فقط به یه سلام، اونم از نوع زوری و اجباری
جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ب.ظ
کی فکرش رو می کرد، ولی اتفاق خوش افتاده بود.
یه سلام، اونم از نوع اجباری و زوریش ، کبریت گرفته بود زیر خرمن یه دلخوری ده ساله.
ماجرا از این قرار بود که برادر بزرگ تر توی تاریکی شب، سر کوچه شون سوار تاکسی شده بود.
بی خبر از اونکه قراره درست بشینه دم دست برادر کوچیک تر.
برادر کوچیک تر هم که تازه متوجه شده بود مسافر بغل دستیش کیه، نتونسته بود سلام نکنه...
سلامی که برای بیرون کشیدن جواب سلام و یه «چه طوری» اضافه از زبون اون یکی برادر کفایت می کرد...
تا دو تا برادر برسن به جایی که می خواستن پیاده بشن، یخ رابطه اونقدر آب شده بود که دلتنگی این چند سال، جولون پیدا کنه واسه خودنمایی ....