دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

شما هم میخونید ؟

چی رو؟

از این شعر ها که اولش میگه: دست شما درد نکنه و آخرش هم با خنده دلخوره که چرا بیشتر ندادید و چرا ویلای کنار دریا ندادید.

به نظر من آدم اگه می خواد جایی هدیه ببره باید یه چیز درست و حسابی ببره.

من که عادت دارم کمتر از باغ ، هدیه ندم.  البته نه از اون باغ هایی که توی لواسون و شمال هست.

باغی که اسمش کتابه.

فرمود: کتاب، باغ و بوستان دانشمند هاست.

چقدر هدیه دادن خوبه.

 به خصوص وقتی که هدیه، یک کتاب باشه و طرفت از اون کتاب خیلی خوشش بیاد و چند بار این مسئله را خاطر نشان کنه که:

“آخی ! چه کتاب قشنگی!”

 “اینجای کتاب رو ببین، عجب چیز جالبیه!”

 “چه قدر این کتاب بدرد من میخوره!”

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۳۰

این بچه های کوچه ی ما، بعضی هاشون طرفدار بارسا هستن، بعضی هاشون طرفدار رئال.

وقتی هم که توی کوچه گل کوچیک بازی می کنن، یه عده شون میشن بارسا، یه عده دیگه هم لباس رئال می پوشن.

یه نخودی هم دارن که گزارشگر می شه و می گه: حالا رئال مادرید گل پنجمُ به بارسا می زنه. رئال مادرید پنج، بارسا چاهار!

کسی اگه ندونه فکر می کنه واقعاًَ توی کوچه ی ما ال کلاسیکو بر قراره.

حکایت دعوای این شبکه های تفرقه اندازی که به اسم شیعه و سنی فعالیت می کنن هم  حکایت همین  ال کلاسیکوی  توی  کوچه ی ماست.  همین ال کلاسیکو تا حالا کلی شیشه از خونه های همسایه ها شکسته!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۲۹

اولین برکت میزبانی هزار ساله ی سرزمین ما از حضرت رضا، همین مذهب محبتیه که ما مردم ایران به خانواده ی پیامبر داریم.

ایرانی، چه شیعه باشه، چه سنّی، محب و عاشق اهل بیت پیامبره.

از بین همه ی اقوام ایرانی، ترکمن ها رو شاهد مثال حرف خودم میارم. مردمی که  حضرت رضا رو «قِزِل امام»، یعنی امام طلایی صدا می کنن و ارادتشون به امام،‌ از جنس طلای نابه.



 اهل انصاف و حق بینی اگه باشیم،  آب بارون و نون و نمک سفره مونُ هم مدیون حضرت رضاییم.

این درست، ولی یادمون باشه که ما، حتی وحدت سرزمینی خودمونُ هم مدیون امام رضاییم.

بعد از هزار سال تاریخ پر از تلاطم و شورش و یورش، بعد از اومدن و رفتن  همه ی سلسله ها، اون نخ تسبیحی که  ایرانُ یکپارچه نگه داشته، نقطه ی اشتراکی به اسم عشق به اهل بیته.

عشقی که میون اهل بیت، بیشتر از همه،‌ باعث و بانی اون، حضرت رضا ست.

امروز، اگه ایران،‌ هنوز ایرانه، به برکت امام رئوفه.



حضور کوتاه امام هشتم در ایران، فرصتی بود تا حضرتش دست به تأسیس دانشکده بزنه.

اطراف امام رو در شهر طوس بیش از سیصد شاگرد مشتاق گرفته بودن و از حضرتش درس یاد می گرفتن.

بعد از شهادت امام، فعالیت این حوزه ی درسی ادامه پیدا کرد و به مرور  سال ها، رونق بیشتری گرفت.

می خوام بگم امام، خراسان بزرگ رو از قطب سیاسی و نظامی، به قطب فکری و فرهنگی و علمی تبدیل کرد.

قطبی که تا امروز دانشمندان  و بزرگان زیادی رو به ایران و دنیا هدیه داده.




میزبانی خراسان از مرقد حضرت رضا باعث شد تا وقف، به عنوان سرمایه ای اجتماعی، به سنت ریشه داری تو ایران تبدیل بشه.

دوازده قرنه که موقوفه های رضوی،‌ توی بیشتر شهرها و روستاهای کشورمون، منشأ آثار خیرن.

اگه حضرت رضا به ایران نیومده بود، از این موقوفات و آثار خیر اون ها هم خبری نمی شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۰

حسن بن سهل نوفلی گفته:  

خدمت امام علی بن موسی الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسرِ خادم وارد شد و گفت:

« مأمون به شما سلام می‌رساند و می‌گوید اصحاب مکاتب مختلف، و ارباب ادیان و علمای علم کلام، از تمام فرق و مذاهب جمع اند. اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید. ولی اگر دوست ندارید اصرار نمی‌کنم، حتی اگر مایل باشید ما به خدمت شما می‌آییم و این برای ما آسان است.

امام فرمود: «سلام مرا به او برسان و بگو می‌دانم چه می‌خواهی! من، انشاء الله، فردا صبح نزد شما خواهم آمد.»

وقتی یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام نگاهی به من کرد و فرمود: تو اهل عراقی و مردم عراق ظریف و باهوش اند، در این باره چه می‌اندیشی؟ مأمون چه نقشه‌ای در سر دارد که علمای مذاهب را گرد آورده است؟

گفتم:  او می‌خواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه‌ی علمی شما تا چه حد است؟ ولی کار خود را بر پایه‌ی سستی بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است.

امام فرمود: فردا روزی است که مأمون استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجلیشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر مؤبدان به زبان فارسی‌شان، و در برابر اهل روم به زبان رومی. آری هنگامی که دلیل هر گروهی را جداگانه ابطال کردم به طوری که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مأمون می‌داند مستحق مقامی نیست که در اختیار گرفته! آن وقت است که  پشیمان خواهد شد. وَلا حَوْلَ وَلا قُوَهَ اِلا بِالله الْعَلیِّ الْعَظِیْم




مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود. هنگامی که امام وارد مجلس شد مأمون برخاست، همه ی حاضران نیز برخاستند. امام همراه مأمون نشست، اما آنها به احترام امام همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگی نشستند. مدتی مأمون به گرمی مشغول سخن گفتن با امام بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت:

ای جاثلیق! این پسر عموی من علی بن موسی بن جعفر است، من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی.

جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفت وگو کنم که با او قدر مشترکی ندارم. او به کتابی استدلال می‌کند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده‌ام.

در اینجا امام شروع به سخن کرد و فرمود: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟

جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هر چند بر ضرر من باشد.

امام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش را بشنو.

جاثلیق پرسید: درباره نبوت عیسی و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟

امام فرمود: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، و به نبوت آن عیسی که اقرار به نبوت محمد و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم.

جاثلیق گفت:  پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود، از کسانی که ما شهادت آنان را مردود نمی‌شماریم بر نبوت محمد  اقامه کن .

امام  پرسید: درباره‌ی «یوحنای» دیلمی چه می‌گویی؟

جاثلیق جواب داد: به به! محبوب‌ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی.

امام  فرمود: تو را سوگند می‌دهم آیا انجیل این سخن را بیان نمی‌کند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟

جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل‌بیت و وصیش داده است، اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.

امام به نسطاس رومی فرمود: آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟

نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.

سپس امام به رأس الجالوت، بزرگ یهودیان، رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را می‌خوانی؟ گفت: آری . امام فرمود سِفْرِ سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد و اهل‌بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.

سپس امام، خود، سِفْرِ سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر رسید، نام پیامبر و اهل‌بیتش و امتش را برای او تلاوت کرد و  افزود: ای نصرانی! چه می‌گویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می‌گوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کرده‌ای و کافر شده‌ای.

جاثلیق گفت: من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۶

این آقای  آبراهام مازلو که معرف حضورتون هست.

همون که یه هرم کشید و اسمشُ گذاشت هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو.

حرف آقای مازلو و هرمش، خیلی وقتا، حرف حسابه.

مثلاً طبق گفته ی آقای مازلو، شما تا زمانی که گرسنه و تشنه باشی، به چیزی غیر از یه پارچ آب و نصف نون سنگک فکر نمی کنی.

ولی همینکه اون پارچ آب و نون سنگک به دست بیاری، احساس می کنی که دلت از خدا، یه سقف بالای سر و  چند دست لباس اندازه ی تن و اینجور چیزا می خواد.

خلاصه که اگه این روزا به شدت نسبت به یه ماشین مدل 2016  احساس نیاز داری، خدا رو شکر کن.

چون این نیاز یعنی اینکه به احتمال زیاد:

نه گرسنه ای،  ته تشنه ای، نه سرما و گرما آزارت می ده،  نه بیماری و درد خاصی توی تن و بدنته، نه احساس نا امنی می کنی، نه دلشوره و اضطراب خاصی آزارت می ده.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۵

اون چیزی که ما امروز بهش می گیم دست نیاز، قدیمی ها بهش می گفتن دست طلب.

مثلاً صائب تبریزی گفته:

دست طلب چو پیش کسان می کنی دراز

پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

تازه این مال دراز کردن دست نیاز پیش کسانه. پیش ناکسان اگه دست نیاز دراز کنیم که کلاً با بولدوزر از روی ما رد می شن!

برای همینم هست که شاعر می گه:

دست طلب به پیش فرومایگان مبر

ما را امید، جز کرم کردگار نیست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۵

اون چیزی که ما بهش می گیم «تاقچه بالا گذاشتن»، توی علم اقتصاد بهش می گن بازار سیاه.

ولی این بازار سیاه، ممکنه هر جایی اتفاق بیفته.  حتی توی دانشگاه، یا ورزشگاه یا سینما.

مثلاً چند سال قبل که استفاده از دروازه بان خارجی توی فوتبالمون ممنوع بود،  شاهد بازار سیاه دروازه بان بودیم.

یعنی چون  همه ی تیم ها به دروازه بان خوب نیاز داشتن، دروازه بان های خوب شروع کردن به تاقچه بالا گذاشتن و بالا بردن نرخ.

باشگاه ها هم  مجبور شدن سر کیسه رو شل کنن. نیازه دیگه. نمی شد که تیمُ بدون دوازه بان بفرستن توی زمین.


یا مثلاً یه زمانی متقاضی تحصیل زیاد بود، صندلی  های دانشگاه ها کم بود. 

اون وقتا، دانشگاه ها چه تاقچه بالایی می ذاشتن واسه جوونا.

ولی الآن صندلی زیاده، متقاضی تحصیل کمه.

الآن نوبت ما جووناست که برای دانشگاه های مختلف، تاقچه بالا بذاریم.

بعضی از دانشگاه ها حاضرن بدون آزمون از ما ثبت نام کنن برای رشته های مهندسی.

ولی ما نباید هول بشیم. باید توقعات مونُ بالا ببریم.  فعلن خیلی از دانشگاه ها، کارشون گیر ماست که بریم  و دانشجوشون بشیم.

من خودم  از چند جا، چند تا پیشنهاد مختلف دارم که  هنوز به هیچ کدومشون جواب ندادم.

شما هم بگید هر دانشگاهی که می خواد براتون دعوت نامه بفرسته، با مدیر برنامه هاتون تماس بگیره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۵۹

خیلی وقتا، نیازمندی یه رابطه ی دو طرفه ست.

یعنی هم شما به طرف نیازمندی، هم طرف شما نیازمند شماست.

اصلاً جامعه رو همین نیازمندی های دو طرفه ست که تبدیل به جامعه می کنه.

و الا اگه نیازمندی های دو طرفه وجود نداشت، نه کسی برای دیگری کاری انجام می داد، نه کسی به خاطر کار دیگران، بهشون دستمزد و حقوق و پولی می داد.

شکر خدا، همه مون به هم محتاجیم. پس هوای همدیگه رو داشته باشیم!

 

وقتی می گم نیازمندی، یه ارتباط دو طرفه ست،  از روی دلیل و سند و مدرک حرف می زنم.

شما به عنوان مثال همین صفحات نیازمندی های روزنامه رو در نظر بگیر.

یه عده ای از جیب مایه می ذارن تا آگهی شون توی این صفحات چاپ بشه.

یه عده ی دیگه هم دست می کنن توی جیب شون و از دکه ی روزنامه فروشی، یه دونه از همون نیازمندی ها رو می خرن.

این وسط، بانی خیری که باعث تماس دو طرف می شه، چیزی نیست جز همین نیازمندی دو طرفه.

یعنی هم طرف می خواد ماشین مدل هشتاد و نوی خودشُ بفروشه و محتاج مشتریه.

هم شما دنبال یه ماشین مدل هشتاد و نوی سالم می گردی و در به در دنبال فروشنده ای.

 

 همیشه بین نیازمندی های آدمای جامعه،  باید یه تعادلی وجود داشته باشه.

اونایی که یه ذره از علم اقتصاد سر در میارن، به این تعادل می گن تعادل عرضه و تقاضا.

و خدا نیاره اون روزی رو که این تعادل به هم بخوره.

اون روز، ممکنه مجبور بشی یه بطری آب معدنی پونصد تومنی رو به خاطر افزایش نیاز و تقاضا، به قیمت 5 هزار تومن بخری.

یا یه کشاورز ممکنه مجبور بشه سیب زمینی و پیاز خودشُ به خاطر کاهش نیاز و تقاضا،  زیر قیمت تموم شده، به فروش بذاره.

کلاً تعادل، همیشه چیز خوبی بوده، بعد از این هم چیز خوبیه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۲۰

بالای مغازه ش یه تابلوی بزرگ زده بود که «نمایندگی رسمی شرکت فلان »

چند وقت بعد، همون شرکت فلان اطلاعیه داد که این مغازه از ما نمایندگی نداره.

به صاحب مغازه گفته بودن: شرکت که می گه شما ازش نمایندگی نداری.

صاحب مغازه جواب داده بود: شرکت بیخود می گه! ما اولین و تنها نماینده ی رسمی شون هستیم!

حالا حکایت، حکایت بعضی از این شبکه های ماهواره ایه که خودشونُ  تنها نماینده و  مدافع رسمی مذهب شیعه یا اهل سنت می دونن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۱۰

از قدیم و ندیم، گفتن:

آنچه شیران را کند روبه مزاج

احتیاج است، احتیاج است، احتیاج!

این احتیاج، یا به قول امروزی ها، نیازمندی،  آدمیزادُ به چه کارهایی که وا نمی داره.

یه وقتایی مجبورت می کنه به تعریف و تمجید الکی

یه وقتایی مجبورت می کنه به سکوت

یه وقتایی مجبورت می کنه به نقش بازی کردن.

یه وقتایی هم مجبورت می کنه به فرو آوردن سر تعظیم.

احتیاجه دیگه. کاریش هم نمی شه کرد.

قدیمی ها یه چیزی می دونستن که می گفتن گدایی کن تا محتاج خلق نشی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۰۰