دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۵۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بعضی ها، ممکنه برات چنگ و دندون نشون بدن و بگن: بجنگ تا بجنگیم.

عوضش، بعضی ها هم  آغوششون رو برات باز می کنن و می گن: بخند تا بخندیم.

اون اولی ها، به این دومی ها در!

ولی یه عده هم هستن که  اول تو آغوش می گیرنت و بعد از پشت بهت خنجر می زنن.

زخم این آدما، هیچ جوری از تن آدم در نمی شه!

 


می خواستم بگم آدم دورو مث این کاپشن هایی می مونه که یه روش کاپشنه، یه روش بارونی.

ولی دیدم  تشبیهم غلطه.

چون اولاً کاپشن بارونی رو همون اول که می خوای بخری، فروشنده بهت می گه: این دو تا رو داره ها!

ثانیاً هر دو تا روی کاپشن دو رو، خوب و به درد بخوره.

ولی آدم دو رو وقتی می خواد رفیق و همکار و همسر  و همسایه آدم بشه، نمیگه: راستی من علاوه بر این روی خوشم، یه روی دیگه هم دارم که به وقتش نشونت می دم.

ضمناً بر عکس روی دوم کاپشن دو رو، هیچ خیری توی روی دوم آدم دو رو نیست.



آدم دو رو بیشتر شبیه هندونه در بسته و خوش بر رو روئیه که  تا یه قاچ ازش نگیری، نمی فهمی چه کلاهی سرت رفته.

آدم دو رو ، شبیه یه انار سرخه که پوستش برق میزنه و دل رو می بره.  ولی وقتی بازش می کنی، به جای دونه های یاقوتی، دود ازش می زنه بیرون!


قدیمی ها ، به آدم دو رو و متظاهر می گن: بو قلمون صفت.

ما که هر چی فکر کردیم نفهمیدیم بوقلمون چه سوء سابقه ای در دو رویی داشته که اینطور اسمش بد رفته.

به نظر من، آدمای دو رو و چند رو و  ملوّن رو باید به آفتاب پرست تشبیه کرد.

آفتاب پرست، از اون مارمولک هائیه که هر جا می شینه، به رنگ همونجا در میاد.

**********

از قرار معلوم، جهنم  مث برجای مسکونی و تجاری نیست که طبقه هاش از یک شروع بشه و تا «اِن به علاوه یک» ادامه پیدا کنه.

جهنم جای ترقی معکوسه.

یعنی از طبقه منفی یک شروع میشه و تا منفی بی نهایت ادامه پیدا می کنه.

قرآن اسم عمیق ترین جای جهنم که باید همون پنت هاوسش باشه رو گذاشته «دَرْکِ اَسفَل»

اونجور که آیه های قرآن میگن جای آدمای دو رو و منافق ، همین طبقه ست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۷

رایانه ی شخصی شنیده بودیم. دوچرخه و اتوموبیل شخصی هم شنیده بودیم. کیف و کفش و لباس هم قاعدتاً باید شخصی باشه.

ولی شبکه ی شخصی نشنیده بودیم که به لطف بعضی ها، هم شنیدیم، هم دیدیم.

بعضی از این شبکه های ماهواره ای تفرقه انداز، کاملاً شخصی هستن. یعنی در هر ساعت از شبانه روز که تلویزیونُ روشن کنی، چهره ی آقای فلانی رو می بینی. اصلاً کسی دیگه اسم شبکه رو نمی گه که. همه میگن شبکه ی این یارو فلانی.

بعضیا علاوه بر اینکه کسی غیر از خودشونُ مسلمون نمی دونن،  حتی کسی غیر از خودشونُ مجری و کارشناس و گوینده هم به حساب نمیارن.

یعنی خودشیفتگی در حد تیم ملی هاکی روی یخ!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۷
ما توی محله مون یه بچه بود که هر کس نمی تونست یه مرحله ی بازی رو رد کنه، اونُ می آورد  خونه، براش رد می کرد.

 الآنم بعضیا هستن که انگار دستشون شفاست. یعنی هر جای موبایل و تب لت و لپ تاپت  که به مشکل بخوری، اینا ظرف سه ثانیه رفع و رجوعش می کنن.

خدا سایه ی این جماعت «اندروید دونُ» از سر هیچ فامیلی کم نکنه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۵۴

خب سواله دیگه، یه وقتایی برای آدم پیش میاد.

منم سوال پیش اومده برام.  از قدیم و ندیم هم گفتن: ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است.

منم  از بعضی چیزا اطلاع ندارم ،  ولی می خوام با سوال پرسیدن،  مطلع بشم.

سوال من اینه:

این شبکه هایی که به اسم اسلام، این همه از علما و مراجع و جمهوری اسلامی انتقادات توهین آمیز می کنن، این شبکه ها چرا یه بار بر ضد آمریکا و انگلیس و اسرائیل چیزی نمی گن؟!

اصلاً اینا اگه یه بار از آمریکا انتقاد کنن، من  رسماً اسم  خودمُ عوض می کنم میذارم «بیگلا بیگلا»!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۰۲

سربازی، مخصوصاً ساعت های آسایشگاهش، جائیه که همه در نقش معلم همدیگه ظاهر می شن.

یکی به اون یکی ترکی یاد می ده، اون یکی به این یکی لری یاد میده.

یکی هم آموزگار لهجه ی مشهدی می شه.

البته دیده شده که افراد، در دوران سربازی  یه چیزایی یاد گرفتن که کاش یاد نمی گرفتن!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۵۳

یه روز توی یکی از بوستان های زیبای شهر قشم زیر سایه ی یه درخت نخل نشسته بودم، یه پسر بچه رو دیدم که داشت گریه می کرد. باباش هم نمی تونست ساکتش کنه.  نزدیک رفتم و پرسیدم چی شده؟

بابای بچه گفت: ما یه ساعت دیگه پرواز داریم ولی بچه مون داره گریه می کنه که تو رو خدا یه بار دیگه بریم جنگلای حرّا.

جاتون خالی، توفیق دست داد تا برای بابای بچه پیش بچه ضمانت کنم که زمستون امسال، یه بار دیگه بابا، بچه و مامانشُ بیاره قشم.

ولی خودمونیم ها! بیچاره اون بابایی که قولشُ باید غریبه ها پیش بچه ش ضمانت کنن!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۸

می گن طرفُ توی ده راه نمی دادن، سراغ خونه ی کدخدا رو می گرفت.

مورد داشتیم طرفُ  به خاطر حرفای تفرقه اندار، توی هیچ کدوم از کشورهای اسلامی راه نمی دادن،  رفته تابعیت انگلیسُ گرفته.  تازه اونجا توی لندن شبکه ی ماهواره ای هم  تاسیس کرده.

حالا ایناش هیچی!

 توی شبکه ش، با یه اعتماد به نفسی حرف می زنه که هر کسی ندونه فکر می کنه کل قم و نجف، حمد و سوره شونُ پیش ایشون درست کردن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۱

ما یه آشنایی داریم مرید یکی از این شبکه های طرفدار تشیع ناب انگلیسیه. یعنی اجازه نمی ده کسی  اسم مدیر و مجری و همه کاره ی اون شبکه رو بدون وضو بیاره.  یه بار توی جمعی در تعریف و تمجید از همون آقا گفت: «ایشون روزی چهار ساعت تمام،  بدون خستگی با مخالفان مبارزه می کنه»

آقا بزرگم همون جا گفت: «فحش دادن که کاری نداره. ما توی گاراژمون یکی رو داریم که می تونه عوض چهار ساعت، روزی  دوازده ساعت،‌بدون خستگی فحش بده، اونم فحش غیر تکراری!»

یعنی هیچ کسی توی جمع اینجوری قانع نشده بود که آقا جون ما جمعُ قانع کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۵

اون روز  عصر که اکبر آقا داشت با اتوبوس شهری از محل صنف کله فروشان، طباخان و حلیم پزان بر می گشت، به شدت غرق فکر کردن  به وظایفش بود.  همون  وظایفی که اکبر خوش جمال جادوغی ، به موجب قانون،   و  در  مقام یک شوارایار، چند وقتیه سنگینی اون ها رو  بر  نواحی شونه، کت و کول و حومه احساس می کنه. اما از شما چه پنهون که  عوارض  این بار سنگین مسئولیت،  اخیراً از ناحیه ی کت و کول، به  کشاله ی ران و رباط صلیبی عضو شورایاری محله ی جادوق آباد نو هم سرایت کرده، به طوریکه اکبر آقا فاصله ی ایستگاه اتوبوس تا سر کوچه شونُ به سختی طی می کنه.  اگرچه که پاره ای از پزشکان مغرض،  در اظهار نظری غیر مسئولانه درد پای  اکبر آقا رو حاصل سال ها ایستادگی در  کنار دیگ کله پاچه می دونن، ولی  نظر خود اکبر آقا همون چیزیه که ما گفتیم.

القصّه، دیروز، وقتی اتوبوس در ایستگاه همیشگی  اکبر آقا توقف کرد، نامبرده ترجیح داد تا  فعلن از اتوبوس پیاده نشه.  اما بعد از حرکت مجدد اتوبوس و طی مسافتی قریب  پانصد متر،  درست در مقابل کوچه ی  خوش جمال ها، این صدای اکبر خوش جمال جادوغی بود که در فضای اتوبوس طنین انداز شد: «همین جا خوبه. نگه دار. پیاده می شم»

«توقف، فقط توی ایستگاه». این جوابی بود که شخصیت نقش اول ماجرای ما از  راننده ی اتوبوس شنید. بعد از اون هم، از جمال آقا اصرار بر توقف فوری و  از راننده ی اتوبوس  امتاع و انکار. امتناع و انکاری که با حمایت بخشی از افکار عمومی حاضر در اتوبوس و اعتراض بخش دیگه ای از اون ها همراه شد و می رفت به یک گسست عمیق اجتماعی تبدیل بشه. در همین لحظه، جمال آقا، کارتی رو از جیب کتش بیرون آورد و اونُ به همه نشون داد و گفت:

« کارتی که  هم اکنون مقابل شماست، کارت عضویت در شورایاری جادوق آباد نوئه. هیچ می دونید چه کسی در برابر شماست؟ عضو اصلی شورایاری جادوق آباد نو، اکبر خوش جمال جادوقی، احترام بگذارید.»

بلافاصله، تعدادی از مسافران اتوبوس،  در اقدامی خود جوش، به سرعت  صورت هاشونُ پوشوندن، یکی با روزنامه، یکی با کیف، یکی با تبلت،‌ یکی هم با دست خالی. تا این لحظه   دقیقاً معلوم نشده که هدف این افراد خودسر، ناتوانی در کنترل قاه قاه بوده یا ترس از شناسایی هویت شون توسط عضو اصلی شورایاری.

خلاصه، اون روز عصر، راننده ی اتوبوس،  با پافشاری روی مواضع قبلی،  از پا فشردن روی پدال  ترمز خودداری کرد و زودتر از ایستگاه بعدی نگه نداشت. ولی همون شب، جلسه ی اضطراری شورایاری محله ی جادوق آباد به پیشنهاد اکبر آقای خوش جمال جادوقی،  تشکیل جلسه ی رسمی داد.

موضوع نشست، از این قرار بود: «درخواست از معاونت ترافیک و حمل و نقل شهرداری ناحیه برای تغییر مکان یکی از ایستگاه های اتوبوس، به منظور  رفاه بیشتر شهروندان»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۰

هر نوزادی، وقتی پا به این دنیا می ذاره، صندوقچه ی دانسته ی هاش، خالی خالیه.

ولی کم کم با کمک هوش و حواسی که خدا بهش داده، چیزهایی یاد می گیره و قدم به قدم از ایستگاه جهل مرکب، دور می شه.

مثلاً از هشت ماهگی به بعد، هر نوزادی یاد می گیره  وقتی چیزی از جلوی چشم دور می شه باز هم وجود داره و نابود نمی شه. رفته رفته، بچه ها، عاقل تر و بالغ تر می شن و چیزهای مهم تری یاد می گیرن. مثلاً یاد می گیرن ممکنه چیزی هیچ وقت دیده نشه و به چشم نیاد، ولی وجود داشته باشه. اما آدم هایی هم هستن یه جاهایی نمی خوان دست از بچگی شون بردارن و عاقل تر بشن. مثل بنی اسرائیل که مدام از پیامبرشون تقاضای دیدن خدا رو داشتن.  خدا، از زبان حضرت موسی اسم این دست درخواست ها رو جهالت گذاشته.

 

«و بنى اسرائیل را از آن دریا عبور دادیم ، پس بر مردمى گذر کردند که به بت هایى که داشتند روى آورده بودند و به بزرگداشت آنها مى پرداختند . گفتند : اى موسى ، براى ما نیز معبودى قرار ده همان گونه که براى آنان معبودانى قابل رؤیت است . موسى گفت : بى تردید شما مردمى هستید که نادانى مى کنید .   به یقین راهى که آنان در آن قرار دارند نابود است و عباداتى که به جاى آورده اند تباه و بى ثمر است.»

{اعراف،  138 و 139}

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۵