دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

هم هر روز تازه ای که برای ما شروع می شه یه مأموریت ویژه داره، هم مایی که قراره عمری داشته باشیم و اون روزُ  به شب برسونیم.

پس اگه مأموریت  و کار امروز رو به فردا بندازیم،  مأموریت و کار فردا رو کی انجام بدیم؟

کسی که کارهای امروزش رو به فردا موکول می کنه، هم روزهاش رو اسراف می کنه، هم از رودخانه عمر و  قافله زمان  عقب می مونه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۳

از قدیم و ندیم گفتن: کار، امروز رو به فردا نیفکن.

چرا؟  چون ما ها که به وجود خدای حکیم ایمان داریم، معتقدیم خدا هیچ مخلوقی رو بی حکمت و عبس و بیهوده نیافریده.

هر مخلوقی با یه مأموریت ویژه با به هستی می ذاره  و روز ها هم از این قانون کلی مستثنا نیستن. آخه روز ها هم  آفریده و مخلوق خدا هستن....

پس:  هر روزی با یه مأموریت ویژه شروع میشه. ماموریت و هدفی که با ماموریت و هدف روزای قبل و بعدش متفاوته...

خدا هیچ  دو تا مخلوقی رو شبیه به هم نیافریده.

پس هیچ روزی هم شبیه روزای قبل و بعدش نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۱

ترس از ناشناخته بودن آینده، باعث شده تا توی خیلی از کشورها، رشته ای تأسیس بشه به اسم مطالعات آینده پژوهشی.

این رشته ی مطالعات آینده پژوهشی کارش پیش گویی نیست، کارش پیش بینیه.

پیش گویی، کار نوستر آداموس و اونائیه که از جادو و جمبل سر در میارن.

ولی پیش بینی، از عهده هر کسی که خدا عقل سالم بهش داده بر میاد.

اونایی که روی مطالعات آینده پژوهی کار می کنن، با همون عقل سالمی که خدا بهشون داده، میشنن وضعیت امروز و دیروز رو بررسی می کنن،‌بعد  با یه سری ضرب و تقسیم پیش بینی می کنن که مثلاً تا ده سال دیگه قیمت نفت اینقدره، سوراخ لایه ازن اونقدره، جمعیت این تعداده، دمای کره زمین هم فلان درجه سلسیوسه...

بعد از این پیش بینی ها،‌نوبت به برنامه ریزی  برای آینده می رسه.

آینده ای که دیگه قرار نیست مبهم و ناشناخته و ترسناک باشه...

 

البته آینده پژوهی و پیش بینی آینده فقط به درد دولت ها و شرکت ها و سازمان های بزرگ نمی خوره.

خود من  و شما هم  می تونیم واسه زندگی شخصی خودمون دست به آینده پژوهی بزنیم.

مثلاً می تونیم  حساب کنیم با این وضعیتی که الآن داریم،  دو سال دیگه و ده سال دیگه، احتمالاً کجا هستیم و چه شرایطی رو تجربه می کنیم.

ختم کلام اینکه: آینده ما،‌هم همین امروز داره ساخته می شه، و هم از همین الآن تا حدود خیلی زیادی قابل پیش بینیه...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۷

تا شب کنکور، اضطراب خود کنکور رو داریم، ولی از ثانیه اولی که پامون رو از جلسه بیرون می ذاریم، اضطراب روز اعلام نتایج رو  پیدا می کنیم.

بعد از اعلام نتایج هم اضطراب انتخاب رشته رو داریم. بعدش هم همینجور این ترس ها و اضطراب ها جای خودشون رو به ترس های تازه می دن....

ولی هیچ اضطرابی موندنی نیست. آخه زمان توقف نداره و مدام آینده های ما رو تبدیل به حال ساده و گذشته کامل می کنه.

حتی ترس از مرگ هم همیشگی نیست. مثلاً همین الآن هیچ مرده ای نیست که از مرگ بترسه.اگر چه که بودن زنده هایی که توی همون زنده بودن هم از مرگ ترسی نداشتن.

مولانا می گفت :

از جمادی مُردم و نامی شدم / وز نما مُردم به ‌حیوان سرزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۵

یکی از دلایلی که ما رو نسبت به آینده هراسان می کنه اینه که از اون و اتفاقاتش بی خبریم.

همیشه هم بی خبری یکی از دلایل ترس و واهمه بوده.

مثلاً ما از تاریکی می ترسیم چون بر خلاف نور  و روشنایی،  در تاریکی چیزی رو نمی بینیم.

اما وقتی در یه اتاق روشن قرار داریم و برق می ره، دیگه زیاد نمی ترسیم. چون می دونیم که توی اتاق چه خبره.

آینده هم ادامه گذشته و حاله. یعنی همون اتاق روشنیه که تا چند لحظه پیش روشن بوده. پس نباید ازش بترسیم.

ضمنا ً خدای آینده و فردا  هم همون خدای  دیروز و امروزه.

خدا، همونجوری که تا امروز دستمون رو گرفته و  ما رو تا اینجا آورده،  فردا هم دستمون رو می گیره و به پس فردا می بره.

پس ترس و واهمه و اضطراب بی دلیله...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۲

ماها شاید یه وقتایی حسرت گذشته ها رو داشته باشیم، ولی هیچ وقت، هیچ کدوم مون، از گذشته «نمی ترسیم».

می دونید چرا؟

چون  گذشته اسمش روشه دیگه. گذشته، گذشته و دیگه هم برنمی گرده.  نه خودش بر می گرده، نه ترس ها و دلهره هاش.

ترس های ما از حال هم نیست. چون حال، لحظه به لحظه تموم می شه و اصلاً نمی مونه که بخواد آسیبی به ما برسونه.

ترس و اضطرابی اگه هست مال آینده ست. 

اگه گفتید چرا؟!



ترسای ما همه شون به خاطر آینده ست.

آینده ای که هنوز نیومده و معلوم نیست که قراره چی بشه!

آینده ای که گنگه و مبهم و نامعلوم.

آدمیزاد هم یه خاصیتش اینه که از چیزای ناشناخته می ترسه.

حتی اگه  چیز ناشناخته، اصلاً وجود نداشته باشه.

ما ها با اینکه می دونیم هیچ غولی وجود نداره، ولی باز چون غول برامون یه موجود ناشناخته ست، ازش می ترسیم.

یا مثلاً روح.

روح وجود داره، ولی خب مسلماً  هیچ کاری از دستش بر نمیاد، ولی ما ازش می ترسیم.

فقط به خاطر اینکه ناشناخته ست.

ترس از آینده هم دقیقاً به همین دلیل ناشناخته بودن و مبهم بودنشه...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۰

عقاب وقتی می‌خواد به ارتفاع بالاتری صعود کنه، روی لبه‌ی یه صخره، به انتظار یک  گردباد میشینه...

 

بعد، به محض این‌که ‌آمدن گردباد رو حس‌کرد، بالای خودش را باز می کنه  و اجازه می‌ده ‌باد، اون رو با خودش بلند کنه.

 

به محض این‌ که گردباد قصد سرنگونی عقاب رو کرد، این پرنده‌ی بلند‌پرواز، سر خودش رو به‌ سمت آسمان بلند می‌کنه و عمود بر طوفان می‌ایسته و مث  یه گلوله‌ی توپ، به سمت بالا پرتاب ‌می‌شه.

 عقاب، اونقدر با کمک باد مخالف، اوج ‌می‌گیره تا دست آخر  به ارتفاع موردنظرش برسه و بعدش با چرخش خودش به ‌سمت قله‌ی موردنظر، در بالاترین نقطه‌ی کوهستان، مأوا می‌گیره.

 

خوب به شیوه‌ی عقاب برای بالارفتن دقت کنید. عقاب منتظر حادثه می‌مونه، همون حادثه‌ای که برای مرغ‌های زمینی، یه مصیبت و یه  بلاست.  ولی عقاب منتظر طوفان می‌نشینه تا از انرژی پنهان در گردباد، به نفع خودش استفاده کنه.

 

وقتی طوفان از راه می‌رسه، عقاب به‌جای زانوی غم بغل‌گرفتن و  قایم شدن کنج سنگ‌ها ، جشن می‌گیره و خودش رو به بالاترین نقطه‌ی وزش باد می‌رسونه و از اون‌جا، سنگین‌ترین ضربه‌های گردباد رو به نفع خودش به‌کار می‌گیره؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۷

دیگه تهدید بالاتر از تجربه اعتیاد که نداریم.

 ولی بعضی ها هستن که همین تجربه ناخواسته رو هم تبدیل به فرصت می کنن.

یعنی بعد از اینکه خودشون ترک کردن، میان یه کمپ ترک اعتیاد تاسیس میکنن تا هم تجربیاتشون رو به اشتراک بذارن، هم  بقیه رو نجات بدن، یه شغلی باشه واسه خودشون.

 

تازه من یکی رو میشناسم که یه بار رفته بوده توی کما، الآن چند ساله  راجع به عالم پس از مرگ کتاب می نویسه و کنفرانس برگزار می کنه و کلی هم  پولدار شده از این راه!‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۰

داستان اون الاغی که تهدید زنده به گور شدن رو به فرصت  زندگی دوباره تبدیل کرد هم  مثال زدنیه.

راست و دروغ این داستان باشه بر گردن نویسندگان کتاب های موفقیت و  مدیریت و اینجور چیزا.

می گن یه کشاورز بود که یه الاغ داشت و الاغ رو خیلی دوست می داشت.

از قضا این الاغ دوست داشتنی، شیطونی و سر به هوایی کرد و افتاد توی چاه.

 صاحب الاغ هم که نه می تونست الاغ رو بیرون بکشه، نه دلش می اومد الاغ سم طلاش زجر کش بشه، تصمیم گرفت حیون زبون بسته رو زنده به گور کنه...

کشاورز، یه روز تموم خاک می آورد و با آب دیده، داخل چاه می ریخت. الاغ هم خودش رو می تکوند و  پاش رو روی خاک ها می گذاشت...

اینجوری شد که دم غروب، وقتی چاه داشت پر می شد، الاغ تونست از چاه بیرون بیاد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵

ما کاری به کُرات دیگه نداریم،  ولی الآن روی همین  کره زمینی که ما داریم توش زندگی می کنیم، هستن کشورهایی که از خرابه های شهر های جنگ زده و ویران شده شون به عنوان موزه استفاده می کنن.

یا  مثلاً  اسم خرابی های زلزله و طوفان و سونامی رو  می ذارن جاذبه توریستی..

بعدم کلی تبلیغات میکنن که «تور بازدید از مناطق سونامی زده»

خلاصه که بعضی از کشورها،  از همین راه، گردشگر های «خرابی ندیده» رو حسابی سرکیسه می کنن...

تازه این چیزی که گفتم یه مثال ساده بود، و گرنه آدم اگه چشم هاش ُ باز کنه و  یه مقدار هوش و ذکاوت به خرج بده، می تونه هر تهدیدی رو  برای خودش به یه فرصت تبدیل کنه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۳