دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنگ نظری» ثبت شده است

می گفت:  طرف بازیکن خوبیه ها! خوب هم دریبل می زنه،  استقامتش هم خوبه، زیاد هم می دوه،  ولی به درد تیم من نمی خوره!

می پرسیدن : چرا آخه؟

می گفت :  واسه اینکه همیشه خدا سرش پایینه. برای همینم میدون بازی رو نمی بینه. کسی که میدون بازی رو نبینه، جایی که باید پاس بده، شوت می کنه و جایی که باید سانتر کنه، دریبل می زنه....

حکایت خیلی از ما ها توی زندگیمون، حکایت همون بازیکن سر به زیره.

سر به زیر بودن یه ارزشه، ولی نه همیشه و همه جا.

مثلاً اگه باعث بشه که آدم آسمون بالای سرش و خدای اون آسمون رو فراموش کنه و با تنگ نظری دل به خاک ببنده، ارزش که نیست، هیچ، اصلاً یه جور ضد ارزشه...

درست مثل اون بازیکن فوتبال، آدمی هم که وسعت دید رو کنار بذاره ، آدمی که فقط تا پیش پای خودش رو ببینه، جایی که باید مستقیم بره ، دور خودش می چرخه و جایی که باید راهش رو کج کنه، اونقدر می ره و می ره تا بیفته به چاه حسرت و پشیمونی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۴

وقتی شب تاریک، توی یه جاده باریک که زیاد هم نمی شناسیش رانندگی می کنی، کمتر پا رو روی پدال گاز فشار می دی...

فقط به خاطر اینکه از چندده متر بعدی جاده بی اطلاعی و نمی دونی چی سر راهته.

اما اگه توی همون جاده، بتونی به جای نور پایین از نور بالا استفاده کنی، می تونی با سرعت بیشتری برونی ...

دلیلش، همون وسعت دیدیه که نور بالا بهت می ده ...

توی جاده زندگی هم بعضی ها عادت دارن که با نور پایین رانندگی کنن ...

برای همین هم همه زندگیشون، ترس و اضطراب و نگرانی و یأس و نا امیدیه...

این آدمای نزدیک بین بی افق، همیشه فقط بلدن غصه فرداشون رو بخورن...

فردایی که برای اونا انگار قراره دنیا به آخر برسه.

نقطه مقابل اینجور آدما، دسته آدمای دوربین قرار دارن.

آدمایی که با وسعت دیدشون، به افق های دور تری فکر می کنن ...

افق هایی مث آخرتی که اونقدر ها هم دور نیست.

اینجور آدما، مث همون راننده ای که نور بالا داشت، می تونن توی مسابقه خوبی ها، با سرعت بیشتری برونن و از بقیه هم سبقت بگیرن....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۵

چند تا شاگرد داشت ولی  هیچ کدوم رو نذاشته بود، اوستا بشن.

می ترسید کار رو ازش بدزدن و  جلوی دکونش، دکون باز کنن.

واسه همینم، خودش که نبود، مغازه انگار تعطیل بود.

بعد چند سال شاگردی، هیچ کدوم از شاگردها نمی تونستن کار مشتری رو راه بندازن.

مشتری هام دیگه اوضاع دستشون اومده بود، تا می اومدن و می دیدن که خود اوس اکبر نیست، سر ماشین رو کج می کردن و می رفتن یه تعمیرگاه دیگه...

مکانیکای کم تجربه تر و مکانیکی های کم سابقه تر، چند برابر مکانیکی  قدیمی اوس اکبر مشتری و درآمد داشتن...

اوس اکبر هم اوضاع رو می دید و باز دوست نداشت دست از این همه تنگ نظری خودش برداره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۹