نوزاد هایی با ریش و سبیل
هر نوزادی، وقتی پا به این دنیا می ذاره، صندوقچه ی دانسته ی هاش، خالی خالیه.
ولی کم کم با کمک هوش و حواسی که خدا بهش داده، چیزهایی یاد می گیره و قدم به قدم از ایستگاه جهل مرکب، دور می شه.
مثلاً از هشت ماهگی به بعد، هر نوزادی یاد می گیره وقتی چیزی از جلوی چشم دور می شه باز هم وجود داره و نابود نمی شه. رفته رفته، بچه ها، عاقل تر و بالغ تر می شن و چیزهای مهم تری یاد می گیرن. مثلاً یاد می گیرن ممکنه چیزی هیچ وقت دیده نشه و به چشم نیاد، ولی وجود داشته باشه. اما آدم هایی هم هستن یه جاهایی نمی خوان دست از بچگی شون بردارن و عاقل تر بشن. مثل بنی اسرائیل که مدام از پیامبرشون تقاضای دیدن خدا رو داشتن. خدا، از زبان حضرت موسی اسم این دست درخواست ها رو جهالت گذاشته.
«و بنى اسرائیل را از آن دریا عبور دادیم ، پس بر مردمى گذر کردند که به بت هایى که داشتند روى آورده بودند و به بزرگداشت آنها مى پرداختند . گفتند : اى موسى ، براى ما نیز معبودى قرار ده همان گونه که براى آنان معبودانى قابل رؤیت است . موسى گفت : بى تردید شما مردمى هستید که نادانى مى کنید . به یقین راهى که آنان در آن قرار دارند نابود است و عباداتى که به جاى آورده اند تباه و بى ثمر است.»
{اعراف، 138 و 139}