دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

خدا بیامرز قیصر امین پور می گفت :

پوشه ی مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار ، کارتهای اعتبار

کارت های دعوت عروسی و عزا ، قبض های آب و برق و غیره و کذا

 برگه ی حقوق و بیمه و جریمه و مساعده ، رونوشت بخشنامه های طبق قاعده

 برگه ی رسید قسط های وام ، قسط های تا همیشه ناتمام.

 صورت خرید خوارو بار ، صورت خرید جنس های خانگی ...

 اون خدا بیامرز همه این ها رو گفت تا بپرسه :میون این همه نامه و یادداشت و صورت حساب :

 « پس کجاست ؟ یادداشت های درد جاودانگی ؟ »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۲۶

خدایا!‌

دوست دارم دعای امروزم،  همون دعایی باشه که تو ازم خواستی و انتظارش رو داری...

خدایا!

من و همه برادر ها و خواهر هامُ ببخش و بیامرز....

چه اون خواهر و برادر هایی که سال ها و قرن ها قبل از من به دنیا اومدن و از دنیا رفتن، چه اون هایی که  همین الآن مث من دارن روی زمین تو نفس می کشن.

خدایا!

توی دل من، نسبت به هیچ خواهر و برادری، ذره ای کینه و حسادت باقی نذار...

دلمُ نرم کن... نرم  و  بی غبار و بی کینه... 


خدایا!

چشم و گوشمُ باز کن.

چشم و گوشمُ باز کن تا حکمت داده و نداده ی تو رو ببینم و بفهمم و درک کنم.

می دونم که داده های تو نعمته و نداده هات، حکمت.

ولی فاصله دونستن تا دیدن و درک کردن، خیلی زیاده.

من این چیزا رو می دونم، ولی دوست دارم ببینم و درک کنم.

اینجوری ایمانی که به تو دارم، قوی تر و محکم تر می شه.

تو هم از من همینُ می خوای دیگه؟ یه ایمان قوی. مگه جز اینه؟!

پس چشم و گوشمُ باز کن!‌


خدایا!

به قول و  قرار های من اعتمادی نیست.

اینُ هم خودت می دونی، هم خودم.

تا حالا هزار بار بهت قول دادم و بعدش یادم رفته که چی قول داده بودم.

تا حالا هزار بار باهات قرار گذاشتم و به جای موندن سر قول و قرارم،‌ بی قراری کردم.

ولی تو اینجوری نیستی...

تو خوبی، خیلی خوب...

یه کاری کن منم یه کم مث تو و بنده های خوب تو بشم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۴۶

از قدیم و ندیم گفتن:

بر احوال آن مرد باید گریست/  که دخلش بُود نوزده، خرج بیست

یعنی بیچاره اون مردی، و ضمناً بیچاره اون زنی که  توی ماه نوزده تومن درآمد داره، ولی هزینه هاش بیست تومنه.

این  قضیه ی پیشی گرفتن خرج بر دخل،  می تونه خیلی دلیل ها داشته باشه، ولی مطمئناً یه دلیلش  نداشتن حساب و کتابه.

آدمیزاده دیگه...

همینجور دلش می خواد خرج کنه.

وقتی هم که حساب و کتابی در کار نباشه، آدم یادش می ره از اول ماه تا الآن چقدر خرج کرده.

پیش خودش می گه  کل ولخرجی هام صد تومن هم نشده. ولی وقتی چرتکه میندازه، می فهمه  بالای پونصد تومن خرج روی دست خودش گذاشته...

اینجاست که باید بشینه و زار زار گریه کنه.  حق هم داره.

بر احوال آن مرد باید گریست/  که دخلش بُود نوزده، خرج بیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۰۵

آقای ابرهه که داستانش خاطر شریفتون هست؟

همونکه سپاه فیل راه انداخته بود و می خواست  خونه  خدا و  کعبه رو نابود کنه.

آخر و عاقبتش رو هم که سوره فیل برای همون تعریف کرده.

کسی که بخواد احترام کعبه رو زیر پا بذاره، سرنوشتش همون سرنوشت آقای ابرهه و دار و دستشه.

در ضمن یادت باشه که احادیث می گن احترام مومن مسلمون،  حتی از کعبه هم بالاتره.

گرفتی مطلب رو یا نه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۱۱

به مالک اشتر فرمود : «آدما دو دسته هستن . یا  مسلمونن  و برادر دینی تو . یا انسانن و هم نوعت .

 در هر دو صورت ، مهربونی با اون ها رو پوشش قلب خودت قرار بده .

 با همه مهربون باش و از گناه و اشتباهشون چشم پوشی کن .

 آدم ها  رو ببخش و  بر اون ها آسون بگیر . همون طور که  دوست داری خدا بر تو ببخشه و آسون بگیره . »
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۹

«یکی بر سر شاخ بن می برید .»

 دزدکی رفته بود توی باغ مردم و به خیال خودش می خواست ضرری به صاحب باغ بزنه .

 بالای درخت روی یه شاخه نشسته بود و همون رو می برید .

 اتفاقا صاحب باغ ، همون وقت از راه رسید . ولی به جای اینکه عصبانی بشه و دنبال طرف بذاره، فقط و فقط ایستاد و خندید .

 «بگفتا نه بر من که بر خود کند .» صاحب باغ حق داشت . اون مرد بیشتر از اونکه به صاحب باغ ضرر بزنه داشت به خودش ضرر میزد وقتی چند ثانیه  بعد قرار بود خودش زمین بخوره .

 حکایت اون مرد ساده لوح حکایت همونهائیه که به فکر می کنن با بی احترامی کردن به بقییه به اون ها ضرر می زنن .

 غافلن از اینکه دارن تیشه به ریشه خودشون می زنن و بی خبرن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰

وادارش کرده بودن از شهر جدش به توس بیاد . راه دراز بود و سفر طولانی .

 یه روز که بین راه برای استراحت توقف کرده بودن ، سفره ای انداختن تا غذا بخورن .

 یکی که تازه همسفر امام شده بود ، دید امام کنار کارگر ها و خدمتکار ها سر یه سفره نشستن و مشغول غذا خوردن شدن.

 باورش نمی شد . با خودش گفت :« پسر رسول خدا و یه مشت برده سیاه ؟! ولیعهد خلیفه بغل دست چند تا خدمتکار ؟ »

 خواست خوش خدمتی کرده باشه. اومد پیش امام و گفت : «اجازه بدید برای این خدمتکار ها یه سفره دیگه بندازیم تا مزاحم شما نباشن.»

 کسی تا به حال اینقدر امام رو ناراحت و عصبانی ندیده بود . باور نمی کرد امام به خاطر یه پیشنهاد ساده اینقدر عصبانی بشه . ولی واقعیت داشت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۵

تو دوست داری مث کدومشون باشی ؟

 یکیشون گفت  : من ، یه بشرم مث خودتون .  یکی هستم از خودتون .

 اون یکی گفت : من از شما بهترم . من کجا و شما کجا!

 اولی تواضع کرد و دومی تکبر . عوضش اولی به معراج رفت و دومی از عرش ، اخراج شد و تبعید شد به زمین .

 تو دوست داری مث کدومشون باشی ؟ مث پیامبر یا مث شیطون ؟زمین خوردن رو دوست داری یا به  معراج رسیدن رو ؟

 بنده های واقعی خدا اون هائین که تکبر رو از وجود خودشون به دور کردن ، به همه ظن خوب دارن و به خودشون ظن بد . بدی هر کسی رو هم که ببینن با خودشون میگن :

 شاید از من بهتر باشه . شاید خوبی هایی داشته باشه که من ندارم و از اون ها بی خبرم .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۰

همه مون از یه آب و گلیم .  همه مون بچه های حضرت آدمیم . آدمی که پیامبر خدا بود .

 پس یه جورایی همه مون پیغمبر زاده ایم . پیغمبر زاده ها حرمت دارن . نباید خوارشون کرد .

 اگه کمک خواستن نباید دریغ کرد . اگه احتیاجی داشتن باید بر طرف کرد و یارشون بود .

 پیغمبر زاده ها احترام دارن ولی ما پیامبرزاده هم که نباشیم آفریده خداییم .

 خدا از روح خودش در همه ما دمیده ، پس حق نداریم خودمون و بقیه رو دست کم بگیریم . حق نداریم کسی رو بی احترام کنیم .

 بی حرمتی به آفریده های خدا ، بی حرمتی به خداست . ما حتی حق نداریم به یه درخت بی حرمتی کنیم ، چه برسه به یه انسان ، انسانی که جانشین خدا روی زمینه .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۰

بعضی چیز ها رو بسته بندی می کنن تا پیدا نباشه . مث جایزه که دورش رو کادو میگرن تا معلوم نشه چیه .

ولی بعضی چیز ها رو هم بسته بندی می کنن تا معلوم تر باشه . مث جنسای ویترین مغازه ها.

بعضی وقتا بسته بندی اونقدر ماهرانه ست که باعث میشه جنس بهتر از اونی که هست به نظر بیاد و جلب نظر کنه .

لباس من و تو هم یه جور بسته بندیه . ولی از کدوم نوعش ؟

لباس بعضی ها ، خونه اول اون هاست . برای اون ها یه حریمه و ازشون محافظت میکنه .

ولی برای بعضی دیگه ، لباس ، به جای اینکه خونه اول باشه ، پوست دومه . یه جور قاب و قالبه که فقط به کار جلب نظر میاد .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۵