دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

مولانا داستانی داره توی مثنوی به اسم « داستان میراث خوار».

این داستان رو آقای پائولو کوئیلو، برداشته و رونویسی کرده.

بعد هم بدون ذکر نام نویسنده اصلی، داده به اسم  «رمان کیمیاگر» چاپش کنن...

حالا اصل داستان چیه؟ 

اصلش اینه که یکی توی حیاط خونه خودش یه گنج مخفی داشته، ولی بی خبر از اون گنج،  از شهر حلب ، پا شده رفته مصر دنبال پیدا کردن گنج.

حالا حکایت اون یارو حکایت کیاس؟

حکایت اونایی که از گنج «خانواده» غافلن و میرن جاهای دیگه دنبال گنج.

دست آخرم به جای گنج آرامش خاطر، هیچی به جز خروس قندی گیرشون نمیاد.

خوشبخت، اون زن و شوهر هایی نیستن که هر کدوم با رفقای خودشون خوشن. خوشبخت، زن و شوهری ان که در خوشی هاو ناخوشی هاشون، با هم و کنار همدیگه ان.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۱

طلاق، عین قطع عضو  می مونه؛

احتمالاً آخرش جون سالم به در می‌بری، اما نگاه می کنی و می بینی یه چیزی از وجودت کم شده.

انگار که دیابتی باشی و از شدتِ بیماری، پات سیاه شده باشه و  دکترا، راهی جز این نداشته باشن که پاتُ  قطع کنند.

البته همونطور که می‌تونیم با رعایتِ چند توصیه‌ بهداشتی، دیابتی نشیم و پامونُ  داشته باشیم، می‌تونیم با رعایتِ چند  تا توصیه‌ بهداشتی هم، طلاق رسمی یا عاطفی نگیریم و شریکِ زندگیمون  داشته باشیم!

یعنی می تونیم کاری کنیم که هم اسم مون توی صفحه ی دوم شناسنامه  همسرمون باقی بمونه،‌ هم توی صفحه ی دلش...

صد البته که این دومی،‌ از اون اولی مهم تره...

  

 برای نرسیدن به تراژدی  تلخ طلاق عاطفی و چه بسا رسمی، بهتره که از همان اول درست انتخاب کنیم؛ 

قصه‌، همون  قصه ی خشتِ اول چون نهد معمار کجه،

شایدم قصه ی کبوتر با کبوتر، باز با باز.

منظورم اینه که  آخر و عاقبت خیلی چیزا، از همون اول معلومه.

 مثلاً اینکه دخترخانمی که روبروتون نشسته یا آقا پسری که خواستگاری‌تون اومده، خلق و  خو و روحیه اش با شما می‌خونه یا نه،

البته  فهمیدن جواب همچین سوالی، یه کم دقت و حوصله و تعقل می‌خواد، ولی فهمیدن آره یا نه ش، هوش اینشتین و محاسبات پیچیده ی کوانتومی لازم نداره.

پس از همون شب خواستگاری، احساساتی نشید و خیال‌پردازی هم نکنید.

به جاش خوب تعقل کنید تا پس فردا، پله های دادگاه خانواده و کلینیک مشاوره و روانشناسی رو بالا و پایین نرید!

بی رو دربایستی، آخر و عاقبت خیلی از احساساتی شدن ها و خیال پردازی ها، طلاق عاطفیه، شاید هم طلاق رسمی و محضری و شش دانگ!

 

 

از ما می شنوید،  اگه قصد زن گرفتن دارید سعی  کنید تا می تونید کم مهریه کنید؛  اگرم قصد شوهر گرفتن دارید باز سعی کنید مهریه تون خیلی بالا و لالیگایی نباشه.

اصلاً  دستاتونُ بیارید جلو  رادیو تا  آبِ پاکی را بریزیم روش:

 از ما گفتن!

مهریه‌های کلان، نه حاشیه‌ امنیت درست می‌کنه،

نه جلو چشم بقیه مدرسه‌سازی می‌کنه و «کلاس می‌سازه براتون! »

زن اگه مهر ُ بذاره اجرا، مرد «بالاخره» مهریه‌ زنُ با هر جون کندن و قرض و قوله ای که باشه جور می کنه و  می‌ده،‌ اما...

اما   بعد از دادن مهریه ی کلان، دلش نسبت به زنش یه ‌جوری می‌شه.

خود همین  «یه ‌جوری» شدنِ دل، باعث و بانی طلاق عاطفیه.

خدا نیاره  همچین «یه جوری» شدن هایی رو!

 

 

بی رودربایستی و خدا وکیلی!

تا همین الآن،  چند بار پیش اومده که صاف و پوست کنده و بی مقدمه و بی طمع،  به شریک زندگی‌تون بگید «دوستت دارم»؟

شنیدن این «دوستت دارم» ،  دل شریک زندگی رو همه جوره قرص میکنه.

 اصلاً  اونُ با سند قطعی شش دانگ منگوله دار، مالِ شما می‌کنه.

انصافاً چرا  یه وقتایی خسیس‌ می شید و  و به همسرتون نمی‌گید که دوستش دارید.

مگه احادیث نمی گن که  هر قدر ایمان کسی بالاتر بره، بیشتر به  همسرش محبت می‌کنه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۲

روابط خانوادگی موضوع بی اهمیتی نیست.

 خدا، توی خیلی از سوره های قرآن، به  همین موضوع پرداخته.

از سوره های بلندی مثل بقره و نساء و احزاب و نور بگیر، تا سوره های کوتاهی مثل مجادله و مُمُتحنه و طلاق.

می خوام بگم خدا، به موضوعی  پرداخته که شاید خیلی از آدما به اون اهمیت چندانی ندن. خدا به رابطه ی اهل خونه با هم اهمیت زیادی داده. جوری که انگار دور اسم خانواده رو  هاله ای از تقدس و حرمت، فرا گرفته باشه.

 

می گن حرمت صحن و سرای امامزاده رو، قبل از هر کسی، خادم اون امامزاده باید نگه داره.

حرمت خانواده رو هم ، قبل از بقیه و غریبه ها،  اهل همون خونه و خانواده باید حفظ کنن.

صد البته که حفظ همچین حرمتی،  به خیلی از چیزا بستگی داره.

مثلاً راز اهل خونه، نباید از چهار دیواری خونه بیرون بره. خونه  و خانواده ای که اهلش رازدار نیستن، خود به خود، بی حرمت می شه...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۷

انعطاف پذیری، به معنی وادادگی و  انفعال و تسلیم و عقب نشینی نیست.

اگه بخوایم بین انعطاف پذیری و استقامت داشتن رابطه برقرار کنیم، باید بگیم انعطاف پذیری یعنی استقامت نرم.

حکایت آدم انعطاف پذیر،  حکایت  یه ماشینه. ماشینی که موانع و چاله چوله ها و ناهمواری های مسیر، اونُ از رفتن و رسیدن به مقصد منصرف نمی کنه. اما همون ماشین برای رد شدن از بین موانع و ناهمواری ها،‌ در مسیر مستقیم خودش به سمت مقصد، گاهی به راست می رونه و گاهی به چپ.

 

از پیامبرمون روایت شده که فرمود:

حکایت مومن مانند ساقه ای کاشته شده است.

باد از هر سو که بوزد آن را خم می کند،  اما چون باد ساکت شود، ساقه باز هم  راست شود.

وقتی این حدیثُ خوندم با خودم گفتم: توی جنگ میون باد و ساقه ی نورس، اونی که دست آخر کوتاه میاد و تسلیم می شه باده. مگه نه؟!

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۳

انعطافُ باید از دینی یاد گرفت که خدا برامون فرستاده.

گفته: مریضی؟ مسافری؟ مادر نوزاد شیرخواری؟  فعلاً  روزه نگیر!

گفته: نمی تونی ایستاده نماز بخونی؟ نشسته بخون!  نشسته هم نمی تونی، خوابیده بخون! حتی شده با ایما و اشاره.

گفته: پول مکه  رفتن و حاجی شدن نداری؟ خب واجب که نیست،  تا وقتی که مستطیع نشدی، نرو!

انعطاف یعنی همین  درک کردن موقعیت ها و کنار اومدن با اون ها.

شاخه ی منعطفی که  وقت وزیدن طوفان خم بشه، نمی شکنه!

 

داشتم دنبال یه حدیث می گشتم راجع به سخت گیری نکردن و انعطاف نشون دادن.

رسیدم به حدیث زیبایی از نرمخو ترین انسان هستی.

پیامبر فرموده بود:

دوست دارید بهتون بگم فردای قیامت، شعله ی جهنم به چه کسی حرومه؟

کس که ملایم و نرم خو و زودجوش و آسون گیر باشه.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۷

توی یه وسیله ی مکانیکی، مثلاً  اتومبیل،  لازم نیست که قطعات برای هم جا باز کنن.

حتی لازم نیست همدیگه رو تحمل کنن و با همدیگه راه بیان و درمورد همدیگه انعطاف به خرج بدن.

توی یه وسیله  ی مکانیکی، هر قطعه ای که مشکل پیدا کنه،‌ یا سازش با بقیه ی قطعات جور در نیاد، فوراً با یه قطعه ی سالم تعویض می شه.

فرق اصلی ساختمون موجودات زنده با وسایل مکانیکی هم همینه.

اعضای بدن موجودات زنده، نسبت به هم انعطاف دارن و با همدیگه تا آخرین حد ممکن راه میان.

یعنی با بد و خوب هم می سازن و معمولاً صداشون هم در نمیاد.

حالا به نظر شما، خانواده و محل کار و تحصیل و کل جامعه، باید شبیه یه بدن زنده باشه یا شبیه یه وسیله ی مکانیکی؟!

 

 

فرق یه وسیله ی انعطاف پذیر، با یه وسیله ی انعطاف ناپذیر توی فشارها و سختی ها مشخص می شه.

وسیله ی انعطاف ناپذیر،  موقع سختی و فشار،  هم خودش می شکنه و آسیب می بینه، هم به بقیه آسیب می رسونه.

ولی وسیله ی انعطاف پذیر، هم خودش زیر بار فشار و سختی تاب میاره، هم می تونه یه مقدار از بار بقیه رو به دوش بکشه.

آدما هم بعضیاشون انعطاف پذیر و اهل تحملن، بعضیای دیگه انعطاف ناپذیر و  سخت و شکننده.

شما، خودتونُ  توی کدوم دسته طبقه بندی می کنید؟!

 

انعطاف پذیری، یعنی اینکه مرغ آدم یه پا نداشته باشه.

انعطاف پذیری یعنی اینکه آدم بتونه با بقیه، کنار بیاد؛ بقیه ای که ممکنه افکار و عقاید و سلایقشون با ما فرق داشته باشه.

انعطاف پذیری یعنی اینکه آدم بتونه تغییرات رو به رسمیت بشناسه و با اون ها کنار بیاد.

انعطاف پذیری،  کلمه ی رمز رد کردن مرحله های سخته.

اونایی که این کلمه رو بلد نباشن، زود می بازن و حذف می شن!‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۵

اگه جلوی دیوار اگه بایستیم و بگیم تو، دیوارم به ما می گه تو.

اگرم بهش بگیم شما، اونم می گه شما.

دیوارا، همین قدر بلدن که به هر کسی، همون جوابیُ بدن که ازش شنیدن.

ولی آدمیزاد با دیوار فرق داره.

درست ترش می شه اینکه آدمیزاد باید با دیوار فرق داشته باشه.

یعنی باید بتونه در مقابل عملی که از طرف مقابلش دیده، ‌عکس العمل مناسبی داشته باشه.

آدمیزاد، بر خلاف دیوار، باید بتونه جواب بَدی رو با خوبی بده، جواب حرفای جاهلانه رو با سلام، جواب قطع رابطه ها رو با رابطه و آشتی...

آدمیزاد با سنگ و آجر، فرق می کنه.

از مولا علی روایت شده که فرمود:

«هر کس از خطاکار انتقام بگیرد، ارزش خود را در دنیا از بین مى بَرد و پاداش آخرت را از دست مى دهد.»

 

می گن وقتی دارید توی کوه و دره  راه می رید و رانندگی می کنید، داد  و بوق نزنید. آخه داد و بوق، ممکنه باعث ریزش کوه و بهمن و آوار و اینجور چیزا بشه.

کوه، غیر از سنگ و برف و اینجور چیزا، چیز دیگه ای نداره. برای همینم  گاهی، حتی جواب بوق و صدای بلندُ با پاره سنگ و آوار بهمن می ده.

ولی درختُ حتی اگه به سمتش سنگ پرتاب کنی، برات به جای سنگ، میوه می اندازه.

درخت به حکم جاندار بودن و گیاه بودنش، یه مرحله از کوه و تخته سنگاش جلوتره.

ما ولی آدمیزادیم و آدمیزاد باید حتی از درخت هم جلوتر باشه.

جواب سنگُ با میوه دادن، کار درخته. ما باید حتی از اینم جلوتر باشیم.

از امام صادق روایت شده که فرمود:

هر کس رفتار نابخرد را با نابخردى تلافى کند، به رفتار وى رضایت داده است؛ زیرا از الگوى آن پیروى کرده است.

 

می گن: «از کوزه همون برون تراود که در اوست»

 البته کسی این ضرب المثلُ برای نصیحت کردن کوزه ها نساخته.

کوزه ها،‌ نصیحت نشنیده هم این کارا رو بلدن.

این ضرب المثلُ ساختن برای خوندن به گوش ما آدما.

مایی که حواسمون باشه اگه کسی بهمون بدی کرد، اگه کسی ما رو از حق خودمون محروم کرد، اگه کسی ازمون برید و قطع رابطه کرد، اگه کسی خیرش به ما نرسید، حتماً اقتضای ظرف تنگ وجودش همین کارا بوده.

ولی مایی که ادعا می کنیم ظرف وجودمون دریاست، نباید مث اون باشیم.

از کوزه همان برون تراود که در اوست،

عوضش، دریا، از خودش، درُ بیرون می ده!

یادمون باشه که مولا علی فرموده: ارزش هر کس به اندازه خوبى هاى اوست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۰

اینکه می گن حرف حق تلخه، تلخیش مال وقتیه که به ضرر آدم باشه،

و الّا وقتی که نون و منفعت آدم توی گفتن حرف حق باشه، حق اون قدر شیرین می شه که هیشکی حاضر نیست از خیر شهد و شکر حق گویی بگذره.

ولی آدم نباید به خاطر نون و منفعت خودش بیفته دنبال حق.

آدم باید طرفدار حق باشه، حتی اگه با حق گویی، نون خودش و فامیل و دوستاش آجر بشه.

حق، طرفدار و هواخواه پاره وقت نمی خواد!

از مولا علی (ع ) روایت شده که فرمود: حق گو باشید، حتی اگر این حق گویی بر علیه خودتان باشد!

 

انجام دادن کاری که همه بلدن انجامش بدن، هنر نیست.

هر کسی هم  هنرمند نمی شه . هنرمند، کارایی بلده که هر کسی از عهده ش بر نمیاد.

گفتن حق، وقتی به ضرر خود آدم باشه، یه جور هنرمندیه.

درست به این می مونه که یه نفر، با خودش کشتی بگیره و خودشُ خاک کنه.

خیلیا اصلاً بلد نیستن با خودشون کشتی بگیرن و کلنجار برن.

خیلیام وقت کلنجار رفتن و کشتی گرفتن با خودشون، زورشون به خودشون نمی رسه.

هر کسی از این هنرا نداره که بتونه خودشُ زمین بزنه و خاک کنه.

از امام صادق روایت شده که فرمود:

سه نفرند که نزدیک‌ ترین خلق به خداى عز و جل در قیامت‌ اند. یکى از آنان مردى است که در آنچه به زیان و سودش بود حق گفته است.

 

وقتی از یه بازیکن یا یه مربی خوش مون نمیاد، عیب هاشُ درشت می بینم. ولی  نقاط قوتش به چشم مون نمیاد.

عوضش یه وقتایی از یه باریکن یا مربی خیلی خوش مون میاد. اون وقته که شاید عیب ها و ضعف هاشُ هم هنر و حُسن ببینیم.

 دو جا هست که حق گویی و حق بینی ، سخته. خیلی سخت.

یکی وقتی که حرف حق، بر ضد کسیه که دوستش داریم. یکی هم وقتی که حرف حق، به نفع کسیه که ازش خوش مون نمیاد.

مومن واقعی کسیه که همیشه اهل انصاف باشه. چه موقع انتقاد، چه موقع تعریف و تمجید.  اگه عیب ها رو می گه، حسن ها رو لاپوشانی نکنه. و اگه مشغول تمجید از نقاط قوته، نیم نگاهی هم به نقاط ضعف داشته باشه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۹

برای حروم کردن نون و لقمه ی حلالی که داره می ره سر سفره، کلی راهکار سریع و سهل الوصول وجود داره.

یکی از این راهکارها، رشوه ست.

به قول یکی، رشوه، چوب دو سر آتیشه.

یعنی  فرقی نمی کنه آدم کدوم سر خط باشه. سر رشوه دادن، یا سر رشوه گرفتن.

از پیامبرمون روایت شده که فرمود: رشوه دهنده و رشوه گیرنده، جفتشون توی آتیشن.

بدا به حالشون!

 

اگه با عوض شدن اسم یه کار، حکمشم عوض می شد، برای بعضیا خیلی خوب بود.

ولی خبر بد برای همون بعضیا اینه که عوض کردن اسم کار، رسم کارُ عوض نمی کنه.

گیریم که اسم اون پولیُ که یواشکی رد و بدل میشه گذاشتیم شیرینی و پول چایی.

گیریم که با ظاهر سازی، واسه ربا دادن و رباگرفتن کلاه شرعی درست  کردیم.

با فرشته هایی که به جای شیرینی  و پول چایی می نویسن رشوه، با ملائکه ای که عوض اسکُنت و کارمزد می نویسن ربا، با اونا چه کنیم؟!

اصلاً سر خدا رو مگه می شه کلاه گذاشت؟!

 

می گفت: پول را گر سر پولاد نهی نرم شود.

راستم می گفت.

خدا می دونه که همین پول رشوه، تا حالا سقف ایمان و اعتقاد چند نفرُ روی سرشون خراب کرده.

ولی همین الآن هستن آدمایی که پول، مخصوصاً از نوع زیر میزیش، حریف وظیفه شناسی و انسانیت و ایمان  فولادی اونا نمی شه.

خوش به حالشون و بهشت، قسمت و روزی شون.

 

اونجوری که آیه های قرآن می گن، رشوه  گیری و رباخواری و خوردن مال حروم و لقمه ی ناپاک،‌  اولین جایی که  خودشُ نشون می ده روی قلب و دل آدمه.

رشوه و لقمه ی حروم، دل ُ سنگ می کنه.

دل سنگ هم  نه میخ آهنین بهش فرو می ره، نه علم و حکمت و سواد

روی دل سنگ شده اثر داره، نه آه و ناله ی دیگران تأثیری داره، نه پند و نصیحت و موعظه.

دل سنگ شده، به این زودیا اشکش در نمیاد. عذاب از این بالاتر؟!

 

خدا، به این سادگی به کسی اعلان جنگ نمی ده.

خدا اصلاً با بنده هاش سر جنگ نداره. خدا ارحم الراحمینه. پیامبرش هم همینطور. پیامبرش هم عین خودش، رحمت للعالمینه.

خدا، ممکنه به خاطر اشتباه بنده هاش، اونا رو گوشمالی بده، ولی  کم پیش میاد که به خاطر یه گناه، خدا و رسولش به کسی اعلان جنگ داده باشن.

از بین همه ی گناه های کبیره، فقط یه گناهه که  خدا، از طرف خودش و پیامبرش، به اهالی اون گناه، اعلان جنگ داده.

اون گناه بزرگ هم چیزی نیست جز، نزول خوری...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۷

قراره راجع به یکی از راه های سهل الوصول حروم کردنِ نونی که قراره سر سفره بره صحبت کنیم.

راهی که بعضیا فکر می کنن پیدا کردنش خیلی زرنگی می خواد.

ولی واقعیتش اینه که اصلاً هم زرنگی نمی خواد.

یعنی کافیه آدم طالب رفتن این راه باشه تا شیطون، شخصاً بیاد و مسیرُ به آدم نشون بده.

امروز می خوایم راجع به کم فروشی صحبت کنیم.

کاری که با یه سر سوزن هوش هم می شه راه های رسیدن به اونُ پیدا  کرد. ولی عقل و هوش واقعی رو کسی داره که اصلاً دور و بر این راه ها پیداش نشه. 

 

 

اونایی که عربیشونُ توی مدرسه بالای ده می شدن، همه شون می دونن که «ویل» توی عربی مال وقتیه که بخوایم به یکی بگیم: «وای به حالت«!

البته من و شما ممکنه ویل و وای رو به کسی بگیم که واقعاً وای به حالش نباشه. حتی ممکنه با ویل و وای برای کسی خط و نشون بکشیم که   زورمون بهش نمی رسه و  حالش  خیلی بهتر از حال خودمونه.

ولی خدا وقتی به یکی بگه وای به حالت، طرف واقعاً وای به حالشه!

همه ی اینا رو گفتم که بگم:

خدا اول سوره ی کم فروشی، یا همون سوره ی مطففین، فرموده:

وای به حال کم فروشا!

 

 

کم فروشی، فقط به این نیست که آدم ترازو و کیل و کاسه ش، مشکل داشته باشه.

ممکنه آدم اصلاً با ترازو  و کیل و کاسه هم سر و کار نداشته باشه، ولی باز اهل کم فروشی باشه.

هر شغلی، کم فروشی های مخصوص خودشُ داره.

کم فروشی  فروشنده ها یه جوره، کم فروشی کارمندا یه جور، کم فروشی راننده ها و  پزشکا و معلم ها و   مجری ها و نویسنده ها هم یه جور دیگه.

فقط بعضی از شغل ها کم فروشی شون محسوس و  ملموسه، مال بعضی از شغلای دیگه ناملموس و نامحسوس.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۴