دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

قلاب رو انداخته بودم داخل آب...

ماهی اولش داشت به طعمه بی اعتنایی می کرد. انگار که می دونست اون غذای خوشمزه با نخ محکمی که بهش وصله و سایه مردی که از بالای آْب پیداست، چه معنایی می ده...

حتم دارم همون موقع به من و خوابی که براش دیده بودم  هم خندیده بود.

ولی کم کم بوی طعمه بی قرارش کرد.

مدام نزدیک طعمه می شد و مکثی می کرد و دور می شد. از این به بعد معلوم بود که  فقط داره «نقش» ماهی های بی اعتنا رو بازی میکنه. و گر نه از همین بالا هم مشخص بود که همه فکر ماهی پیش طعمه  ست.

چند لحظه بعد، اومد و کنار طعمه ایستاد. ولی هنوز جرأت نوک زدن نداشت.  جرأتی که کم کم پیدا کرد. حتماً داشت با خودش می گفت: چند تا نوک کوچیک که منُ به قلاب نمی اندازه.

اما حتی خود من هم نفهمیدم چی شد که یهو طعمه و قلاب رو با هم به داخل دهانش برد.

مهم هم نبود که چه طور...

من فقط می خواستم شکارش کنم که حالا دیگه کرده بودم!

چه دست و پای بی حاصلی میزد، ماهی بی چاره!


«دعوتید به مطالعه ی کتاب شیطان شناسی»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۵

اون روز معلوم بود که استاد دست و دلش به درس دادن نمی ره...

سابقه نداشت، ولی شروع کرده بود به گرم و گل گرفتن با بچه ها!

از هرگونه بحث حاشیه ای و نامربوط هم استقبال می کرد.

دست آخر خودش هم خسته شد و به شوخی گفت:

« می دونید بچه ها! من امروز سوادم رو جا گذاشتم. یعنی یادم رفته یادداشت هام رو دنبال خودم بیارم سر کلاس... برای همینم امروز کلاس رو زودتر تموم می کنیم.»

موقعی که داشتیم از کلاس می زدیم بیرون، داشتم به این فکر می کردم که آخه سواد جا گذاشتنی هم شد سواد؟!

«دعوتید به خواندن کتاب احادیث دانشجویی»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۱

همه دانش ها، یه ریشه مشترک دارن...

یعنی از یه جای واحد شروع می شن.

 درست ترش اینه که  باید از یه جای واحد شروع بشن...

حالا اگه کسی با اون ریشه واحد کاری نداشته باشه و فقط و فقط سرش به تخصص خودش گرم باشه، کارش مث چی می مونه؟

مث کار کسی که یه کتاب رمان رو از وسطش باز کنه و بی اطلاع از فصل های اولیه اون، شروع کنه به خوندن بقیه فصل ها...

همچین کسی، مشکل بتونه از کلیت داستان، چیزی سر در بیاره.

 

نقطه آغاز همه دانش ها، خدا شناسیه...

یعنی ما هر جای این هستی رو که بخوایم بشناسیم، اول از همه باید بدونیم هستی از کجا اومده...

دونستن این سؤال، نگاه ما رو به هستی و چگونگی شناخت اون هم تغییر می ده.

نتیجه دانش فیزیک و ریاضیات، وقتی بدون خدا شناسی آغاز بشه، می شه بمب های چند ده تنی و هسته ای و اینجور چیزا...

ولی نتیجه  همون دانش ها، وقتی از زیر چتر اعتقاد به خدا بیرون بیان، کمک به صلح و سعادت بشره.

 


به سلامتی، در مقام اشرف مخلوقات، دل هسته رو هم شکوندیم..

الکتریسیته رو هم که قبلش کشف کرده بودیم...

فضا رو هم  که تسخیر کردیم...

ظاهراً پا روی کره ماه هم گذاشتیم....

چند سال دیگه هم قراره بریم مریخ...

نانو تکنولوژی و  آی تی و عصر دیجیتال و اینجور چیزا رو که دیگه نگو!

یه کارهایی کردیم که وقتی بهش فکر می کنیم، سر خودمون هم سوت می کشه...

ولی با همه این اوصاف، وقتی یه گوشه از کره خاکیمون قحطی میاد، آدم هاش باید از گرسنگی بمیرن....

خودمونیم واقعاً...

دانشه ما ها داریم؟!


«دعوتید به خواندن کتاب احادیث دانشجویی»
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۹

یه داستانی راجع به ابوریحان بیرونی هست که همیشه گفته می شه و همیشه هم ناقص گفته می شه...

کدوم داستان؟

همون داستان لحظه های آخر عمر ابوریحان...

همیشه گفته می شه ابوریحان از دانشمندی که به عیادتش اومده بود، یه مسأله علمی پرسید و گفت: بدونم و بمیرم بهتره یا ندونم و بمیرم؟

 

کسی اگه ندونه عیادت کننده ابوریحان  کی بوده، با خودش می گه: حتماً ابوریحان راجع به فلان فرمول ریاضی یا شیمیایی یا فلان قانون فیزیک پرسیده....

ولی خودمونیم...

دونستن جواب همچین مسأله هایی شاید به درد زندگی دنیا بخوره، ولی   برای ابوریحانی فقط تا چند دقیقه دیگه زنده ست،  چه فایده ای می تونست داشته باشه؟

عاقلانه اگه بخوایم جواب بدیم باید بگیم: تقریباً هیچ فایده ای!

 

کسی که به عیادت ابوریحان اومده بود، نه فیزیک دان بود، نه شیمیدان، نه ستاره شناس...

تازه ابوریحان همه این دانش ها رو خودش بلد بود...

عیادت کننده ابوریحان، یه دانشمند الهی بود و  ابوریحان هم ازش یه سؤال اعتقادی پرسید.

سؤالی که می دونست وقتی پاش رو از این دنیا بیرون بذاره، دونستن جوابش به دردش می خوره...

مطلبی که توی داستان ابوریحان، کمتر گفته می شه، همینه!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۶

چیه؟ چته؟!

خودمونیم ها! به قول مادر بزرگم، در رو کندی و فرق سر گذاشتی!

دارم حال و روز این روزات رو نقد می کنم. این روزا  که سر هر مساله کوچیکی قهر می‌کنی.

نکنه به قهر کردن معتاد شدی؟ چی؟ واژه معتاد رو نمی پسندی؟ خب باشه...

نکنه قهر کردن عادتت شده. عادتی که نه تو از اون دست بر می داری، نه اون دست از سر تو بر می داره...

حالا یه چیزی!

می دونستی بزرگ ترین عبادت، ترک عادته؟! مثلاً ترک همین عادت به قهر کردن، خودش می تونه بزرگ ترین عبادت باشه.

یه چیز دیگه هم می خواستم بگم. چی بود؟

آهان! می دونستی  پیامبر به ابوذر چی فرمود:

فرمود: قهر کردن  مانع قبولی عبادت های آدم میشه!



البته... 

گاهی وقت‌ها دست خودت نیست؛ یعنی بدون اینکه بخوای قهر میکنی...

گاهی بدون اینکه فکر کنی قهر می‌کنی...

گاهی اگه چیزی دلخواهت نباشه قهر می‌کنی و اونقدر به قهرت ادامه می دی تا درونت آروم بشه. حالا فرقی نمی‌کنه به اون چیزی که می‌خواستی رسیده باشی یا نه.

مهم اینه که  یک جوری مخالفت خودت را اعلام کنی.

اینا رو گفتم که بگم قهر به خودی خودش یه ابزار طبیعیه، اما ....

اما به شرطی که در حد طبیعی و منطقی باشه...

یادت باشه پیامبر اکرم فرموده:

«قـهـر کـردن بیش از سه روز روانیست. پس اگر آن ها که با هم قهرند، با هم رو به رو شدند و یکى ازآن دو سلام کرد و دیـگرى جواب سلامش راداد، هر دو در ثواب شریک هستند، ولى اگرجوابش را نداد، آن که سلام کرده از گناه مبراست و دیگرى گنهکار است .»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۵

من نمی گم با دوست هات قهر نکن....

می گم، هر وقت قهر کردی،  خودت رو بذار جای کسی که باهاش قهر کردی...

ببین اگه همون رفیقی که جوابش رو نمی دی، جوابت رو نده، چه احساسی پیدا می کنی؟

اگه احساس خوبی بهت دست داد، خب قهر کن...

قهر کن و این احساس خوب رو با اون ها هم به اشتراک بذار....

اما اگه احساسی که بهت دست می ده رو نپسندیدی، این احساس ناپسند رو  به بقیه هم پیشکش نکن...

اینا رو از خودم نمی گم.

از احادیث و  فرموده های بزرگایی می گم که به من و تو توصیه کردن چیزی رو  که برای خودمون نمی پسندیم، برای دیگران هم نپسندیم.

 

 

قهره و دلخوریه دیگه....

بعضی وقتا بدون اینکه بخوای پیش میاد.

ولی آدم زرنگ و سیاستمدار کسیه که هر تهدیدی رو  تبدیل به فرصت کنه...

قهر  و دلخوری و سر سنگینی هم یه تهدید بالفعل خیلی خیلی خطرناکه... اما تو می تونی این تهدید بزرگ رو برای خودت به یه فرصت استثنایی برای بهشتی شدن  تبدیل کنی...

راهش هم اینه که عجله کنی و اولین طرفی باشی که برای فیصله دادن موضوع  پا پیش می ذاره...

روایت ها می گن: تو هر قهری، رحمت خدا شامل حال کسیه که پیش قدم می شه واسه آشتی...

پس اینجور فرصت ها رو از دست نده...

می تونی با یه پیامک شروع کنی.... توش بنویس:

من رشته محبت خود پاره می کنم / شاید گره خورد، به تو نزدیک تر شوم.

 

 

بازم می گم: قهر و دلخوریه دیگه...

من و شما هم آدمیزادیم و جایز الخطا دیگه...

پس ممکنه گاهی وقتا بینمون از این جور اتفاق های اشتباه، اتفاق بیفته... ولی مهم اینه که حواسمون رو جمع کنیم....

حواسمون رو جمع کنیم به اینکه هر قهری، دیر یا زود ممکنه به آشتی تبدیل نشه.

پس امروز که در وضعیت قرمز قهر به سر می بریم، فکر فردای سفید صلح هم باشیم و جوری از خجالت هم در نیایم که  فردا روز، رومون نشه توی چش هم نگاه کنیم.

حضرت علی (علیه السلام) فرموده:

توی دشمنی کردن با دشمن خودت  هم اندازه نگه دار. چون ممکنه بعداً باهاش دوست بشی....

تازه این رو حضرت علی در مورد دشمن فرموده. رفیق قهر کرده که اسمش دشمن نیست!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۵

قراره  از یه جور سرمایه صحبت کنیم.

یه سرمایه  که از داشتنش، هم خدا رو خوش میاد، هم خلق خدا رو .

این سرمایه ی گرون قیمت،  اخلاق خوش و خوش اخلاقیه.

اخلاق خوب، بی برو برگرد یه سرمایه ست. سرمایه که می گم، دقیقاً منظورم یه چیزیه مثل  پول و تراول و  سکه و ارز و زمین و خونه و سهام.

البته  دیده شده یه جاهایی که پول  و سکه جواب نمی ده،  اخلاق جواب داده...

اگه فرصتی بشه، می گم کجاها!

 

سر چهار راه حواست نبوده، از چراغ قرمز رد شدی،

یا حواست نبوده، بدون بستن کمربند راه افتادی.

یا پیچیدی داخل طرح زوج و فرد، راه پیش و پس هم نداری...

اینجور وقت ها،  زیاد پیش اومده که راننده هایی، با  اخلاق خوش خودشون،  مامور راهنمایی رو بی خیال جریمه نوشتن کردن...

البته هستن راننده هایی که از روش های دیگه ای وارد می شن، ولی اون روش ها،  نه توی دنیا عاقبت داره، نه توی آخرت!

 

غیر از اخلاق، هر  سرمایه دیگه ای که داشته باشی، شب نمی تونی سر راحت زمین بذاری....

همه ش فکر این هستی که کارخونه م آتیش نگیره، مغازه م رو دزد نزنه، سهامم سقوط نکنه و  نرخ سکه هام پایین نیاد.

ولی اخلاق اینجوری نشده.

یعنی از عصر حجر تا امروز، هیچ کس با سرمایه گذاری در بخش اخلاق، ورشکست نشده.

اخلاق خوش، نه از سکه می افته، نه آتیش می گیره، نه بهش مالیات  و عوارض می بندن، نه می شه دزدیدش...

 

یه فرق دیگه ی اخلاق با بقیه سرمایه ها، اینه که بقیه سرمایه ها رو نمی شه بدون کم شدنشون ، به این و اون بخشید.

یعنی وقتی صد هزار تومن  به یکی می دی، صد هزار تومن از مال خودت کم می شه، ولی وقتی  از خلق خوش خودت به یقیه هدیه می دی، خودت بد اخلاق نمی شی...

فرق دیگه اخلاق و بقیه سرمایه ها اینه که اخلاق،  مورد حسادت واقع نمی شه...

مردم شاید به ماشین آخرین مدل ما حسودی کننن و بهش خط بندازن، ولی کم پیش میاد که به لبخند ملیحمون حسودیشون بشه....

 

یادمون باشه که رسول خدا فرموده:

« محبوب ترین شما نزد من و نزدیک ترین جایگاه را به من در قیامت، خوش اخلاق ترین شما دارد.» 

 «دعوتید به خواندن کتاب اخلاق اجتماعی پیامبر»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۱

قطره، چه ابر باشه، چه بارون باشه، چه برف و چه بخار، بالاخره بر می گرده به همون جایی که ازش اومده.

بر می گرده به دریا.

این اصلی ترین قانون هستیه.

قانونی که می گه: بازگشت هر چیزی به اصل خودشه.

قانونی که دیر و زود، شاید داشته باشه، ولی سوخت و سوز، هرگز!

وقتی قانونی بدون استثنا باشه، پس ما رو هم شامل می شه. همه ما رو!

این یعنی : ما هم به اصل خودمون بر می گردیم . اما اصل قشنگ و دوست داشتنی ما، خداست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۶

حجم ها با اشکال دو بعدی تعریف می شن.

اشکال دو بعدی با پاره خط ها تعریف می شن.

تعریف پاره خط با خط امکان پذیره.

خط رو می شه با نقطه تعریف کرد.

پس همه چی داره با نقطه تعریف می شه.

اما خود نقطه!

خود نقطه رو نمی شه هیچ جوره تعریف کرد.

نقطه، اون غیر قابل تعریفیه که همه چی باهاش تعریف می شه.

اون بی شکلی که به همه چیز شکل می ده.

نقطه یه رازه!

نقطه رو مثال زدیم که بگیم حکایت ما و خدا هم یه همچین جوریه.

ما با خدا هستی پیدا می کنیم و تعریف می شیم، اما چیزی که  ازش هستی پیدا کردیم رو نمی تونیم تعریف کنیم.

خدا، اون غیر قابل توصیفیه که همه هستی رو شکل داده و خودش، بی شکل بی شکله!
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۵

مستحبّات، حتی اگه هیچ حکمتی پشت سرشون نباشه، وسیله های ساده ی ثواب جمع کنی ان.

صد البته که وقتی اسم  کاری می شه مستحب، حتماً  مصلحتی پشت سرش هست که به خاطر اون مصلحت به ما سفارش شده سراغش بریم.

مثل همین پوشیدن لباس سفید که کلی خاصیت بهداشتی و روحی – روانی داره.

حالا خواصّش به کنار...

به این فکر کنید که با پوشیدن لباس سفید، می تونیم به سنت همه ی انبیا و اوصیا عمل کنیم و حداقل در ظاهر، شبیه و هم تیپ و قیافه ی اونا بشیم. 

آدم هر کسی رو که دوست داره، سعی می کنه شبیه همون بشه.

 

وقتی این کتاب های سبک زندگی اسلامی  مثل «حلیة المتقینُ » باز می کنیم می بینیم راجع به مستحبات و مکروهات لباس، چقدر مفصل ان و چقدر حدیث و آیه و مطلب دارن.

خدا و اولیای خدا، الکی این همه به ریزه کاری های  چیزی نمی پردازن.

این همه آیه و حدیث و سفارش و امر و نهیی که راجع به لباس وجود داره،‌فقط یه معنی داره.

اونم اینه که چی پوشیدن و چه جوری پوشیدن،‌مهمه.

الکی و سرسری نگیریمش...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۳