دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۵۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

دو دسته از آدما هستن که توی  محاسباتشون، نقش شانس و اقبال و پیشونی نوشت رو خیلی جدی می گیرن.

یکی اونایی که فکر می کنن همه چیز این دنیا از  قبل توسط خدا رقم خورده و خدا، هیچ اختیار و اراده و قدرتی به ما ها نداده.

اینا فکر می کنن که خدا،‌ ماها رو دست بسته به این دنیا فرستاده و  کاری به تلاش و دست و پا زدن ما نداره.

پیش چشم اینجور آدما، هم موفقیت های این دنیا الله بختکی و از روی تقدیره. هم  شکست ها و بدبختی هاش.

بنابر این نه اون کسی که به جایی می رسه، شایسته تحسینه،‌ نه اون کسی که خودش و بقیه رو به خاک سیاه میشونه شایسته سرزنش....

دنیا، همه چیش الله بختکیه!

 

 

در کنار آدمای تقدیر گرا که همه چی رو از روی جبر می دونن، یه عده دیگه هم هستن که نقش  بخت و اقبالُ  توی حساب و کتاب هاشون خیلی پر رنگ می رن.

البته این دسته دوم، صد و هشتاد درجه با دسته اول فرق می کنن.

دسته اول، همه چی رو خواست خدا می دیدن و فکر می کردن خدا به ما آدما هیچ اختیار و اراده ای نداده.

ولی دسته دوم، فکر می کنن خدا،‌ هیچ کاره ی این عالمه. خدایی که این دسته از آدما توی ذهنشون بهش فکر می کنن، یا اصلاً وجود نداره، یا گوشه نشسته و کاری دستش نیست.

پس اگه اتفاقی می افته که اراده ما توش نقشی نداشته،  ربطی هم به حکمت و مصلحت خدا نداره و  کار، کار شانسه...

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۶

موبایل یا ساعت رو کوک می کنی که صبح زود از خواب بیدارت کنه، ولی از بخت بد، همون نیمه شب، باطری ساعت یا موبایل می ره توی بازی و زنگ زدن بی زنگ زدن.

نتیجه چی می شه؟ هیچی! بیدار شدن سر ساعت، پر!

بعد از  بیست دقیقه معطلی واسه ماشین، دو تا تاکسی، به طور همزمان برات نگه  می دارن و  جفتشون هم مسیرشون همونجائیه که تو می خوای بری.

رنگ یکیشون زرده، رنگ اون یکی سبز. تو تاکسی زرد رو سوار می شی ولی هزار متر جلوتر یه موتوری از عقب می زنه به تاکسی و چراغش رو می شکنه. راننده پیاده می شه واسه جر و بحث با راننده موتور.  جنابعالی هم تک و تنها می مونی کنار بزرگراه. اونم جایی که هیچ مسافر کشی حاضر نیست سوارت کنه...

نتیجه اینکه قرار مهمی که داشتی، پر!

حالا خودمونیم: اینجور اتفاق ها اسمش چیه؟

شانس؟ بدشانسی؟ بد بیاری؟ بخت و اقبال؟ تقدیر؟ پیشونی نوشت؟ چی؟!

 

کتاب های مدیریتی و موفقیت رو که بخونی، می بینی نوشتن:

همیشه یه درصدی از اتفاقات، ‌از کنترل ماها خارجه.  اما با برنامه ریزی درست و مدیریت اون بخشی که تحت کنترل و به اختیار ماست، می تونیم  تأثیر اتفاقات خارج از کنترل خودمون رو  به حداقل برسونیم.

مثلاً دست ما نیست که کی قراره سیل یا زلزله بیاد، ولی با ساختن سیل بند و خونه های مقاوم، می تونیم تأثیر سیل و زلزله رو به حد اقل برسونیم. 

یا ممکنه از روی بدشانسی ما، باطری ساعتمون درست همون شبی که می خوایم صبحش زود بیدار بشیم، تموم بشه. ولی اگه محض احیتاط، دو تا ساعت کوک کرده باشیم،  دیگه بدشانسی حریفمون نمی شه...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۰

اینکه خدا توی قرآن فرموده  منشأ وسواس، شیطونه، دلیل های زیادی داره.

یه دلیلش اینه که آدم وسواسی، کم کم خودبزرگ بین و خود رأی می شه.

شیطون چه جوری مقابل خدا  ایستاد و گفت: تو داری اشتباه می کنی، من از آدم بهترم.

آدم وسواسی هم همینجوری مقابل خدا، قد علم می کنه.

خدا و پیغمبر می گن: یه ظرف یا یه لباس رو اگه دو بار آب بکشی، پاک می شه.

ولی آدم وسواسی،  حرف خدا و پیغمبر رو قبول نداره و می گه: نه خیر! شما ها فکر می کنید که این پاک شده،‌ ولی من می دونم که هنوز پاک نشده!‌

«دعوتید به مطالعه ی کتاب شیطان شناسی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۰

اینکه خیلی صریح و جدی به ما گفتن: «وسواس، توی همه  اشکال و  مدل هاش، حرومه»  دلیل داره.

اولین دلیلش اینه که وسواس، رابطه مستقیم داره با اسراف.

یعنی چه اون آقایی که ده ساعت زیر دوش می مونه و هنوز فکر میکنه تمیز نشده، چه  اون نویسنده ای که  ده بار می نویسه و  خط می زنه و پاره می کنه، جفتشون نعمت های خدا رو  الکی  با اسراف کاریشون حروم می کنن.

خدا هم  اصلاً چشم دیدن اسراف رو نداره...

 

حالا آب و  کاغذ و اینجور چیزا به کنار.

آدم وسواسی، اولین و مهمترین چیزی رو که با اسراف حروم میکنه، وقت و عمر خودشه.

وقتی کاری که باید براش ده دقیقه وقت گذاشت، یه ساعت طول می کشه، یعنی عقب افتادن از بقیه کار ها.

یعنی تلف شدن ثانیه ها و ساعت هایی که ارزش طلا دارن.

حالا، وقت و عمر خود آدم وسواسی هم هیچی،  همچین آدمی با معطل گذاشتن بقیه، وقت و عمر بقیه رو هم تلف می کنه....

اگه یه کم توی زندگیتون وسواس دارید، بدونید که یکی از غیر قابل تحمل ترین موجودات روی زمین خود شمائید.

اطرافیان شاید به روتون نیارن، ولی از دست شما و کارهاتون، رسماً دارن شکنجه می شن....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۴

از اون عادت های خانمان براندازه.

البته با یه نگاه دیگه، این عادت، بیش تر از اونکه عادت و  خلق و خو باشه، یه جور بیماریه.

ولی نه از اون بیماری هایی که وقتی به جونمون می افته، کفاره گناهامون می شه....

مثلاً احادیث می گن وقتی یکی از بنده های خدا تب می کنه، ‌خدا  به خاطر همون درد بیماری، خیلی از گناه هاشُ می بخشه....

ولی این مرضی که امروز می خوایم ازش صحبت کنیم، نه تنها گناه ها رو نمی ریزه، بلکه خودش یه جور گناهه.

 یعنی اگه کسی همچین مرضی به جونش بیفته و نره دنبال دوا و درمونش، رسماً گناهکاره.

داریم از «وسواس» حرف می زنیم.

 

اسم وسواس که میاد، خیلی ها فوراً ذهنشون می ره سمت رفت و رو و شست و شو و تمیزی و اینجور مسائل.

حق هم دارن.

آخه وسواس، بیشتر توی اینجور چیزا به وجود میاد. اتفاقاً آزار دهنده ترین شکل وسواس هم همین وسواس نجس و پاکی و اینجور مسائله.

ولی واقعیت اینه که وسواس، محدود به اینجور چیزا نیست.

خود ما ها هم ممکنه وسواس هایی داشته باشیم که ازش بی خبریم.

 وسواس، به یه شکل سراغ همه نمیاد.  یعنی معمولاً  وسواس هر آدمی  با وسواس آدمای دور و برش، فرق می کنه...


مثلاً ممکنه یه گوینده ، یه متن ساده رو ده بار اجرا کنه و باز به دلش ننشینه.  صدا بردار و تهیه کننده و  سردبیر، همه می خوان برن دنبال بقیه کار و زندگیشون، ولی این میگه:  تو رو خدا، یه برداشت دیگه هم ضبط کنیم. بنده خدا، تقصیری هم نداره. وسواسی شده دیگه!

یا مثلاً نویسنده ای که یه متن ساده رو ده بار می نویسه و خط می زنه و پاره می کنه.

همچین آدمی رسماً وسواس نوشتن داره، ولی ممکنه حواسش نباشه و اسم کار خودش رو به جای وسواس بذاره: دقت نظر و حوصله!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۷

ترس،‌از اون چیزای واگیر دار دنیاست.

یعنی ماها ممکنه اولش خودمون از چیزی نترسیم. ولی وقتی ترس و هراس یکی دیگه رو ببینیم ،‌یا پای حرفاش بشینیم، یواش یواش ما هم ترس برمون برداره.

برای همینم هست که  احادیث به ما نصیحت می کنن که از مشورت کردن با آدم ترسو و بی دل و جرأت پرهیز کنیم.

چون، ممکنه ترسشون به ما هم سرایت کنه....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۰

ریشه خیلی از ترس ها و دلهره ها  و استرس ها، اعتماد نداشتن به خداست.

خیلی ها  با کمترین مشکلی دست و دلشون می لرزه ، چون فکر می کنن خدا یا نمی خواد کمکشون کنه،‌یا نمی تونه کمکشون کنه، یا اصلاً حواسش به اونا نیست  که حال و روزشون رو ببینه و بخواد کمکشون  کنه...

بعضی های دیگه هم می ترسن، چون اصلاً یادشون نیست که خدایی هم هست که می شه ازش کمک گرفت .

ایمان،  از نوع قوی و خوب و آک بند و خالصش، اولین کاری که با دل آدم می کنه اینه که  همه  منافذش رو عایق کاری می کنه تا هیچ ترس موهومی نتونه واردش بشه...

آدمای با ایمان،‌دلشون قرصه... خیلی قرص و محکم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۵

کسی که از سوسک حموم می ترسه و  با دیدنش، اول یه جیغ بنفش می کشه و بعد ترسون و لرزون پا به فرار می ذاره،  هیچ دلیل موجهی برای ترس خودش نداره.

یعنی اگه بشینه با خودش فکر کنه، نمی تونه هیچ توجیه عاقلانه ای برای ترس خودش پیدا کنه.

سوسک، نه هفت تیر داره، نه تا حالا آدمخواری کرده، نه زورش به آدمیزاد می رسه. تازه با یه ضربه دمپایی حموم هم کشته می شه...

ترس از سوسک، یه نمونه از ترسای موهومیه که  علم و پیشرفت و تکنولوژی و  اینترنت و دانش هوا و فضا، نه تنها نتونسته نابودش کنه، بلکه توی عصر ما بیشتر هم شده.

یعنی من بعید می دونم که  خانم  های غار نشین  و اولیه به عنوان اجداد خانم های عصر ما، چیزی به اسم ترس از سوسک توی وجودشون بوده باشه.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۰

دو جور ترس داریم.

یه دسته از ترس ها هستن که دلیلشون  جهل و بی سوادیه.

مثلاً  آدمای اولیه، از صدای رعد و برق می ترسیدن، چون نمی دونستن چیه.

فکر می کردن رعد و برق،  نشونه خشم خدایان و اینجور چیزاست.

یا فرضاً خورشید گرفتگی که پیش می اومد، تمام تن و بدنشون می لرزید که یعنی چه اتفاقی داره می افته.

شاید توی نگاه اول، به نظر برسه که تاریخ مصرف اینجور ترسا با پیشرفت علم و تکنولوژی بیشتر شده، ولی واقعیت اینه که خیر. بیشتر شده که کمتر نشده...

 

یه دسته از ترسا، ترسای از سر آگاهیه.

مثلاً یه بچه دو ساله، مث شیر ژیان می ره سراغ پریز برق و میخ رو فرو می کنه داخلش.

هیچ ترسی هم از این کارش به دل راه نمی ده.

ولی من و شمایی که عقلمون به رابطه میخ و پریز برق قد می ده، عمراً جرأت همچین کاری رو داشته باشیم.

مثبت ترین   و بهترین نوع ترس، همین ترسای از روی علم و تجربه و سواد و عقله.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۰

ترس انواع و اقسام داره. وقتی می گیم ترس،  استرس و دلهره و اضطراب و کُپ کردن و مو به تن سیخ شدن رو هم شامل می شه...

البته بعضی از ترس ها،‌ لحظه ای هستن. مثلاً وقتی یکی محض شوخی و بی مزگی،  پشت دیوار قایم می شه و میپره توی دلت،  برای یه لحظه، دلت هُرّی می ریزه پایین.  یا مثلاً وقتی توی تاریکی، پله ها رو دو تا یکی می کنی ...

این فرو ریختن دل یه جور ترسه.

ولی ترسایی هم داریم که مزمن هستن.

مثلاً ترس از کنکور، یا استرس سر رسیدن موعد اقساط و اینجور چیزا...

اون ترسای دسته اول رو زیاد نمی شه کاریش کرد. ولی ترسای دوم، چاره داره.

چاره اش هم اول از همه توکل به خداست و بعدش، تفکر و برنامه ریزی ....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۳۰