دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

فاسد شدن نون و لقمه، فقط به این نیست که بیرون از یخچال نگهداری بشه.

کارای دیگه ای هم هستن که باعث می شن نونی که آدم سر سفره میاره، پاک و طاهر و خوردنی نباشه.

یکی از اون کارا،  دور از جون شما،  غشِّ در معامله است.

غش در معامله، معنیش این نیست که آدم، وسط معامله از هوش بره و براش آب قند بیارن.

غش در معامله  یعنی فروختن چیزی که قاطی داره، به جای چیز خالص.

مثلاً اونی که توی شیر گاوش آب قاطی می کرد، کارش غش در معامله بود.

آخر و عاقبتش ُ  هم دیگه همه مون می دونیم چی شد.

آخرش، همه ی اون آب هایی که قاطی شیر کرده بود، سیل شدن، اومدن گاو و بره هاشُ بردن همونجایی که شیرشون رفته بود!

 

یکی از اون  اقوامی که  توی غش در معامله و کلاهبرداری از خریدارن و مصرف کنندگان، ید طولایی داشتن، مردم شهر مَدیَن بودن.

پیامبر این شهر، حضرت شُعَیب، خیلی بهشون گفت که دست از این کارا بردارید. ولی اونا اینقدر سرشون به  معامله و غش در معامله گرم بود که اصلن حرفای پیغمبرشونُ نمیشنیدن.

مردم مدین، با همه ی دغلبازی هاشون، نه قدرت اول اقتصادی دنیا شدن، نه اون سر دنیا رو گرفتن، نه زن و بچه شون از پولی که به جیب می زدن خیری دیدن.

عاقبت خودشون و شهرشون و مغازه هاشون با عذاب خدا از  صحنه ی روزگار محو شدن. جوری که انگار اصلن وجود نداشتن.





غش در معامله مال قدیما که آب قاطی شیر می کردن و داخل آردشون نمک می ریختن نیست.

کباب کوبیده و  برگر ذغالی و  ژامبون  تنوری رو هم میشه با غش در معامله به خورد مشتری داد.

 چسبوندن مارک تُرک روی  زدگی شلوار و پیراهن هم یه جور غش در معامله است.

توی این عصر ارتباطات،‌ حتی  اشتراک اینترنتُ هم می شه به سبک غش در معامله فروخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۱

 

آدمیزاد، نه روح خالصه، نه جسم خالص.

عین آب که اکسیژن و ئیدروژنُ با هم داره،  ما هم جسم و روحمون در همه و سوا کردنی  نیست.

برای همینم وقتی می خوایم غذایی بخوریم، غذامون هم باید با  جسم ما سازگار باشه، هم با روح ما.

غذای تاریخ مصرف گذشته، اوضاع جسمی ما رو به هم می ریزه.

ولی لقمه ی حروم، صد تا استاندارد سختگیرانه و پروانه ی بهداشتی هم  که داشته باشه،

آخرش روحُ  مریض می کنه.

لقمه ی خوب، لقمه ایه که ظاهر و باطنش سالم و بی شبهه باشه.

 

آدمیزاده دیگه.

بر عکس بقیه ی  آفریده های خدا،‌ نازک نارنجی و ضعیفه.

خود خدا هم فرموده که آدمیزاد، مخلوق ضعیفیه.

یه چیزی می خوره، سردیش می کنه.

بعد برای درمان سردی، یه چیز دیگه می خوره، این دفعه همه ی تنش دون می زنه و گرمیش می کنه.

صفرا و سوداش هم  عین آب خوردن، بالا و پایین می شه.

خب طبیعیه که یه همچین مخلوق حساس و ضعیفی، باید بیشتر از اینا حواسش به خورد و خوراکش باشه.

تازه اینا که همه اش مال جسمه.

آدمیزاد یه روح نازک و شکستنی داره، صد برابر حساس تر از جسمش.

بازم طبیعیه که همچین روحی، صد برابر بیشتر  از جسم احتیاج به مراقبت و دقت داشته باشه.

 

 

ماشینُ اگه بنزین بدن سرب یورو 5 بریزی توش، یه جور کار می کنه، اگه بنزین بی کیفیت سرب دار به خوردش بدی، یه جور دیگه.

تازه اون ماشینه و غیر از یه مشت فولاد و لاستیک و شیشه، چیز دیگه ای نیست. ولی بازم بنزین با کیفیت و بی کیفیت براش فرق می کنه.

ولی  ما به جای فولاد و لاستیک و شیشه، از جنس پوست و استخونیم، پس قاعدتاً باید حساس تر و نحیف تر باشیم.

اون وقت چطور توقع داریم که پیش بدنمون، شیر با نوشابه ی گازدار هیچ فرقی نکنه.

یا سبزیجات فریز شده همون کاری رو توی بدنمون انجام بده که سبزیجات تازه انجام می دن.

ما ها چطور توقع داریم که با روغن جامد و  جوش شیرین و کالباس و  نمک  فراوان، صد سال از خدا عمر بگیریم؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۳

 می خوایم کمی راجع به روزی، البته از نوع خوردنیش صحبت کنیم.

آخه روزی که فقط خوردنی و نوشیدنی نیست. دیدنی ها و شنیدنی های این دنیا هم تا روزیِ ما نباشن، قسمت چشم و گوش ما نمی شن.

حتی فکر ها و طرح های خوب هم باید روزی آدم بشن،‌ و الا ازشون خبری نمی شه.

ولی ما امروز، می خوایم راجع به روزی های خوردنی و نوشیدنی صحبت کنیم که اسم ساده ترش می شه همون آب و غذا.

خدا توی قرآن فرموده: آدمیزاد باید به غذایی که می خوره با دقت نیگا کنه.

من و شما،‌ چقدر اهل همچین نگاه های از سر دقتی هستیم.

 

بعضیا لقمه رو به خوشمزه  و غیر خوشمزه تقسیم می کنن.  بعضیای دیگه به راحت الحلقوم و گلو گیر.

 ولی لقمه رو می شه  با یه تقسیم خیلی ساده به حلال و حرام هم  تقسیم کرد.

لقمه حلال، اولین فرقی که با لقمه حرام و مسئله دار داره،  اینه که برکت داره.

از کمِ چیز با برکت، کار زیادی بر میاد  ولی از زیاد مال بی برکت هم کاری بر نمیاد.

اینجوریه  که بعضیا با نون و  پیاز، دانشمند  و آدم حسابی می شن، ولی بعضیای دیگه با نون داغ و کباب داغ و مرغ بریون، هیچی نمی شن.



یکی از اون چیزایی که خیلی روی آخر  و عاقبت و سرنوشت ماها تأثیر داره، همین لقمه هائیه که با دستمون به سمت دهان می بریم.

لقمه حلال، آدم رو خوش عاقبت می کنه.  آدم رو دلرحم می کنه.  آدم رو اهل انصاف می کنه. آدم رو با وجدان و حق پذیر می کنه.

عوضش چشمتون روز بد نبینه....

لقمه مسئله دار، آدم رو سنگ دل و بی وجدان می کنه. آدم رو  بی انصاف می کنه. کاری می کنه که نصیحت و حرف حق به گوش آدم تأثیر نداشته باشه....

لقمه ناپاک، آدم رو بد عاقبت می کنه...



لقمه هایی که ما می خوریم، فقط قرار نیست توی وجودمون به قند و گلوکوز و گلیسیرین و چربی و از اینجور چیزا تبدیل تبدیل بشن...

بخشی از غذایی که ما می خوریم، به فکر و اندیشه و خیال تبدیل می شه.

لقمه حلال و با برکت،  تبدیل به فکر درست و اندیشه پاک و حلال  می شه.  لقمه حلال، تبدیل به نیت خیر می شه.

عوضش لقمه  مشکل دار،  هضم که شد، فکرای مشکل دارُ به دنبال خودش میاره.  لقمه مشکل دار،  نیت آدمُ ناخالص و مشکل دار می کنه...

لقمه ای که پولش از راه غیر حلال به دست اومده باشه، آدم رو به فکر کارای غیر حلال می اندازه....



همیشه به ما توصیه کردن، همون روزی و غذای حلال رو هم،‌ اونقدر نخورید که سنگین بشید و از بقیه کارای زندگی تون بمونید.

به ما ها گفتن، پر خوری، دلُ سنگ می کنه.

لقمه حلال که زیادش با آدم این کارُ می کنه، شما خودت حساب کن ببین حرومش اگه با پرخوری خورده بشه، چه بلایی سر آدم میاره...

اصلاً بلا نسبت، غذا خوردن ماها، مث بنزین زدن ماشین توی پمپ بنزینه.

ماشین برای این ساخته نشده که دم به دقیقه توی صف پمپ بنزین باشه.

ولی همون ماشین،  هر چند وقت یه بار باید سری هم به پمپ بنزین بزنه.

ماها هم برای خوردن به این دنیا نیومدیم.

ماموریت ما چیز دیگه ایه.

ولی خب به خاطر همون ماموریت باید بعضی وقتا هم بشینیم سر سفره روزی. البته از نوع پاک و حلال و بابرکتش....



 

اونایی که نا امید از لقمه حلال، می افتن دنبال لقمه حرام، یه مشکلشون اینه که به خدا اعتماد ندارن.

یعنی وقتی خدا می گه از تو حرکت، از من برکت و روزی، اونا باور نمی کنن.

پیش خودشون می گن: شاید خدا نتونست روزی ما رو جور کنه.  شاید یادش رفت، شاید دیر کرد.

ولی اونایی که  چشم و دلشون به روزی حلال روشنه،‌خوب می دونن که حرف خدا، حرفه و خودش فرموده که روزی رسونه...

پس تا وقتی روزی حلالِ تضمین شده هست، چرا آدم بی صبری و کم طاقتی کنه و بره دنبال نوع غیر حلالش؟!



 

 اونایی که نا امید از لقمه حلال، می افتن دنبال لقمه حرام، مشکل دیگه شون اینه که قناعت ندارن.

چون اگه  به همون آب باریکه ای که خدا داره از راه حلال براشون میفرسته قناعت می کردن، دیگه لازم نبود  دنبال لقمه های گنده تر، اما از جنس ناپاک و غیر حلال برن.

اینا، البته حواسشون نیست که روزی ای که حلال نباشه، برکت نداره.

چیزی هم که برکت نداشته باشه، چه زیادش، چه کمش، به درد نمی خوره و آدم رو به جایی نمی رسونه...

آخر و عاقبت هم که اصلاً نداره.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۴

یعنی تعبیرایی که توی احادیث راجع به آدم بد عهد و بد قول به کار رفته، مو به تن آدم سیخ می کنه.

ما ها، شاید بدقولیامونُ خیلی جدی نگیریم، اما ظاهراً خدا، قضیه رو خیلی جدی می گیره.  چند لحظه به  مضمون این احادیثی که می خونم دقت کنید:

آنکس که وفای به عهد و پیمان نکند، دین ندارد.

به خدا و روز قیامت  ایمان نیاورده کسی که به عهد خود وفا نمی کند.

آنکس که عهد و پیمان را رعایت نکند،‌ به خداوند یقین نیاورده است.

 حدیث اول از پیامبرمون بود، دو تا حدیث بعدی از امام اولمون



خدا، مث ما نیست که حرفش یه چیز باشه و عملش یه چیز.

حرف خدا عین عملشه و عملش، عین حرفش.

لعنت خدا هم لعنت زبونی نیست، وقتی خدا کسی رو لعنت کنه،‌ یعنی اونُ از رحمت خودش دور کرده.

همه ی اینا رو گفتم که بگم خدا توی قرآن، فرموده اونایی که پای قولشون نمی مونن، لعنت شده ی منن.



اونجوری که آیه های قران می گن یکی از نتایج و عواقب بدعهدی و بدقولی، سنگ شدن دله.

خدا راجع به بنی اسرائیل فرموده: اینا چون پای قول و قرارشون نمی موندن، دلاشون ُ عین سنگ کردم. از سنگ هم سخت تر و سنگ تر!

دل سنگ شده،‌نه به رحم میاد، نه می لرزه،  نه اهل فکر  و تدبر می شه، نه سواد و دانش و حکمت  واردش می شه.

دل سنگ شده، نور گیر نداره!

تاریک تاریک تاریک!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۱

خدا، هیچ وقت به خاطر بدقولی کردن و عهد شکنی ما باهاش، متضرر نمی شه.

هیچ وقتم کارش گیر خوش قولی و پایبندی ما به عهد و قرارمون نیست.

ولی مردم چی؟

گاهی وقتا بدقولی  های کوچیک ما، باعث  وارد اومدن ضررهای بزرگ  به بقیه می شه.

ضررهایی که شاید نه ما،‌ نه هیچ کس دیگه نتونه جبرانش کنه...

مراقب باشیم!


بد قولی کردن با خدا رو شاید بشه یه جوری، یه کاریش کرد.

بالاخره خدا بزرگه، غفوره،‌رحیمه، کریمه.

وقتی بهش بگیم ببخشید، می بخشه.

ولی مردم چی؟

بد قولی کردن با مردم، اسمش می شه حق الناس.

حق الناس هم از اون چیزائیه که خدا به این سادگی ها از کنارش نمیگذره.

توی حق الناس، غیر از ما و خدا، پای شخص ثالث وسطه.

منظورم همون کسیه که  باهاش بدقولی کردیم و باید هر جوری شده از دلش در بیاریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۹

همه ش سه تا کلمه ست.

فرموده:

«المُومِنون،  عِندَ ، شُروطِهِم»

راجع به این حدیث  سه کلمه ای پیامبر، تا الآن هزاران صفحه شرح و توضیح و تفسیر و حاشیه نوشته شده.

حالا ما کاری به اون هزاران صفحه شرح و تفسیر نداریم.

اون چیزی که ما باید از این حدیث یادمون باشه  این  سوال و جواب ساده ست.

«مومن کجاست؟

پای قول و قرارش!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۷

فارغ از قول و قرار هایی که با خودمون و با بقیه می بندیم، یه سری قول و قرار هم داریم که توی اونا طرف حساب آدم، خداست.

توی قرآن، از هر ده تا جایی که کلمه ی «عَهد» اومده، تقریباً نه بارش منظور قول و قراریه که یه طرفش خداست، یه طرفش ما یا باقی بنده هاش.

خیلی جالبه!

خدا بعضی جاها، راجع به بعضی از کارای بنی بشر،   با لحن  گلایه مند  و عتاب آمیزی میگه: «ما با هم همچین قراری نداشتیما!،

ما، قرارمون چیز دیگه ای بود! » 

خدا، توی سی و شش آیه از آیه های کتابش راجع به عهد و قول و قرار صحبت کرده.  مثلاً فرموده:

 زیانکار، اونایی هستن  که قول و قرارشونُ با خدا، ‌بعد از محکم شدنش، زیر پا می ذارن و عهدشونُ می شکنن.

یا به بنی اسرائیل گفته:  به عهدی که با من دارید وفا کنید،‌ تا منم به عهدی که باهاتون دارم وفا کنم.

جای دیگه ای هم فرموده: کیه که بیشتر  و بهتر از من پای قول و قرارش بمونه؟!

خودمونیم ها!  کیه؟!

توی سوره ی توبه، خدا از آدمایی حرف می زنه که وقتِ نداری، یه قولایی به خدا می دن.

قول می دن اگه خدا جیبشونُ پر پول کنه، اهل خیرات و صدقات بشن. ولی ...

ولی  وقتی خدا کاری می کنه که دستشون به دهانشون برسه، بخل میاد سراغشون و یادشون می ره چه قولی به خدا داده بودن!‌

کلاً یکی  از گلایه ها و انتقاد های قرآن نسبت به ما آدما،‌ اینه که قول و قرارمون یادمون می ره.

خوش به حال اونایی که توی روز  آسونی، نذرها و قسم ها و قول و قرارهای روزای سختی، یادشون نمی ره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۳

 وقتی می گن انسان، موجود اجتماعیه، یعنی هیچ جوری نمی شه اجتماعی بودن انسانُ‌ ازش گرفت.

انسان اگه تک و تنها، وسط یه جزیره ی دور  افتاده هم زندگی کنه، باز موجود اجتماعیه.  یعنی همونجا با خودش، یه  جامعه ی یه نفره تشکیل می ده و راجع به فردا صبح، یه قول و قرارهایی با خودش می ذاره.

ولی عوضش بقیه ی موجودات، حتی اگه دسته جمعی هم زندگی کنن، چیزی به اسم جامعه  ندارن.

چرا؟!

چون فرضاً توی کندوی  زنبورها،  هیچ قول و قراری بین ملکه و باقی زنبورها،  یا بین ملکه و  خودش وجود نداره.  اون چیزی که زنبورها رو  دور هم جمع می کنه، قول و قرار نیست، غریزه ست.

ولی شأن ما آدما بالاتر از اینه که غریزی زندگی کنیم.

شأن ما بالاتر از اینه که غریزی، همسر و پدر و مادر بشیم.

حتی شأن ما بالاتر از اینه که  خدا رو غریزی بپرستیم. برای همینم هست که خدا ما رو بنده ی غریزی خودش نخواسته. بندگی ما بر خلاف بندگی  ابر و باد و ماه و خورشید، بر اساس دینه.

دین هم چیزی نیست جز قول و قرار ما با خدا برای بندگی کردن.

می خوام بگم انسان به خاطر قول و قرارش، انسانه. نه به خاطر راه رفتن روی دو تا پا و داشتن ناخن گرد و انگشتای بلند!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۸

 

 

آدمیزاد، برای فرار از قول دادن، هیچ راه چاره ای نداره.

قول، عین کارت اعتباری می مونه، اونم توی شهری که هیچ فروشنده ای پول نقد قبول نمی کنه.

اگه قول و قرار نبود، نه خانواده ای شکل می گرفت،‌ نه قبیله و روستا و شهر و کشور و تمدنی.

اگه قول و قرار نبود، هیچ دین و آیین و مذهبی هم بین آدما رسمیت پیدا نمی کرد.

خانواده با قول و قرار زن وشوهر شکل می گیره.

جامعه با  قول و قرار آدما و اقشار و طبقات.

هیچ دین و آیین هم نیست که بدون یه قول و قرار اولیه بشه وارد اون شد.

می خوام بگم آدمیزاد همونجوری که برای ادامه ی حیاتش دم به دم به اکسیژن احتیاج داره،  همونجوری هم دم به دم  به این احتیاج داره که قول و قرار بذاره.

با خانواده ش، با مردم شهر، با خدا و صد البته با خودش!

قول و قرار، اکسیژن حیات اجتماعی انسانه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۵

امام سجاد، در اوضاعی عهده دار منصب امامت شد که شیعه، در بدترین و سخت ترین تاریخ خودش به سر می برد. امام صادق این طور برای ما تعریف کرده که بعد از شهادت امام حسین، مردم اطراف اهل بیتُ خالی کردن و جز سه نفر، کسی اطراف امام سجادُ نگرفت.

اما امام صادق در ادامه ی حدیث خودش، فرموده که رفته رفته، آدم های دیگه ای هم به این سه نفر اضافه شدن و شمار شیعیان زیاد شد.

زیاد شدن شیعیان و پر شمار شدن اطراف امام سجاد، حاصل سی و چند سال جهاد فرهنگی امام با سلاح دعا و نیایش بود.

امام با همین رویکرد، احترام از دست رفته اهل بیتُ به اون ها بازگردوند و یک بار دیگه دوستی خاندان پیامبرُ در دل ها زنده کرد. در سال های پایانی امامت امام سجاد، مردم حاضر نبودن برای ولیعهد خلیفه، راه باز کنن تا کعبه رو زیارت کنه. اما همون وقت، همه به احترام امام سجاد کنار می رفتن تا حضرتش، بتونه حجر الاسودُ به راحتی لمس کنه و ببوسه...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۲