صاحب حیّ علی! لقمه نوری بفرست
چند دقیقه دیگه، آفتاب هم طلوع می کنه و یه روز تازه، شروع می شه.
به قول قدیمیا، روز از نو، روزی از نو.
راستی روزی امروز من چیه؟
امروز خدای روزی رسون قراره برام چه لقمه ای بگیره و بهم تعارف کنه؟
نکنه لقمه امروزم هم مث لقمه های دیروز و پریروز باشه...
ولی اگه امروزم هم مث دیروز باشه، حتماً لقمه روزیش هم مث دیروز می شه.
باید روزم نو کنم تا روزیم هم نو بشه.
خدائیش هم دیگه بسه اینهمه روزای تکراری پشت سر هم.
یکی می گفت: آدمی که چند تا اشتباه رو مرتکب می شه، حال و روزش بهتر از کسیه که یه اشتباه رو چند بار مرتکب می شه.
اون آدم نوع دوم منم. یعنی هنوز مونده تا زندگیم بشه آزمون و خطا. زندگی و روزای من، روزای لجباز اصرار و خطان. روزای مثل همی که همه شون دم غروب، مهر رونوشت برابر اصل می خورن.
زود اگه نجنبم، امروزم می شه مث دیروز، مث پریروز، می شه مث همه روزای که اومدن و رفتن و دستمُ نگرفتن.
ولی امروز رو می خوام یه جور دیگه باشم. امروز از همین اول صبح می خوام به جای یه لقمه نون، دنبال یه لقمه نور باشم.
بالاخره، لقمه نون خودش از یه جایی پیدا می شه.
حالا که اینجوریه:
«صاحب حیّ عَلی! لقمه نوری بفرست...»