دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان» ثبت شده است

وسط یه شهر غریب گم شدی، نه راه پس داری ، نه راه پیش...

جلوی یه ماشین رو می گیری و ازش آدرس می پرسی....

اونم بهت می گه: دنبال من بیا...

تو، توی همچین موقعیتی باشی، چی کار میکنی...

دنبالش می ری دیگه؟!

هر کس دیگه ای جای تو باشه هم دنبالش می ره.

چون و چرا هم نمی کنه که چرا الآن این طرف پیچیدی و چرا اونجا نپیچیدی....

توی زبون دین به این دنباله روی بی چون و چرا می گن: «بندگی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۵

فکرش رو بکن ...

یه مراسم بزرگ گرفته باشن واسه بزرگداشت یه نفر...

کلی هم میز و صندلی چیده باشن و مهمون دعوت کرده باشن ....

بعد اون وقت اون کسی که قراره ازش تقدیر بشه، خودش نیاد.

به هم می ریزه مراسم دیگه....

حالا خدا هم این همه ابر و باد و منظومه و سیاره آفریده واسه ما ...

ما رو هم آفریده واسه بندگی...

بعد اون وقت اگه ما ها بندگی نکنیم، چی می شه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۳

یه قاب عکس وقتی بعد چند سال می افته و می شکنه، می بینی جاش روی دیوار مونده...

حرفم اینه که دیوار، با اینکه آجر و سیمانه، دلش تنگ می شه واسه قابی که باهاش انس داشته...

ما ها که جای خود داریم...

دلمون از هر چی باشه،‌ از سنگ و آجر نیست... 

 

بعضی از دوستای دوران دبیرستان و دانشگاه رو فقط به اسم یادمون می مونه...

بعضی های دیگه رو فقط به قیافه..

ولی با بعضی های دیگه ، کلی خاطره داریم..

دوستایی هم هستن که بعد از ایام تحصیل هم رابطه مون با اون ها پا بر جا می مونه ...

می خوام بگم قد و اندازه و میزان و درصد و غلظت و چگالی  انس و الفت آدم ها با  همدیگه فرق می کنه....

هر چقدر که انس و الفت شدید تر باشه، تأثیر پذیری هم بیشتر می شه.

 

اصلاً اگه کسی یه نگاه سرسری به همین کلمه «انسان» بندازه، حساب کار دستش میاد.

انسان، هم خانواده انسه..

برای همین هم انس و عادت، عادت ما آدماست.

ما ها ، زود انس می گیریم و دیر دل می کنیم...

انسانیم دیگه! اهل انس و عادت و الفت

 

خدا بیامرز مادربزرگ ما، با اینکه یه اکابر بیشتر نرفته بود ولی تا دلتون بخواد شعر بلد بود.

مثلاً وقتی میخواست راجع به عواقب و ثمرات انس و الفت صحبت کنه، اون شعر معروف رو می خوند که می گه:

گِلی خوشبوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به دستم

بدو گفتم که مُشکی یا عَبیری

که از بوی دلاویز تو مستم

بگفتا من نه مُشکم نه عبیرم

ولیکن مدتی با گل نشستم

کمال همنشین در من اثر کرد

و گر نه من همان خاکم که هستم.... 

ولی انصافاً بنازم به اون همنشینی که انس با هاش، گِل رو تبدیل به گُل کنه... 

 

 

از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر ، باز با باز.

ولی یه بار یکی یه کفتر رو دید که  به عوض بقیه دسته کفترای کاکل به سر، با یه لک لک اینجا و اونجا می پرید.

طرف خیلی تعجب کرد که این کفتر واسه چی کفتر ها رو ول کرده و با لک لک می پره.

خوب که دقت کرد دید لک لک و کفتر جفتشون، ‌پاشون زخمی شده و نمی تونن خوب  راه برن.

یعنی بالاخره تا یه مشابهت و اشتراکی وجود نداشت باشه،‌ دو نفر با هم انس نمی گیرن.

کسی که با نخاله ها می پره، حتماً وجود خودش هم یه مقدار خرده شیشه داره، حتی اگه ظاهرش چیزی نشون نده!‌

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۶

آیه ی بیست و شش سوره ی اعراف، آیه ایه با موضوع اختصاصی لباس.

با خوندن و فکر کردن به حرفای  این آیه، خیلی چیزا دستمون میاد که اولاً لباس، یه چیز  زمینی نیست.

لباس، عین خود ما آدما، آسمونیه و از اونجا، به زمین نازل شده.

اونم فقط برای ما!

مایی که خودمون هم اینجایی نیستم و  توی زمین مسافریم.

 

از بین همه ی موجوداتی که روی زمین زندگی می کنن و نفس می کشن، فقط و فقط آدمیزاده که صاحب لباسه.

لباس داشتن، یه جور شأنیته که فقط آدمیزاد لایق اونه.

درست عین نطق داشتن، عین فکر داشتن و عین تعقل کردن.

قدر ویژگی های اختصاصی خودمون ُ توی منظومه ی هستی داشته باشیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۸

 وقتی می گن انسان، موجود اجتماعیه، یعنی هیچ جوری نمی شه اجتماعی بودن انسانُ‌ ازش گرفت.

انسان اگه تک و تنها، وسط یه جزیره ی دور  افتاده هم زندگی کنه، باز موجود اجتماعیه.  یعنی همونجا با خودش، یه  جامعه ی یه نفره تشکیل می ده و راجع به فردا صبح، یه قول و قرارهایی با خودش می ذاره.

ولی عوضش بقیه ی موجودات، حتی اگه دسته جمعی هم زندگی کنن، چیزی به اسم جامعه  ندارن.

چرا؟!

چون فرضاً توی کندوی  زنبورها،  هیچ قول و قراری بین ملکه و باقی زنبورها،  یا بین ملکه و  خودش وجود نداره.  اون چیزی که زنبورها رو  دور هم جمع می کنه، قول و قرار نیست، غریزه ست.

ولی شأن ما آدما بالاتر از اینه که غریزی زندگی کنیم.

شأن ما بالاتر از اینه که غریزی، همسر و پدر و مادر بشیم.

حتی شأن ما بالاتر از اینه که  خدا رو غریزی بپرستیم. برای همینم هست که خدا ما رو بنده ی غریزی خودش نخواسته. بندگی ما بر خلاف بندگی  ابر و باد و ماه و خورشید، بر اساس دینه.

دین هم چیزی نیست جز قول و قرار ما با خدا برای بندگی کردن.

می خوام بگم انسان به خاطر قول و قرارش، انسانه. نه به خاطر راه رفتن روی دو تا پا و داشتن ناخن گرد و انگشتای بلند!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۸

 

 

آدمیزاد، برای فرار از قول دادن، هیچ راه چاره ای نداره.

قول، عین کارت اعتباری می مونه، اونم توی شهری که هیچ فروشنده ای پول نقد قبول نمی کنه.

اگه قول و قرار نبود، نه خانواده ای شکل می گرفت،‌ نه قبیله و روستا و شهر و کشور و تمدنی.

اگه قول و قرار نبود، هیچ دین و آیین و مذهبی هم بین آدما رسمیت پیدا نمی کرد.

خانواده با قول و قرار زن وشوهر شکل می گیره.

جامعه با  قول و قرار آدما و اقشار و طبقات.

هیچ دین و آیین هم نیست که بدون یه قول و قرار اولیه بشه وارد اون شد.

می خوام بگم آدمیزاد همونجوری که برای ادامه ی حیاتش دم به دم به اکسیژن احتیاج داره،  همونجوری هم دم به دم  به این احتیاج داره که قول و قرار بذاره.

با خانواده ش، با مردم شهر، با خدا و صد البته با خودش!

قول و قرار، اکسیژن حیات اجتماعی انسانه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۵