت ارزش ندارد.

 

یکی از آداب عبادت اینه که بدونیم خودمون از خدا چی می خوایم .

بالاخره موقع عبادت این ماییم که باید حرف بزنیم و در خواست کنیم.

انصافاً یکی از مشکلات ما ها همین ندونستن هاست دیگه...

ماه رجب میاد و می ره و ما هنوز نمی دونیم چی می خوایم.

این وسط صاحب خونه هیچ تقصیری نداره. هر تقصیری هست سر همین کاهلی خودمونه.

بعضی وقت ها ، چیزهایی می خوایم به صلاحمون نیست .

بعضی وقت ها  هم خودمون و خدامون رو دست کم می گیریم و چیزهای کوچیک می خوایم. فکر هم  می کنیم که لیاقتمون همین چیزهای کوچیکه. یا فکر می کنیم اگه چیزهای خیلی خیلی بزرگ بخوایم خدا توی زحمت می افته و از ادب دوره که آدم کسی رو توی زحمت بندازیم!

خلاصه موقع عبادت بی ادبی می کنیم و به خیال خودمون هم داریم مراعات می کنیم!

 

یه دوست اهل راز داشتم که می گفت :

ما مردم دو دوتا چارتا، ما که طول رکعت نمازمان هم ربط مستقیم دارد به آمار خواسته های آن روزمان، ما که موقعیت ش جور باشد اهل منت گذاشتن سر خدا هم هستیم به خاطر دو رکعت نماز، برای ما خب باید هم سخت باشد درک این که خدا به خاطر عبادت کسی به آسمان و فرشتگان فخر بفروشد.

اما، دور از جان ما، بوده اند بنده هایی که خدا به خاطر عبادت آن ها ، به فرشته هایش فخر فروخته ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۷

درسته که خیلی جاها، سکوت، مایه ی نجاته.

ولی اینجوری نیست که همیشه و همه جا با سکوت کردن و چیزی نگفتن  بشه نجات پیدا کرد.

روز قیامت، خدا خیلی ها رو به خاطر سکوتشونه که محاکمه می کنه.

جایی که سکوت باعث مظلومیت  حق و جون گرفتن ناحق بشه، نباید سکوت کرد.

مثلاً جایی که لازمه بریم و توی دادگاه نسبت به موضوعی شهادت بدیم...

توی همچین موقعیتی اگه سکوت کنیم، مسئولیم.

خدا، دو جای قرآن، توی دو تا آیه ی شبیه به هم فرموده:

به خاطر خدا، به حق و عدالت شهادت بدید. حتی اگه شهادت دادنتون به ضرر خودتون و پدر مادر و نزدیکانتون باشه...

احادیث هم می گن: حق رو بگید، حتی اگه به ضرر شخص خودتون باشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۲

درسته که می گن حرف باد هواست.

بازم درسته که میگن دو صد گفته چون نیم کردار نیست و  به قول سعدی به عمل کار برآید.

ولی حرفایی هم هستن که باد هوا نیستن و ازشون کار بر میاد!

مث حرف حق که یه وقتایی به زبون آوردنش از بلند کردن وزنه ی سیصد کیلویی سخت تره.

حرف حق با حرفای عادی فرق می کنه.

حرفای عادی نه کنتور می زنه، نه هزینه ای داره، ولی یه وقتایی به زبون آوردن حرف حق باعث می شه تا خیلی ها از دست آدم برنجن.

ولی رنجیدن و قهر کردن بقیه در برابر اونایی که  جونشونُ سر گفتن حرف حق گذاشتن کف دستشون هیچی نیست.

برای همینم هست که احادیث اسم حق گویی رو گذاشتن بالاترین جهاد.

جهاد، فقط با شمشیر و اسلحه ی کلاشینکف نیست. یه وقتایی با زبون  و قلمه.

با حق گویی و نوشتن از حق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۹

خدا، هزار و یه اسم داره، یکیش هم حقّه.

اصلاً از یه زاویه ای، حق چیزی غیر از خود خدا نیست.

وقتی هم که می گیم حق با فلانیه، یعنی خدا باهاشه.

وقتی هم که گفته می شه فلانی با حقه، یعنی با خداست.

کسی که با خدا باشه، خدا هم با اونه و کسی که خدا باهاش باشه، شکست ناپذیره.

این شکست ناپذیری به خاطر همراهی خداست. خدایی که یکی از هزار و یه اسمش عزیزه.

عزیز یعنی شکست ناپذیر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۷

«نا حق» و «باطل» از خودش موجودیت و حیاتی نداره.

می خواستم بگم  «نا حق» و «باطل»  عین انگلی می مونه که برای زنده موندن محتاج بدن میزبانه، ولی دیدم وضع «نا حق» و «باطل» خیلی خیلی بدتره.

اینجوری نیست که «نا حق»  برای زنده موندن محتاج چیز دیگه ای باشه، آخه ناحق اصلاً زنده نیست!

چیزی رو هم که زنده نباشه، با تنفس مصنوعی نمی شه به زور زنده نمایی کرد...

اینجور کارا فقط یکی دو روز جواب می ده و بعدش، همه می پذیرن که امیدی نیست...


ناحق، عین سرابه.

سراب، خبری بهش نیست ولی اینجور به نظر میاد که خیلی خبرا بهشه!

طبل توخالی که میگن یعنی همین نا حق.

ناحق و باطل، سر و صداش

زیاده، ولی هیچ حرفی برای گفتن نداره. ناحق فقط بلده بلند حرف بزنه.

به قول یکی: ناحق، حسابی حرف می زنه،‌ ولی حرف حسابی نمی زنه!

 

آیه های قرآن توی سوره ی رعد می گن:

ناحق عین کف روی آب و سیلاب می مونه.

کف روی سیلاب، هیچی نیست، ولی یه وقتایی بیشتر از خود آب و سیلابی که روش قرار  گرفته دیده می شه  و برو بیا داره.

«نا حق» و «باطل» هم عمرشون عین عمر کف، کوتاهه...

ضمناً اون چیزی که به مردم نفع می رسونه و تشنگی ها رو برطرف می کنه و مایه زندگی و آبادی میشه آبه، نه کف روی آب.

از باطل،  هیچی گیر هیچ کس نمیاد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۴