تنگ نظری و فوت کوزه گری
چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ
چند تا شاگرد داشت ولی هیچ کدوم رو نذاشته بود، اوستا بشن.
می ترسید کار رو ازش بدزدن و جلوی دکونش، دکون باز کنن.
واسه همینم، خودش که نبود، مغازه انگار تعطیل بود.
بعد چند سال شاگردی، هیچ کدوم از شاگردها نمی تونستن کار مشتری رو راه بندازن.
مشتری هام دیگه اوضاع دستشون اومده بود، تا می اومدن و می دیدن که خود اوس اکبر نیست، سر ماشین رو کج می کردن و می رفتن یه تعمیرگاه دیگه...
مکانیکای کم تجربه تر و مکانیکی های کم سابقه تر، چند برابر مکانیکی قدیمی اوس اکبر مشتری و درآمد داشتن...
اوس اکبر هم اوضاع رو می دید و باز دوست نداشت دست از این همه تنگ نظری خودش برداره.