دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فریب» ثبت شده است

گول بعضی از اشک ها رو نباید خورد.

آخه به قول معروف بعضی از اشک ها، اشک تمساح هستن.  مثلاً برادرهای یوسف وقتی به خیال خودشون  سر برادرشون رو زیر آب کردن، اومدن پیش باباشون و خیلی گریه کردن.  ولی اشک شون از سر دلسوزی نبود. از سر خباثت تمساح درونشون بود.

ولی توی همون قصه، یه پدری بود به اسم یعقوب که شب و روز کارش اشک ریختن بود.

بین اشکی که یعقوب می ریخت و اشکی که بچه های یعقوب می ریختن زمین تا آسمون فرقه.

قیمت همه اشک ها یه جور نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۷

یعنی نقشی که بعضیا توی جلسه ی خواستگاری بازی می کنن،  شاهکاره!

دست کم کم، هشت تا سیمرغ بلورین و چهار تا خرس نقره ای و  پنج تا میمون طلایی و  هفت تا بوفالوی زرین داره.

البته بعضیا بعد از حصول توافق و گرفتن بله، دست از نقش بازی کردن بر می دارن.

ولی بعضیای دیگه حالا حالاها باید نقش بازی کنن. کات بی کات!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۰

همین چند روز پیش دیدمش. یه کت و شلوار پوشیده بود، رسماً مال سی سال پیش. بوی نفتالین می داد. یه جفت کفش پاره پوشیده بود، عین کفشای میرزا نوروز.

حالا ایناش به کنار!

با موتور گازی اومده بود تو خیابون. یه سری اسناد و مدارک هم دنبالش بود، همه رو ریخته بود توی پاکت نایلونی.

گفتم: خدا بد نده؟! نبینمتون با این حال و روز.

گفت: مشکلی نیست! دارم می رم اداره ی مالیات. می خوام دلشون رحم بیاد! بلکه اظهار نامه ی منُ  قبول و باور کنن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۰

توی قرآن، چندین و چند جا،  راجع به آدمایی صحبت شده که  کار اشتباهشون، به چشمون  درست و قشنگ میاد.

یه نمونه از آدمای این ژانر، اونایی هستن که  به  حقه بازی ها و دوز و کلک های  سطح پایینشون می نازن و  فکر می کنن خیلی خلاق و مبتکر هستن.

مشکل این آدما اینه که چون کار زشت خودشون رو زیبا می بینن، نسبت به اون هیچ عذاب وجدانی هم ندارن و ازش  با قاطعیت و جدیت دفاع می کنن....

بحث کردن با اینجور آدما،  معمولاً نتیجه ای جز سر درد گرفتن نداره....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۰

بعضی از اونایی که خیلی ادعای زرنگیشون می شه، فکر می کنن راه و چاه اینجور زرنگ بازی ها رو فقط خودشون بلد هستن.

فکر می کنن عقل و هوش بقیه، به همچین دوز و کلک هایی قد نمی ده.

برای همینم هست که اینقدر از خودشون و زرنگ بازی هاشون خوششون میاد. آخه فکر می کنن خیلی نابغه و اینشتین هستن. در حالی که اینطوری نیست.

خیلی از اون دوز و کلک ها رو خیلی های دیگه هم بلدن.  ولی یه نیروی بازدارنده توی وجودشون هست که اجازه نمی ده دور اینجور کارا برن....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۴

اصولاً آدما دو دسته بیشتر نیستن.

یا روی سرشون کلاه دارن، یا سرشون بی کلاه مونده.

بعضیا فکر می کنن آدم زرنگ کسیه که کلاه دسته اول رو بر داره و سر دسته دوم کلاه بذاره.

اینم یه نوع طرز تفکره دیگه. ولی طرز تفکری که غلطه.

به نظر ما، زرنگ کسیه که :

اگه روی سرش کلاه داره، نذاره کسی کلاهش رو برداره.

اگر هم بی کلاهه، نذاره کسی سرش کلاه بذاره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۳

قلاب رو انداخته بودم داخل آب...

ماهی اولش داشت به طعمه بی اعتنایی می کرد. انگار که می دونست اون غذای خوشمزه با نخ محکمی که بهش وصله و سایه مردی که از بالای آْب پیداست، چه معنایی می ده...

حتم دارم همون موقع به من و خوابی که براش دیده بودم  هم خندیده بود.

ولی کم کم بوی طعمه بی قرارش کرد.

مدام نزدیک طعمه می شد و مکثی می کرد و دور می شد. از این به بعد معلوم بود که  فقط داره «نقش» ماهی های بی اعتنا رو بازی میکنه. و گر نه از همین بالا هم مشخص بود که همه فکر ماهی پیش طعمه  ست.

چند لحظه بعد، اومد و کنار طعمه ایستاد. ولی هنوز جرأت نوک زدن نداشت.  جرأتی که کم کم پیدا کرد. حتماً داشت با خودش می گفت: چند تا نوک کوچیک که منُ به قلاب نمی اندازه.

اما حتی خود من هم نفهمیدم چی شد که یهو طعمه و قلاب رو با هم به داخل دهانش برد.

مهم هم نبود که چه طور...

من فقط می خواستم شکارش کنم که حالا دیگه کرده بودم!

چه دست و پای بی حاصلی میزد، ماهی بی چاره!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۶

قلاب رو انداخته بودم داخل آب...

ماهی اولش داشت به طعمه بی اعتنایی می کرد. انگار که می دونست اون غذای خوشمزه با نخ محکمی که بهش وصله و سایه مردی که از بالای آْب پیداست، چه معنایی می ده...

حتم دارم همون موقع به من و خوابی که براش دیده بودم  هم خندیده بود.

ولی کم کم بوی طعمه بی قرارش کرد.

مدام نزدیک طعمه می شد و مکثی می کرد و دور می شد. از این به بعد معلوم بود که  فقط داره «نقش» ماهی های بی اعتنا رو بازی میکنه. و گر نه از همین بالا هم مشخص بود که همه فکر ماهی پیش طعمه  ست.

چند لحظه بعد، اومد و کنار طعمه ایستاد. ولی هنوز جرأت نوک زدن نداشت.  جرأتی که کم کم پیدا کرد. حتماً داشت با خودش می گفت: چند تا نوک کوچیک که منُ به قلاب نمی اندازه.

اما حتی خود من هم نفهمیدم چی شد که یهو طعمه و قلاب رو با هم به داخل دهانش برد.

مهم هم نبود که چه طور...

من فقط می خواستم شکارش کنم که حالا دیگه کرده بودم!

چه دست و پای بی حاصلی میزد، ماهی بی چاره!


«دعوتید به مطالعه ی کتاب شیطان شناسی»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۵

فاسد شدن نون و لقمه، فقط به این نیست که بیرون از یخچال نگهداری بشه.

کارای دیگه ای هم هستن که باعث می شن نونی که آدم سر سفره میاره، پاک و طاهر و خوردنی نباشه.

یکی از اون کارا،  دور از جون شما،  غشِّ در معامله است.

غش در معامله، معنیش این نیست که آدم، وسط معامله از هوش بره و براش آب قند بیارن.

غش در معامله  یعنی فروختن چیزی که قاطی داره، به جای چیز خالص.

مثلاً اونی که توی شیر گاوش آب قاطی می کرد، کارش غش در معامله بود.

آخر و عاقبتش ُ  هم دیگه همه مون می دونیم چی شد.

آخرش، همه ی اون آب هایی که قاطی شیر کرده بود، سیل شدن، اومدن گاو و بره هاشُ بردن همونجایی که شیرشون رفته بود!

 

یکی از اون  اقوامی که  توی غش در معامله و کلاهبرداری از خریدارن و مصرف کنندگان، ید طولایی داشتن، مردم شهر مَدیَن بودن.

پیامبر این شهر، حضرت شُعَیب، خیلی بهشون گفت که دست از این کارا بردارید. ولی اونا اینقدر سرشون به  معامله و غش در معامله گرم بود که اصلن حرفای پیغمبرشونُ نمیشنیدن.

مردم مدین، با همه ی دغلبازی هاشون، نه قدرت اول اقتصادی دنیا شدن، نه اون سر دنیا رو گرفتن، نه زن و بچه شون از پولی که به جیب می زدن خیری دیدن.

عاقبت خودشون و شهرشون و مغازه هاشون با عذاب خدا از  صحنه ی روزگار محو شدن. جوری که انگار اصلن وجود نداشتن.





غش در معامله مال قدیما که آب قاطی شیر می کردن و داخل آردشون نمک می ریختن نیست.

کباب کوبیده و  برگر ذغالی و  ژامبون  تنوری رو هم میشه با غش در معامله به خورد مشتری داد.

 چسبوندن مارک تُرک روی  زدگی شلوار و پیراهن هم یه جور غش در معامله است.

توی این عصر ارتباطات،‌ حتی  اشتراک اینترنتُ هم می شه به سبک غش در معامله فروخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۱