دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

الآنُ نمی دونم ولی زمان ما، مجموع دانش آموزان کلاس اول تا  چهارم دبیرستان، حدود هجده میلیون نفر می شدن.

وزارت محترم آموزش و پرورش به همه ی ما هجده میلیون نفر خیلی چیزا  آموزش داد. مثلاً آموزش داد که چه جوری مساحت لوزی و ذوزنقه رو حساب کنیم.

خود بنده تا امروز حتی یه بار هم لازم نشده که مساحت هیچ لوزی و ذوزنقه ای رو در زندگی حساب کنم. ولی  تا امروز با مشکلات زیادی رو برو شدم که زمان مدرسه کسی به من  و بقیه آموزش نداد  چه جوری  اون ها رو حل کنیم.

 

شما رو نمی دونم ولی  خود من هر وقت اسم وسایل کمک آموزشی میاد، یاد سه تا چیز می افتم:

کره ی جغرافیایی،  آهنربای  نعلی شکل و ترکه ی آلبالو.

توی مدرسه ما، وسایل کمک آموزشی فقط این سه تا  چیز بود. توی مدرسه ی شما چطور؟!

 

البته زمان ما هم بودن اولیای دلسوزی که به منظور رفع فقر آی کیوی فرزندانشون برای اونا معلم خصوصی می گرفتن.

ولی گرفتن معلم خصوصی مسأله  ای بود که همه سعی می کردن یه جوری مخفیش کنن.

اما الآن اوضاع فرق کرده.

الآن گرفتن معلم خصوصی و  رفتن  به کلاس تقویتی و اینجور چیزا، یه جور مایه ی تفاخر و کلاس گذاشتن و اینجور چیزاست.

 

حالا مدل گوشی و  مارک لباس و  کارخونه ی سازنده ی ماشینُ بگی باز یه چیزی.

ولی پول معلم خصوصی و کلاس تقویتی دیگه چیه بعضیا باهاش کلاس می ذارن؟!

مثلاً  توی جلسه ی خواستگاری، خواهر داماد میگه:

کامبیز ما همه ی درساشُ با معلم خصوصی ساعتی دویست هزار تومن  پاس کرده.

بعد، مادر عروس جواب می ده که:

دختر منم ترمی  ده میلیون پول کلاس های تقویتیش شده. ما به کمتر از پونصد میلیون شیربها رضایت نمی دیم.

 

توی این سال ها، تقریباً همه چی عوض شد.

نظام آموزشی عوض شد.

شکل و محتوای کتاب ها عوض شد.

شکل میز و نیمکت ها عوض شد.

نمره های کمی تبدیل به نمره های کیفی شد.

شکل کیف  و  دفتر  و  جامدادی بچه ها عوض شد.

ثلث اول و دوم و سوم تبدیل به نیمسال اول و دوم شد.

کلاً همه چی عوض شد به جز آقای دکتر توکلیِ سازمان سنجش آموزش کشور.

کسی که نه خودش عوض شد، نه قیافه ش، نه حرفاش..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۰

یه وقتایی باید بشینیم سر سجاده، پیشونی مونُ بذاریم روی مُهر تربت،  بعد هزار و یه مرتبه بگیم: خدایا، شکرت!

شکرت که ایران ما، یه مشهد الرضا داره.

شکرت که یه جایی هست که دل های تنگ، بهش پناه ببرن، دخیل ببندن،  جایی که مأمنشون باشه، آشیانه شون باشه.

شکرت که از بین همه ی ائمه، یه امامی هست که رسیده به ضریحش برای ما ایرانی ها، نه گذرنامه می خواد، نه روادید، نه ثبت نام و انتظار،

خدایا! شکرت به خاطر این آشیانه ی همیشگی  دل های تنگ!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۰

عِنوان بَصری، یه پیر مرد سفید مو بود.

پیرمردی که با وجود کهولت سن و  سفیدی محاسن، شوق آموختن داشت.

حدیث عنوان بَصری هم حدیثیه که همین آقای سفید مو و کهنسال، از رئیس مذهب ما روایت کرده.

امام صادق، به عنوان بصری می گه: علم، یه جور نوره. نوری که خدا، به قلب هر کسی که بخواد می تابونه.

راجع به همین جمله ی کوتاه از حدیث بلند عنوان بصری،  شرح ها و تفسیرها گفته شده و کتاب ها نوشته شده.

اگه علم نوره، پس نباید باعث و بانی تاریکی ها و  سیاهی هایی مثل غرور و خودبزرگ بینی بشه.

و اگه این نور به قلب تابیده می شه، پس با محفوظات و اطلاعات و فرمول های  تلنبار شده در ذهن متفاوته.

میگم نکنه خیلی از اون چیزهای ما اسمشُ گذاشتیم علم و بهش دلخوشیم، علم نباشه و چیز دیگه ای باشه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۸

این بیت مشهورُ همه مون شنیدیم که:

چه خوش گفت پیغمبر راستگوی

ز گهواره تا گور دانش بجوی

اولین نکته ای که از این حدیث مشهور دستگیرمون می شه اینه که دانش آموزی،  باید یه فرآیند بی وقفه  و پیوسته باشه.

فرآیندی که نباید با چند تا امتحان نهایی، یا دفاع از یه پایان نامه،  یا گرفتن یه مدرک تحصیلی، متوقف بشه.

آدمیزاد، تا زمانی که زنده ست و نفس می کشه، نباید خودشُ فارغ التحصیل به حساب بیاره.

**

اون چیزی که ما توی گفتگوهای خودمون بهش می گیم «واجب»،  توی زبان عربی، اسم دیگه ش، «فریضه » ست.

حالا واجبات و فریضه ها، چند جورن.

بعضی ها از واجبات، واجب کفایی هستن.  یعنی یه مسئولیتی هست، روی زمین مونده. تا وقتی که روی زمین مونده، بر همه واجبه که  اونُ انجام بدن. ولی همینکه  این چند نفر پیش قدم بشن و برای  انجامش قبول زحمت کنن، تکلیف از دوش بقیه برداشته می شه.

مثلاً همین الان چون سر مرزهای کشورمون، به اندازه ی کافی سرباز و مرزبان وجود داره،  دیگه تکلیفی از این بابت بر دوش من و شما نیست.

ولی واجبات و فریضه هایی هم داریم که اسمشون شده واجب عینی.

مثل نماز خوندن که هر کسی باید نماز خودشُ خودش بخونه.

حالا فرق فریضه ی  عینی و فریضه ی کفایی چه ربطی به موضوع این هفته ی ما داره؟

ربطش اینه که پیامبر مون فرموده:

به دست آوردن دانش، بر هر مرد و زن مسلمان، فریضه ست.

این یعنی: دانش آموزی یه جور واجب عینیه. پس همه ی ما، مامور و مکلف هستیم به خروج از دره های تاریک جهل و صعود به سوی قله های روشن دانایی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۶

اطرافیان و نزدیکان هر انسانی، برای اون آدم، نسبت به بقیه یه سری اولویت ها دارن.

مثلاً تا وقتی بستگان نزدیک تر وجود داشته باشن، بستگان دور تر کسی از اون ارث نمی برن.

یا خدا وقتی پیامبر ما رو به پیامبری مبعوث کرد، اول از همه بهش فرمود: سراغ انذار دادن بستگان  نزدیکت برو.

توی انفاق و کمک و خدمترسانی هم  همین قضیه صادقه.

تا وقتی بین بستگان و نزدیکان  خودمون کسی رو سراغ داریم که محتاج کمک  ماست، فراموش کردن اون ها و پرداختن به دیگران، پذیرفته نیست.

** ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

اون آدمایی رو که ما بهشون میگیم بستگان و نزدیکان، خدا توی کتابش بهشون گفته: «اَرحام»

«اَرحام» با رحم و رحمت و مرحمت و مراحمت، همریشه ست.

انگار که خدا خواسته باشه به ما بفهمونه رابطه ی انسان با بستگان و نزدیکانش، باید از همچین جنسی باشه.

از جنس لطف و خدمت و رحمت .

پیامبر ما، همون پیامبر که برای خدمت به همه ی بشریت مبعوث شده بود، همیشه بستگانشُ دعا می کرد.  همون بستگانی که بهش سنگ می زدن!

ولی پیامبر، از سر همون لطف همیشگیش، دستاشُ به سمت آسمون بلند می کرد و میگفت:

خدایا! بستگان منُ ببخش. اینا نمی دونن که دارن چه کار می کنن.

می خوام بگم یه مصداق خدمت به اطرافیان، چشم پوشی کردن و بخشیدن اشتباهات اون هاست. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۴

آقا  دوره زمونه عوض شده.

ما که کودک بودیم،  یه جور باید کودکی می کردیم.

الآنه، متولدین دهه ی هشتاد و نود، یه جور دیگه دارن کودکی می کنن.

کلاً بین کودکی کردن ما و کودکی کردن کودکان الآن، فقط یه نقطه ی اشتراک وجود داره، اونم عمو قناده.

و الا  کودکی کردن ما کجا و کودکی کردن بچه های این دوره زمونه کجا!

*


زمانی که ما کودک بودیم، وقتی پای تلویزیون می نشستیم، خانم مجری  فقط بلد بود بگه:

«نزدیک تلویزیون نشینید. چشماتون ضعیف می شه. »

یه وقتایی هم  یادآوری می کرد که دست توی چرخ گوشت نکنیم.

تلویزیونای سیاه و سفید اون دوره هم که قبل از برنامه کودک، دو ساعت برفک نشون می دادن، دو ساعت کالر بار، دو ساعت عکس گم شدگان.

ولی کودکان این دوره زمونه چی؟

اون قدر عمه و خاله ی تلویزیونی دارن که قلقلی  در اوج آمادگی،  رفته نشسته روی نیمکت ذخیره ها.

تازه کسی با بچه ها از چرخ گوشت حرف نمی زنه که.

همه ش دست و جیغ و هوراست.

*


من خودم خوب یادمه که اواخر دهه ی شصت، همسایه ی ما چهار تا بچه ی قد و نیم قد داشت.

عصر به عصر، یکی شونُ  میذاشت توی صف مرغ کوپنی.  یکی رو می ذاشت توی صف برنج شورایی، یکی رو می فرستاد کشیک بده ببینه کی نفت میارن. اون یکی هم وظیفه داشت  از نونوایی نون بگیره. 

مثل الآن نبود که.

الآن به بچه می گی یه لیوان آب بیار، می گه می رم به یونیسف شکایت می کنم!

*


ما وقتی کودک بودیم، عشقمون مهمونی رفتن بود. مخصوصاً خونه ی فامیلایی که آتاری داشتن.

الآن به بچه می گی بیا بریم خونه ی عمه، میگه من نمیام.

می گی چرا؟

می گه:

به درد نمی خوره خونه شون! وای فای ندارن،‌ آدم حوصله ش سر می ره.

*


یکی از کم شانسی های ما کودکان دهه ی شصت  این بود که :

وقتی  کودک  بودیم، دوره، دوره ی پدر سالاری بود.

وقتی خودمون پدر و مادر شدیم،  یه دفعه ای شد دوره ی فرزند سالاری.

*


قدیما، به بزرگترا می گفتن:

چونکه با کودک سر و کارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گُشاد

الآن باید به کودکان این دوره زمونه گفت:

یه ذره سطح پایین حرف بزنید ما بفهمیم چی میگید.

*


قدیم، فاصله ی سنی بچه ها و باباهاشون اونقدر کم بود که یه وقتایی شک می کردی طرف با بچه ش اومده بیرون یا با داداش کوچیکش.

ولی الان فاصله ی سنّی پدر  و مادر با بچه هاشون اونقدر زیاد شده که نمی دونی طرف با بچه ش اومده پارک یا با نوه ش!

*

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۳

آدم مُرده نمی تونه چیزی رو بذل و بخشش کنه.

تا حالا هم هیچ مرده ای به خواب هیچ زنده ای نیومده که بگه: فلان چیزُ بهت بخشیدم.

کسی هم اگه همچین ادعایی داشته باشه، کسی ازش قبول نمی کنه.

آخه بخشیدن و سخاوت داشتن، کار آدمای زنده ست. آدمایی که هنوز دست شون از این دنیا کوتاه نشده. بیاین  زنده باشیم!

بیایین هیچ وقت از بخشیدن خسته نشیم. بیایین ببخشیم بدون اینکه  توقعی داشته باشیم.

ما باید بتونیم  آزادانه ببخشیم، آزادانه و بی‌قید و شرط. بخشیدن با قید و شرط ما رو کاسبکار و تاجر و مغازه‌دار می‌کنه. ما باید بتونیم بدون انتظار حتی یک تشکر ساده ببخشیم.

یادمه یه بنده خدایی می گفت: «من تا حالا خیلی بخشیده‌ام، ولی همیشه  در عوض، نگاه تحقیرآمیز نصیبم شده!»

بهش گفتم: مشکلت اینجاست که بخشش هاتُ به خدا تقدیم نمی کنی.

آدما  فقط مثل صندوق پست ان. وقتی نامه‌ای پست می کنیم آیا به کیفیت صندوق پست هم فکر می‌کنیم؟ آیا برامون مهمه که صندوق نو و جدیده یا کهنه؟

ما فقط نامه‌ مونُ به امید این که به مقصد برسه، داخل صندوق می‌اندازیم. مقصد ما خداست.

بخشیدن آدما عین انداختن نامه توی صندوق پسته.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۸

می خوام براتون یه نامه رو بخونم. نامه ای از یه پدر  اهل جود و سخا، خطاب به پسری که در جود و سخا کم از پدرش نداره.  نامه از پدری که دوستش داریم، خطاب به پسری که عاشقشیم.

نامه ای که می خوام براتون بخونم، از این قراره:

از : علی بن موسی الرضا

به :  فرزندش، محمد بن علی

 پسرم!

به من گفته اند  خادم های تنگ نظری داری که تو را از در کوچک خانه بیرون می برند تا خیرت به کسی نرسد .

تو را به حقی که بر گردنت دارم قسم می دهم که از در بزرگ خانه بیرون بروی؛

و همیشه مبلغی همراه داشته باشی تا اگر کسی از تو چیزی خواست به او بدهی.

اگر عموهایت از تو چیزی خواستند مبادا به آن ها کمتر از پنجاه اشرفی بدهی واگر عمه هایت از تو چیزی خواستند به آنها کمتر از بیست و پنج اشرفی نده.

بخشنده باش تا خداوند به تو جایگاهی بلند بدهد.

انفاق کن واز فقر نترس."

تاریخ نویس ها می گن: بعد از این نامه بود که  دردانه ی حضرت رضا،  بین مردم به  حضرت جواد معروف شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۱۱

ازهمه قشنگ­تر حال و روز او را علی  توصیف می کند.  فرموده:

« رسول الله یک طبیب دوره گرد بود.»

دلش نمی آمد که خیلی با ابهت بنشیند آن بالا ، مریض ها  شرفیاب حضور بشوند . لوازم معالجه اش را بر می داشت راه می افتاد دور شهر ، پی مریض ها.   

 

چی با خودش بر میداشت ؟ یک دستش « مرهم » می گرفت یک دستش « وَسَم »

برای آنها که فقط زخم داشتند مرهم می گذاشت ؛ ولی بعضی ها ، دمل های چرکی داشتند ، باید جراحی هم می کرد ؛ « وسم » مال همین کار بود . وسم یعنی داغ هایی که قدیم برای شکافتن استفاده می کردند؛  یعنی جراحی سرپایی .

 علی  راجع به پیامبرمان فرموده: « مرهم هایش کاری بودند ، اثر داشتند وَسَم هایش هم حسابی بودند»

 

*******

هر گاه در جمع به پیامبر­مان هدیه می دادند ، به اطرافیانش می فرمود : شما  هم در این هدیه سهم دارید .

هدیه را می پذیرفت گر چه جرعه ای شیر بود ؛  خیلی زود هم  آن را جبران می کرد .

فرمان داده بود : به یکدیگر هدیه دهید تامحبتتان به همدیگر افزون شود .

از یارانش می خواست هدیه را رد نکنند و آنرا کوچک نشمارند ، اگر چه فقط یه  پاچه­ی بُز باشد .

نه تنها فرمان به هدیه دادن متقابل می داد، بلکه می فرمود : به کسی که به تو هدیه نمی دهد هم  هدیه بده .

 می فرمود :

 «هدیه کینه ها را می برد و دوستی را تجدید و تثبیت می کند. »

*******

پیامبر در دعای خود می فرمود : « خداوندا! به تو پناه می برم از :

ثروتی که باعث سرکشی ام شود.

از فقری که باعث فراموشی ام شود.

 از هوای نفسی که غافلم سازد.

 از عملی که خارم نماید.

و از همسایه ای که اذیتم کند .

*********

خلق و خوی پیامبرمان آنقدر نرم بود که توصیفش سخت است.  

مردم او را برای خودشان همچون پدری دلسوز و مهربان می دانستند،

همه مردم پیش  او از نظر حقوق در یک درجه قرار داشتند.

پیامبرمان حتی  نگاه خود را  میان اصحابش  به تساوی تقسیم می کرد.

پیامبرمان به خاطر مال  دنیا و آنچه مربوط به دنیا بود، خشمگین نمی شد.

نشد که یک بار به خاطر مسائل شخصی عصبانی شود.

پیامبرمان برای خودش جوش نمی زد.

سیره نویس ها اینطور نوشته اند که:

«پیامبرمان همیشه متواضع بود بدون اینکه خود را ذلیل نشان دهد؛

بخشنده بود ، بی آنکه اسراف کند.» 

********

خدا در توصیفش، به ما اینطور گفته:

« یک رسولی آمده سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است »

خودش هم فرموده: « هیچ پیامبری به اندازه من سختی نکشید»

به ظاهر ماجرا که نگاه کنیم،  نسبت به بقیه پیغمبرها خیلی هم اوضاع برای پیامبر ما سخت نبود .

اگر در طائف سنگش زدند،  

اگر در اُحُد هم پیشانی ودندانش را شکستند،

بقیه هم از این جور مصیبت ها داشتند؛

ولی اگر حواسمان  به حرف خدا باشد،

اگر بدانیم که رنج های ما برای او گران تمام می شده،

اگر بدانیم  رنج های ما  طاقتش را می برده، قضیه فرق می کند.

این جوری اگر چرتکه بیندازیم ، راستی هم  که چقدر سختی کشیده !

اندازه نادانی و غل و زنجیرهایی که همه ما به خودمان بستیه ام، پیامبرمان سختی کشیده!

*****

می فرمود : تا جایی که می توانی کوشش نما که در طول روز و شب ، قصد فریب دادن احدی به دل تو راه پیدا نکند ،

می فرمود:  این سنت من است؛ و هر که سنت مرا زنده بدارد ، مرا زنده کرده است ، هر  کسی هم که مرا زنده نماید ، در بهشت  پیش خودم  خواهد بود .

********

امیر المومنین (ع ) در توصیف پیامبرمان  می فرمود :

او،  دست و دلباز ترین ، با جرات ترین ، راستگو ترین ، باوفا ترین و نرمخو ترین مردم دنیا بود.

 هر کس او را زیارت می کرد در اولین برخورد هیبتی بزرگ از او احساس می کرد؛ ولی وقتی با  او  معاشرت می نمود و اخلاقش را می شناخت از علاقه مندان و محبانش می شد؛

هرگز پیش از او و بعد از او کسی را همانند او ندیده ام.

******

هرگز نشد که  پیامبرمان  با کسی دست بدهد و زودتر از او دست خود را از دستش بیرون بکشد.  دستش را نگه می داشت تا طرف مقابل دست او را رها کند....

هرگز نشد کسی با پیامبر آغاز به صحبت نمایید و او پیش از طرف مقابل سکوت فرماید؛

هرگز  نشد  که  پیامبرمان  در مقابل کسی پای خود را دراز  کند؛

پیامبرمان،  هرگز بین دو کار  مخیر نشد، مگر اینکه کار سخت تر را برای خودش و کار آسان تر را برای دیگران انتخاب کرد؛

***********

در مسافرت عقب می رفت، مبادا کسی جا مانده باشد .

به فکر رهگذران بود . در مسیرش اگر سنگ و کلوخی می دید ، یا هر چه آزارشان میداد ، کنار میزد .

عَفیفِ بن حارث می گوید : کودک بودم و شیطان ! بر نخل های مردم سنگ می زدم تا خرمایی بریزد و بخورم؛

دستی بر سرم کشید و گفت : هر چه روی زمین است مال تو ؛  ولی خرماهای روی درخت ، مال مردم است.

*********

می فرمود:  

همسایه ات،‌اگر مریض شد باید عیادتش کنی ، اگر به رحمت خدا رفت، باید تشییعش کنی؛ اگر قرض خواست باید بدهی و اگر حادثه تلخ و شیرینی رخ داد ، باید شریکش باشی و تسلیت یا تبریکش گویی .

حتی در خانه سازی هم باید مراعاتش را  بکنی ؛ یک وقت  دیوار خانه ات مانع باد نباشد .

جنگ تبوک از  آن جنگ هایی بود که مسلمان ها به شدت از نظر نفرات در مضیقه بودند. 

ولی حقوق همسایه آنقدر  برایش مهم بود که در جنگ تبوک گفت : هر کس همسایه اش را اذیت کرده ، با ما نیاید . 

********

همیشه به خوش اخلاقی سفارش می کرد .  می فرمود: خوش اخلاق باش حتی اگر طرف مقابلت آدم خوبی نباشد .

مردی بدخلق ، به دیدنش آمده بود . گفت : اجازه اش دهید که بد مردی است! وقتی آمد ، او خیلی احترامش کرد . وقتی هم که رفت  همینطور؛

پرسیدند : مگر نگفتید بد مردی است ؟ او لایق برخورد شما نبود!

فرمود : بدترین مردم  در روز قیامت کسی است که دیگران به خاطر شرش او را احترام کنند .

*******

مهمان تازه همان دم در نشست ؛ جمعیت زیادی مهمان پیامبرمان بودند و او داخل خانه جایش نبود . یک وقت دید پیامبرمان لباسش را آورده و می گوید رویش بنشین که  خاکی  نشی!

دعوتش که می کردند ملاحظه میزبانش را می کرد. مبادا کسی همراهش باشد که میزبان نمی خواسته . یک با ر وقتی برای مهمانی کسی همراهش شد ، دم در به صاحب خانه گفت : این مرد هم به دنبالم آمد . می توانی اجازه بدهی میتوانی ندهی .

بعد از غذا در حق میزبان هم دعا می کرد. به باقی مهمان ها می فرمود:  نمی خواهید به برادر خود پاداش دهید ؟

پرسیدند: چه کنیم ؟

فرمود:  برای برکت گرفتن  زندگی میزبان دعا کنید. 

********

پیامبرمان فرمود : آیا می دانید غیبت چیست ؟ عرض کردند : خدا و پیامبر او بهتر می دانند . فرمودند : این که از برادرت چیزی بگویی که دوست ندارد . عرض شد : اگر آنچه می گویم در برادرم بود چه ؟ فرمودند : اگر آنچه می گویی در او باشد ، غیبتش کرده ای و اگر آنچه می گویی در او نباشد ، به او تهمت زده ای .

padeshahe-alam.blogfa.com


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۴

ما آمده ایم که به پای هم پیر شویم،

نه به دست هم!

*

برای زیبا زندگی نکردن،

کوتاهی عمر را بهانه نکنیم،

عمر کوتاه نیست ،  ای ما  هستیم که  گاهی کوتاهی میکنیم...

*

وقتی باران می بارد همه پرنده ها بدنبال سر پناهند...
اما عقاب برای اجتناب از خیس شدن بالا تر از ابر ها پرواز میکند!

به جای فرار از مشکلات،  قدّمان را از آن ها،‌ بلندتر کنیم

*

داشتن  چیزی و از دست دادن آن،  به مراتب  ما را بیشتر ناراحت  خواهد کرد  تا این که از اول آن چیز را  نداشته باشیم !

*

حتی افرادی که معتقد هستند سرنوشت همه از قبل تعیین شده و قابل تغییر نیست موقع رد شدن از خیابان، دو طرف خیابان را نگاه می کنند!

*

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۸