انسان، حیوان انس گیرنده است.
یه قاب عکس وقتی بعد چند سال می افته و می شکنه، می بینی جاش روی دیوار مونده...
حرفم اینه که دیوار، با اینکه آجر و سیمانه، دلش تنگ می شه واسه قابی که باهاش انس داشته...
ما ها که جای خود داریم...
دلمون از هر چی باشه، از سنگ و آجر نیست...
بعضی از دوستای دوران دبیرستان و دانشگاه رو فقط به اسم یادمون می مونه...
بعضی های دیگه رو فقط به قیافه..
ولی با بعضی های دیگه ، کلی خاطره داریم..
دوستایی هم هستن که بعد از ایام تحصیل هم رابطه مون با اون ها پا بر جا می مونه ...
می خوام بگم قد و اندازه و میزان و درصد و غلظت و چگالی انس و الفت آدم ها با همدیگه فرق می کنه....
هر چقدر که انس و الفت شدید تر باشه، تأثیر پذیری هم بیشتر می شه.
اصلاً اگه کسی یه نگاه سرسری به همین کلمه «انسان» بندازه، حساب کار دستش میاد.
انسان، هم خانواده انسه..
برای همین هم انس و عادت، عادت ما آدماست.
ما ها ، زود انس می گیریم و دیر دل می کنیم...
انسانیم دیگه! اهل انس و عادت و الفت.
خدا بیامرز مادربزرگ ما، با اینکه یه اکابر بیشتر نرفته بود ولی تا دلتون بخواد شعر بلد بود.
مثلاً وقتی میخواست راجع به عواقب و ثمرات انس و الفت صحبت کنه، اون شعر معروف رو می خوند که می گه:
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مُشکی یا عَبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من نه مُشکم نه عبیرم
ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
و گر نه من همان خاکم که هستم....
ولی انصافاً بنازم به اون همنشینی که انس با هاش، گِل رو تبدیل به گُل کنه...
از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر ، باز با باز.
ولی یه بار یکی یه کفتر رو دید که به عوض بقیه دسته کفترای کاکل به سر، با یه لک لک اینجا و اونجا می پرید.
طرف خیلی تعجب کرد که این کفتر واسه چی کفتر ها رو ول کرده و با لک لک می پره.
خوب که دقت کرد دید لک لک و کفتر جفتشون، پاشون زخمی شده و نمی تونن خوب راه برن.
یعنی بالاخره تا یه مشابهت و اشتراکی وجود نداشت باشه، دو نفر با هم انس نمی گیرن.
کسی که با نخاله ها می پره، حتماً وجود خودش هم یه مقدار خرده شیشه داره، حتی اگه ظاهرش چیزی نشون نده!