دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۵۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

شیعه داریم، تا شیعه.

بعضی ها شیعه ی شناسنامه ای هستن. بعضیا، عین سَهل ، شیعه ی نپخته. بعضی ها هم عین هارون مکی، شیعه ی تنوری!

سَهل از  حوالی مرو  آمده بود، می گفت چرا قیام نمی کنید با این که شیعیان زیادی دارید؟

امام صادق  دستور داد تنور را روشن کردند. داغ که شد گفت: پاشو برو داخل تنور!  سهل، رنگش پرید. همان موقع هارون مکی وارد شد. امام گفت: کفش هایت را در آور و وارد تنور شو!

هارون توی تنور بود و امام با سهل حرف می زد. سهل ولی آرام و  قرا نداشت. یک نگاه به امام می کرد، یک نگاه به تنور. امام   به او فرمود: بلند شو! برو ببین داخل تنور چه خبر است؟

سهل، درِ تنور را برداشت دید هارون چهار زانو نشسته توی آتش. وقتی  امام اشاره کرد بیرون آمد.

امام به سهل فرمود: طرف های شما، تا شیعه ی  اینجوری پیدا می شوند؟

سهل گفت: مثل من زیاد، مثل این هیچ کس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۰

رابطه ی  شیعه بودن و محبت داشن، مثل رابطه ی آب با تر بودنه.

آب، نمی تونه تر نباشه.

شیعه هم نمی تونه دلی سرشار از عشق و محبت و علاقه نداشته باشه.

ولی برای شیعه بودن، دوست داشتن کافی نیست.

همونجور که به صرف تر بودن، هر آبی، قابل آشامیدن نیست.

برای شیعه بودن،‌علاوه بر یک دل نازک سرشار از عشق و علاقه و محبت، چیزهای دیگه ای هم لازمه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۷

خدا، جایی در لا به لای آیه های سوره ی صافات فرموده: یکی از شیعیان نوح، ابراهیم بود.

میون زمانه ی حضرت نوح و حضرت ابراهیم، قرن ها فاصله ست.

اما خدا، ابراهیمُ شیعه ی نوح معرفی کرده. ابراهیم، شیعه ی نوحه، چون در همون راهی قدم می زنه که نوح  در اون قدم زده. در راه هر کسی که قدم بزنیم،‌ شیعه ی همون کس هستیم!

شیعه ی جعفری کسیه که راهش، راه امام صادق باشه. کسی که پا جای پای او امام بذاره.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۰

« دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده‌است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد.»

جمله هایی که براتون خوندم، حرف هایی بود که رضا خان مدتی قبل از آغاز طرح کشف حجاب، به وزیر دربار خودش گفته بود.  البته نیشتری که رضا خان از اون حرف می زد خیلی زود به گلوله هایی تبدیل شد که به سمت مردم معترض در مسجد گوهرشاد شلیک شدن.

دست آخر هم بعد از  شش سال اجرای قانون کشف حجاب با زور چکمه، معلوم نشد که  رابطه ی بین ترقی کشور و کشف حجاب چی بود؟

شش سال بعد از شروع دستور کشف حجاب، وقتی رضا خان داشت به تبعید می رفت، هیچ کس پشت سر او حتی یه کاسه آب نریخت. نه  مردم متدین و زن هایی که سال ها در خانه مونده بودن، نه  حتی فرنگی مآب ها و غرب زده ها.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۰

مدرسه امام صادق در شهر مدینه، پر رونق ترین حوزه ی علمی در دنیای اون روز بود. به دلایل مختلف،  مکتب امام صادق از مکتب های رقیب خودش متمایز شده بود.

یکی از این دلایل، سطح بالای رواداری و سعه صدر امام صادق در برخورد با اندیشه های مخالف بود. امام صادق، اهل استفاده از سلاح تکفیر نبود. به جای طرد کردن و لعن کردن مخالفان خودش، سعی می کرد اون ها رو اقناع کنه. بزرگان مذاهب مختلف در اون زمان، آزادانه به خونه ی امام صادق رفت و آمد داشتن. با امام بحث می کردن. حتی به نظرها و سیره ی امام اشکال وارد می کردن. اما امام با خونسردی و منطق محمدی، به اون ها جواب می داد.

در فرار مغزها، همیشه نوعی دافعه در محیط داخلی، و نوعی جاذبه در محیط بیرونی وجود داره. حوزه ی درسی امام صادق، حوزه ای بود که دافعه نداشت، جاذبه داشت.



بارها شنیدیم که امام صادق بیش از چهار هزار شاگرد داشته. شاید خیلی هامون فکر کنیم که این چهارهزار شاگرد، همگی از شیعیان اهل بیت بودن. اما بررسی دقیق تر چیزی خلاف اینُ ثابت می کنه. درهای مدرسه ی امام صادق به روی همه باز بود. افراد، با گرایش ها و دلبستگی های متفاوت می تونستن وارد مجلس درس امام بشن. سوال کنن و جواب بگیرن. اشکال کنن و اقناع بشن. حتی می تونستن بگن که اقناع نشدن. کسی مجبور به اقناع شدن نبود. برخی از شاگردان امام صادق، بزرگان و پیشوایان مذاهب دیگه ی اسلامی هستن. اما اون ها هم به شاگردی کردن در مدرسه ی امام صادق افتخار می کنن.

در مدرسه ی امام صادق، همه حق داشتن متفاوت فکر کنن و متفاوت نظر بدن.

همین امکان آزاد اندیشی، به حوزه ی درسی امام صادق جاذبه می داد.



مکتب امام صادق، استعدادها رو فراری نمی داد. جذب می کرد. امام، از جای جای جغرافیای پهناور اسلامی شاگردان برجسته داشت. از خراسان بزرگ و ری، از بصره و کوفه، از مکه و مدینه، از شام و یمن، از شمال آفریقا. لهجه و نژاد و رنگ پوست آدم ها مهم نبود. همه با هم برابر بودن و از این برابر بودن لذت می بردن. در مدرسه ی امام صادق، قومیت ها و ملیت ها هیچ اعتباری نداشت.

یادمون باشه که همیشه، همه جای دنیا، یکی از انگیزه های فرار مغزها، تبعضیات  قومی و نژادی بوده.




هیچ کس دوست نداره جایی باشه که احساس می کنه بهش بی احترامی می شه. هیچ کس دوست نداره جایی باشه که احساس می کنه قدرش ناشناخته می مونه. اما بزرگان جامعه ی علمی اون روز، با وجود گرایش ها و نظرهای متعارض، اهل ارتباط با امام صادق بودن.

 

در مکتب امام صادق، همه احترام داشتن. به کسی توهین و  بی احترامی نمی شد. همه احساس می کردن که شأن شون در خانه و مدرسه ی امام صادق محفوظه. مالک بن اَنَس، می گه: «هر زمانی که نزد امام صادق می رفتم، بسیار از من قدرشناسی می کرد. می فرمود  ای مالک! تو را دوست دارم. من از این ابراز محبت مسرور می شدم و خدا را شکر می کردم.»




یکی از دلایل فرار مغزها اینه که جوون ها احساس می کنن بهشون اعتماد نمی شه. منتظر می مونن تا بهشون کاری سپرده بشه، اما خبری نیست. از تخصص و مهارت شون هیچ استفاده ای نمی شه. برای همین هم بار سفر می بندن تا جایی برن که توانایی اون ها ارج نهاده بشه.

امام صادق اهل ارج نهادن به توانایی های شاگردان خودش بود.

امام، در هر دانش و زمینه ای، شاگردانی خاص داشت. شاگردانی که به اون ها و توانایی هاشون اعتماد کامل داشت. هنوز صورت هُشام بن حَکَم صاحب محاسن نشده بود. اما امام او رو مامور مناظره با مهم ترین شخصیت های جامعه ی علمی می کرد.

بارها دیده بودن که پیر ائمه، امام صادق، به استقبال جوانی مثل هشام می ره  و او رو در بالای مجلس می نشونه.

امام به جوون ها و توانایی اون ها ایمان داشت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۲

از میون اهل بیت، هیچ بزرگواری به اندازه ی امام صادق، شاگردان خوب و با استعداد و تربیت یافته نداشته. شاگردانی که از سرزمین ها و ملیت های مختلف بودن، اما پروانه وار گرد شمع وجود امام صادق جمع می شدن. همون قدر که شاگردهای امام به امام افتخار می کردن، امام صادق هم به شاگردان خودش افتخار می کرد.

 

 

زیاد اتفاق می افتاد که افرادی برای مناظره یا سوال خدمت امام صادق می رسیدن. امام از شاگردان خودش می خواست که اون ها به سوال ها جواب بدن. می فرمود: جواب شاگردان من، همون جواب منه. امام صادق کاری کرده بود که ترس شاگردانش بریزه. هُشام بن حَکَم، یه جوون کم سن و سال بود. شاید کمتر از بیست سال داشت. ولی در همون سن و سال، با بزرگانی که صدها شاگرد و پیرو داشتن مباحثه می کرد. بدون ترس، متین و مستدل. محترمانه و منطقی.

 

 

 

یکی از شاگردان امام صادق جابر بن یزید بود. از امام صادق شنیده بودن که می فرمود:

 

«او را جابر نامیدند؛ زیرا کمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران می‌‌کند. او دریائی بیکران و دروازه ای از  دانش در زمانه ی خویش است.»

 

بالاترین خوشبختی برای هر شاگردی اینه که استادش، این طور به وجودش افتخار کنه. شاگرد خوشبختی بوده جابر بن یزید. اونم وقتی امام معصوم در ستایش او این طور سخن گفته. امامی که اهل مبالغه نیست، امامی که جز حقیقت، حرفی به زبان نمیاره.

 

 

 

امام شاگردان خودشُ توصیه می کرد به این که جلساتی تشکیل بدن و  برای مردم حرف بزنن. به اون ها روحیه می داد. می فرمود که من به شما اطمینان دارم. تشویق شون می کرد که اهل بحث  کردن و نظر دادن و مناظره باشن. اهل اجتهاد کردن و تفکر و تامل. می فرمود: من کلیاتُ به شما یاد می دم. با همین کلیات، جزئیاتُ خودتون کشف کنید. امام صادق، استادی نبود که شخصیت شاگردُ کوچیک کنه. امام به شاگردان خودش شخصیت و اعتماد به نفس می داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۰

قرآنُ که  بخونیم و بگردیم، می بینیم خدا  کلمه ی «فصل الخطابُ» فقط یه جا به کار برده.

خدا توی سوره ی صاد می گه: «ما به داوود حکمت و فصل الخطاب بخشیدیم»

از همین آیه می شه فهمید که بین حکمت داشتن و فصل الخطاب داشتن یه رابطه ای وجود داره.

به نظر من، کلامی نافذه و فصل الخطاب می شه که حکیمانه باشه.

و الا  همه ی ماها، حرفی رو که اولش با آخرش نمی خونه و تناقض داره،  از این گوش می شنویم و از اون گوش بیرون می دیم و فراموش می کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۴

بعید می دونم بین ما کسی باشه که اصطلاح «فصل الخطاب» به گوشش نخورده باشه.

میگن فلانی، حرفش، کلامش، فصل الخطابه.

یعنی درست در شرایطی که هر کسی داره چیزی می گه و همه برای هم ساز مخالف می زنن، فلانی اگه حرفی بزنه، همه قبول می کنن و دعوا تموم می شه.

 

حالا واقعاً چه جوریه که بعضیا حرفشون فصل الخطاب می شه؟!

چه جوریه که کلام بعضیا اینقدر نافذه و کسی روی  حرفشون حرفی نمی زنه.

چرا توی بعضی از خونه ها، حرف بزرگ تر خونه فصل الخطابه و توی بعضی از خونه ها نه.

اگه حواستون هم مث گوش تون با منه و زحمتی نیست، یه مقدار به این سوال ها فکر کنید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۱

از بین همه ی سکوت ها،‌با همه ی دلایل و انگیزه هایی که پشت سرشون هست، فقط یه سکوته که مذمومه.

اونم مربوط به جایی می شه که حرف زدن واجب باشه.

مث چی؟ مث شهادت دادن به نفع حق، یا دفاع از مظلوم، یا امر به معروف و نهی از منکر، یا راهنمایی کردن کسی که احتیاج به راهنمایی داره.

 

میخوام بگم توی این دنیا،  هر حرفی که به زبون بیاریم، اون دنیا باید راجع بهش جواب پس بدیم. ولی کم پیش میاد که اون دنیا جلوی ما رو بگیرن و بگن: چرا توی فلان مهمونی،  یا توی فلان بحث، کمتر از بقیه حرف زدی و بیشتر  از همه سکوت کردی...

کلاً دردسر سکوت از دردسر حرف زدن کمتره. هم توی این دنیا، هم توی اون دنیا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۹

بعید می دونم  بین ما کسی باشه که  این ضرب المثل معروفُ نشنیده باشه.

همون ضرب المثلی که می گه:

«جواب ابلهان خاموشیست»

اما،  احتمالا خیلی از ماها نمی دونیم که اصل این ضرب المثل برمی گرده به حدیثی کوتاه از امام اول خودمون.

امام علی (ع) فرموده:

سکوت در برابر احمق بهتر از جواب دادن به اوست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۷