دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دروغ» ثبت شده است

نه به بعضی از این مجله های زرد که نویسنده هاش، همینجوری از پیش خودشون با این و اون مصاحبه های خیالی ترتیب می دن، نه به بعضی از آقایونی که توی روز روشن با ده جا مصاحبه می کنن و هر چی دلشون می خواد میگن، ولی هنوز جوهر خودنویس خبرنگارها  خشک نشده، همون حرف ها رو تکذیب می کنن و منکر همه چی می شن...

خوب نیست!  نکنید این کار ها رو ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۸

مولانا می گه:

یه روز یکی همون جناب شتری رو که سعدی ندیده بود، دید و ازش پرسید: «به سلامتی از کجا تشریف میاری؟»

شتر گفت: «از چیز دیگه....  خودت بگو ... اسم قشنگی هم داشت ها! ... آهان! از حمام گرم کوی تو!»

اون یارو هم یه نگاهی به سر زانوی  شتر انداخت  و  یاد گلگیر ماشین کارواش نرفته خودش افتاد  و گفت: « نمی گفتی هم از سر زانوهای قندیل بسته ت پیدا بود!»



آخه وقتی دم خروس به اون قشنگی پیدا ست و همه دارن تماشا می کنن، واسه چی بازم  بزرگراه صداقت رو کنار می ذاری؟ واسه چی می زنی توی جاده خاکی انکار؟

اینقدر قسم حضرت عباس نخور...

ضمناً! کفاره اون قسم های قبلی رو هم یادت نره بدی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۴

یه ویژگی آدمای صادق و راستگو اینه که چون خودشون اهل دروغ گفتن نیستن، حرف بقیه رو هم  خیلی ساده و بدون تشریفات و با حسن ظن ازشون قبول می کنن.

 

آدمای  همیشه صادق و  همیشه راستگو، خودشون هم وقتی حرفی می زنن، دلیلی نمی بینن که برای اثبات راست بودن حرفشون مدرک و سند ارائه بدن و قسم بخورن.

 

ولی آدمی که راست و دروغ ُ درهم تحویل مخاطبش می ده،   هم خودش همیشه ی خدا به راست بودن حرفایی که می شنوه شک داره، هم احساس می کنه بقیه حرفاشُ باور نمی کنن.  برای همینم همیشه سعی می کنه برای اثبات راستگویی خودش، به آب و آتیش بزنه.

 

خدا اموات همه ی جمع حاضرُ رحمت کنه.

ما یه فامیل پیری داشتیم که  به بعضیا میگفت:

«یه بار گفتی، باور کردم

تکرار کردی، شک کردم

قسم  که خوردی، فهمیدم دروغ می گی!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۱۴

گول بعضی از اشک ها رو نباید خورد.

آخه به قول معروف بعضی از اشک ها، اشک تمساح هستن.  مثلاً برادرهای یوسف وقتی به خیال خودشون  سر برادرشون رو زیر آب کردن، اومدن پیش باباشون و خیلی گریه کردن.  ولی اشک شون از سر دلسوزی نبود. از سر خباثت تمساح درونشون بود.

ولی توی همون قصه، یه پدری بود به اسم یعقوب که شب و روز کارش اشک ریختن بود.

بین اشکی که یعقوب می ریخت و اشکی که بچه های یعقوب می ریختن زمین تا آسمون فرقه.

قیمت همه اشک ها یه جور نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۷

یعنی نقشی که بعضیا توی جلسه ی خواستگاری بازی می کنن،  شاهکاره!

دست کم کم، هشت تا سیمرغ بلورین و چهار تا خرس نقره ای و  پنج تا میمون طلایی و  هفت تا بوفالوی زرین داره.

البته بعضیا بعد از حصول توافق و گرفتن بله، دست از نقش بازی کردن بر می دارن.

ولی بعضیای دیگه حالا حالاها باید نقش بازی کنن. کات بی کات!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۰

هر شایعه ای، یه بُردی داری....

بعضی از شایعه ها، فقط توی یه اداره می پیچنن.  مثلاً کم پیش میاد که شایعه رفتن و اومدن  آقای الف که مدیر اداره جیمه، جایی غیر از داخل راهرو های همون اداره بپیچه.

برد بعضی از شایعه ها، یه شهر به خصوصه. پاتُ که از اون شهر بیرون بذاری، می بینی  خبری از اون شایعه نیست.

شایعه های استانی و ملی هم داریم.

ولی توی عصر اینترنت و ارتباطات، به لطف ایمیل و وبلاگ و شبکه های اجتماعی و خبرگزاری های غیر حرفه ای، ساختن شایعات جهانی هم  مث آب خوردن می مونه....

می خوام بگم پیشرفت علم و تکنولوژی و فن آوری، به جای اینکه باعث بشه مردم شایعه ها رو دیر تر و سخت تر باور کنن، شایعه سازی رو آسون تر کرده.

 

ضمناً  شایعه ها، علاوه بر اینکه  برد  مختلفی دارن، طول عمرشون هم متفاوته.

یه شایعه ممکنه فقط ده دقیقه دووم بیاره،  ولی شایعه هایی هم هستن که  ممکنه  هزار سال دهن به دهن بچرخن.

مثلاً ده ساله، خیلی از ماها فکر می کنیم  شعر «بنی آدم» سعدی،  یه جایی از سازمان ملل نصب شده.

یا مثلاً   بعضی ها فکر میکنن تقویم جهانی سازمان ملل واقعاً یه روزی داره به اسم روز کورش کبیر.

یا هنوز که هنوزه، هر  از چند گاهی،  بعضی از نشریه ها و  وبلاگ ها، نامه چارلی چاپلین به دخترش رو منتشر می کنن. نامه ای که روح چارلی چاپلین و دخترش هم از  نوشته هاش بی خبره...

 

 

البته لزوماً اینجور نیست که هر چقدر  برد یه شایعه بیشتر  و طول عمرش زیاد تر باشه، تأثیر اون شایعه مخرب تر باشه.

شایعه وجود بشقاب پرنده ها یا آدم کوتوله ها،‌ بعد از صد سال و با برد جهانی خودش، هنوز کسی رو ورشکست نکرده. ولی یه شایعه ی ده دقیقه ای توی  تالار بورس، می تونه زندگی خیلی ها رو به خاک سیاه بنشونه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۴۵

هنوز معلوم نیست که کجاها ساخته می شن.

یعنی جنسشون مث جنسای مغازه نیست که وقتی براندازش کنی، ببینی روش نوشته ساخت فلان جا.

ولی مسلماً  با اجّی مجّی هم به وجود نمیان و  یه جایی درست می شن.  ولی کم پیش میاد که زمان و مکان ساخت و نام و نام خانوادگی  سازنده  اون ها  به صورت دقیق معلوم بشه.

داریم راجع به شایعه صحبت می کنیم که هر روز، انواع و اقسام مدل هاش ساخته می شه، ولی بیشتر اوقات، ردی از سازنده هاش به دست نمیاد.

 

 

شایعه،  مث آتیش می مونه.

مقابل همچین آتیشی، آدما چند دسته می شن.

بعضی ها مث فلز می مونن.  فلز، حرارت آتیش رو  انتقال می ده، ولی خودش آتیش نمی گیره.  اونایی هم که مقابل شایعه مث فلز می مونن،  خودشون  شایعه رو باور نمی کنن، ولی هر جا می شینن،‌ همون شایعه رو نقل می کنن و باعث انتشارش می شن.

بعضی های دیگه، مقابل شایعه مث چوب می مونن. چوب اگه آتیشی بهش برسه،  هم خودش می سوزه،‌ هم چیزای دور و برش رو می سوزونه.

اما، بنازم به اونایی که مقابل  شایعه، نارسانای نارسانا هستن. یعنی نه خودشون داغ می شن و می سوزن، نه بقیه رو به داغی و آتیش خودشون می سوزونن. درست مث دسته ی قابلمه که کنار آتیشه، ولی زور آتیش بهش نمی رسه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۳