دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق حرفه ای» ثبت شده است

مغازه ست شما داری؟!.

 یه طرف نوشتی «نسیه مُرد.»

اون طرف نوشتی: «وجه دستی داده نمی شود.»

بالا سرت زدی: «فروش فقط به صورت نقدی.»

زیرش هم نوشتی: «تخفیف بی تخفیف. قیمت ها مقطوع  است.»

نکن این کارُ با دل ما مشتری ها!  وارد مغازه ات که می شیم، دچار یأس فلسفی می شیم.

 

طرف سه ساعت مصاحبه کرده. شما سر و ته یکی از جمله هاشُ زدی، کلاً معنی جمله عوض شده. بعد همونُ کردی تیتر. درسته این کار؟! خوبه یکی با خودت همین کارُ بکنه؟ خوشت میاد؟

چیزی که برای خودت نمی پسندی، برای بقیه هم نپسند.

 

پول دستی که ازت نخواسته. وامشم نیاورده بده شما ضامنش بشی. فقط یه نشونی پرسیده.

ببخشید که از شما نشونی پرسیده. جوونه، خامی کرده؛ نمی دونسته که نباید از شما نشونی بپرسه. من خودم ضمانتشُ می کنم که دیگه از شما و امثال شما نشونی نپرسه.

باز کن اون اخما رو!

 

خب بنویس: «از  ریختن زباله در این مکان خودداری کنید.»

چرا حرف زشت می نویسی؟! چه کار به  کس و کارش داری؟ اونا رو چرا لعنت می کنی؟

 این جوری طرف لج می کنه، همه ی زباله ها رو میاره همون جا!

 

آخه «پارک  مساوی با پنچری» چه معنایی داره؟

خب بنویس: « پارک نکنید.»

یا بنویس «پارک ممنوع»

یه ذره مهربون تر، یه ذره ملایم تر همدیگه رو تهدید کنیم!

 

 حرفاشُ قبول نداری، خب نداشته باش.

ازش خوشت نمیاد، خب نیاد.

یه حس چندش خاصی بهش داری، خب داشته باش.

پوستر سخنرانیشُ چرا خط خطی می کنی؟!

خوبه یکی عکس خودتُ خط خط کنی. خوبه یکی برای عکس خودت شاخ و عینک و سیبیل بذاره؟!

 

دروازه ی خالی، توپُ زده اوت.

درک می کنم حالتُ. ولی از قصد که نزده. توپ به پاش نگرفته. دلیل نمی شه که از روی سکو حرفای منشوری بزنی. این جوری طرف روحیه اشُ از دست می ده، توپ بعدی رو هم خراب می کنه.

تماشاگر نما نباش که تیمت هم نتیجه بگیره.

 

کلاً سی دقیقه سخنرانی کرده، به سی و چهار نفر بر چسب زده. شونصد نوع اتهام بی سند مطرح کرده، پونصد نوع هم توهین و تمسخر و این جور چیزا.

اگه این کارا اسمش بد اخلاقی نیست، پس اسمش چیه؟

واقعاً سواله برام.

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۳

آدم کیف می‌کنه مستعمره آدم‌های خوشخو باشه. کیف می کنه که فقط صادرات اونا رو وارد زندگی‌اش کنه.

وقتی از بین این همه رستوران می‌کوبی و می‌روی یه جای خاص، دلیل داره.

حتما برای اینه که اون آشپز، غذا که می‌پزه، وقتی آماده شد روش خُلق خوش رنده می‌کنه،

 

 وقتی از بین این همه عطاری می‌ری یه عطاری خاص، بی دلیل نیست.

شاید دلیلش این باشه که عطارباشی  فقط برات گل بابونه و عناب نمی پیچه. روش چهارتا پر خوشخویی هم می‌ذاره،

دلیل دیگه ش اینه  که خدا، دلش خواسته که روزی آدم های خوش اخلاقُ زیاد کنه.


وقتی از بین این همه قصابی ، می ری یک قصابی خاص،  حتماً حکمتی پشت سرش هست.

حکمتش شاید این باشد که  توی گوشتای اون قصابی  رگ  و پیی از بدخویی  نمی‌بینی،

حکمت دیگه ش اینه  که خدا،  به دل آدمای خوش اخلاق خاصیت مغناطیسی داده.

آدم های  خوش اخلاق بقیه رو همه جوره جذب خودشون می کنن!

 

وقتی  از بین این همه گل فروشی  راهتُ  مستقیماً  کج می کنی سمت یک گل فروشی خاص ، یعنی یه چیزی تو رو به سمت خودش کشیده که رفته ای اونجا.

حتی اگه راهش دور باشه.

حتی اگه هنرش، هنری تر از بقیه نباشه.

گل فروش دوست داشتنی‌ تو، همون کسیه که همیشه ی خدا، چند تا شاخه خوشخویی معطر می‌ذاره لای دسته گلت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۹

خوش قولی، یه جور سرمایه ست. یه جور سرمایه ی اخلاقی.  خیلی از مشاغل هستن که سرمایه ی مادی زیادی لازم ندارن. ولی هیچ شغلی نیست که سرمایه ی اخلاقی لازم نداشته باشه.

مردم، سفارش کارشونُ به آدمی که می دونن بدقوله نمی دن. مردم به آدمی که بدونن وجدان کاری نداره، اعتماد و اطمینان نمی کنن.

خوش حسابی هم  یه جور سرمایه ی اخلاقیه.  

کیه که دوست داشته باشه با یه آدم بد حساب، بشینه پای میز معامله.

از قدیم و ندیم گفتن: آدم خوش حساب، شریک مال مردمه. مردم سرمایه شونُ می دن دست طرف، می گن باهاش برامون کار کن.  چرا؟ چون بهش اعتماد و اطمینان دارن. چون می دونن که طرف، توی زندگیش، برای خودش یه اصولی داره. مثلاً چیزی رو که برای خودش نپسنده، برای بقیه هم نمی پسنده. بنابراین از مال و سرمایه ی  مردم همونجوری مراقبت می کنه که از مال  و سرمایه ی خودش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۵

بعضیا میلیون ها تومن پول خرج تبلیغات می کنن، بلکه بتونن اعتماد مردمُ به دست بیارن. عوضش بعضیا، با رعایت چند تا اصل مهم و ساده ی اخلاقی، اعتماد آفرینی می کنن.

بعضیا توی کاری که دارن، سرشون شلوغه، مشتری هاشون زیادن، سفارش هایی که می گیرن،  یکی دو تا نیست.

نه به خاطر دکور شیکی که دارن. نه به خاطر موقعیت مناسب مغازه و دفترشون، نه به خاطر تبلیغات زیاد. بلکه به خاطر خوش قولی، به خاطر خوش حسابی، به خاطر راست گویی، به خاطر خوش اخلاقی و تحمل و حوصله ای که همیشه دارن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۴

جاتون خالی، خیلی سال پیش که ما بچه مدرسه ای بودیم، مدرسه مون دو تا ناظم داشت.

یکیشون همچین خوش رو و بشاش...

خربزه مشهدی  شیرین  چقدر می چسبه؟ اون ناظم اولی مدرسه مون همینجوری بود.

بچه ها با اینکه زنگ تفریح ها از کت و کولش بالا می رفتن، ولی هم جلوش، هم پشت سرش به حرفاش گوش می دادن....

ولی عوضش چشمتون روز بد نبینه  ناظم دوم رو ...

فقط بلد بود  نعره و  داد بزنه و روترش کنه...

یه لیوان سرکه ترش ، اونم الآن، چقدر نخواستنیه؟ ناظم دومیه همینجوری بود!

جاتون خالی، کاریکاتورش هم پشت همه درهای کلاس و دستشویی و روی میزها  پیدا می شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۹

خیلی حیف شد!

قدیما دلمون به یه بلیط اتوبوس شهرداری خوش بود که اونم زدن و کارتیش کردن.

البته به خود بلیطش که نه، به بلیط فروش پیر سر خیابونمون.

صبح به صبح می رفتم یه اسکناس می ذاشتم جلوش و به جاش چارتا بلیط و یه صبح تا شب انرژی پس می گرفتم.

بسکه  پیر مرد خوشرو و بشاش بود...

یه جوری اسکناس رو ازت می گرفت و چارتا بلیط رو بهت پس می داد که انگار باهات یه برجِ اِن طبقه معامله کرده.

کسی  اگه نمی دونست فکر می کرد همیشه دارن قند تو دلش آب می کنن، ولی دورادور شنیده بودم که خودش و خانواده ش هزار و یه جور گرفتاری دارن...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۶

آدم کیف می‌کند مستعمره این آدم‌های خوشخو باشد و فقط صادرات آنها را وارد زندگی‌اش کند.

وقتی از بین این همه رستوران می‌کوبی و می‌روی یک جای خاص، دلیل دارد .

حتما برای این است که آن آشپز، غذا که می‌پزد، وقتی آماده شد رویش خُلق خوش رنده می‌کند،

 

 وقتی از بین این همه عطاری می‌روی یک عطاری خاص، بی دلیل نیست.

شاید دلیلش این باشد که آن عطار برایت گل بابونه و عناب که می‌پیچد، چهارتا پر خوشخویی هم می‌گذارد،

دلیل دیگرش این است که خدا، این طور دلش خواسته که روزی آدم های خوش اخلاق را زیاد کند.

وقتی از بین این همه قصابی ، می روی یک قصابی خاص،  حتماً حکمتی پشت سرش هست.

حکمتش شاید این باشد که اگر همه ی گوشت های آن قصاب  را با ذره‌بین زیر و رو کنی رگ  و پیی از بدخویی تویش نمی‌بینی،

حکمت دیگرش این است  که خدا،  به دل آدم های خوش اخلاق خاصیت مغناطیسی داده.

آدم های  خوش اخلاق بقیه را همه جور جذب خودشان می کنند!

 

وقتی  از بین این همه گل فروشی  راهت را مستقیماً  کج می کنی سمت یک گل فروشی خاص ، یعنی یک چیزی تو را به سمت خودش کشیده که رفته ای آنجا.

حتی اگر راهش دور باشد.

حتی اگر هنرش، هنری تر از بقیه نباشد.

گل فروش دوست داشتنی‌ تو، همان کسی است که همیشه ی خدا، چند تا شاخه خوشخویی معطر می‌گذارد لای دسته گلت.

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۲۰