ازهمه قشنگتر حال
و روز او را علی توصیف می کند. فرموده:
« رسول الله یک
طبیب دوره گرد بود.»
دلش نمی آمد که
خیلی با ابهت بنشیند آن بالا ، مریض ها
شرفیاب حضور بشوند . لوازم معالجه اش را بر می داشت راه می افتاد دور شهر ،
پی مریض ها.
چی با خودش بر
میداشت ؟ یک دستش « مرهم » می گرفت یک دستش « وَسَم »
برای آنها که فقط
زخم داشتند مرهم می گذاشت ؛ ولی بعضی ها ، دمل های چرکی داشتند ، باید جراحی هم می
کرد ؛ « وسم » مال همین کار بود . وسم یعنی داغ هایی که قدیم برای شکافتن استفاده
می کردند؛ یعنی جراحی سرپایی .
علی راجع به پیامبرمان فرموده: « مرهم هایش کاری
بودند ، اثر داشتند وَسَم هایش هم حسابی بودند»
*******
هر گاه در جمع به پیامبرمان
هدیه می دادند ، به اطرافیانش می فرمود : شما هم در این هدیه سهم دارید .
هدیه را می پذیرفت
گر چه جرعه ای شیر بود ؛ خیلی زود هم آن را جبران می کرد .
فرمان داده بود :
به یکدیگر هدیه دهید تامحبتتان به همدیگر افزون شود .
از یارانش می خواست
هدیه را رد نکنند و آنرا کوچک نشمارند ، اگر چه فقط یه پاچهی بُز باشد .
نه تنها فرمان به
هدیه دادن متقابل می داد، بلکه می فرمود : به کسی که به تو هدیه نمی دهد هم هدیه بده .
می فرمود :
«هدیه کینه
ها را می برد و دوستی را تجدید و تثبیت می کند. »
*******
پیامبر در دعای خود
می فرمود : « خداوندا! به تو پناه می برم از :
ثروتی که باعث
سرکشی ام شود.
از فقری که باعث
فراموشی ام شود.
از هوای نفسی که
غافلم سازد.
از عملی که خارم
نماید.
و از همسایه ای که
اذیتم کند
.
*********
خلق و خوی پیامبرمان
آنقدر نرم بود که توصیفش سخت است.
مردم او را برای خودشان
همچون پدری دلسوز و مهربان می دانستند،
همه مردم پیش او از نظر حقوق در یک درجه قرار داشتند.
پیامبرمان حتی نگاه خود را
میان اصحابش به تساوی تقسیم می کرد.
پیامبرمان به خاطر
مال دنیا و آنچه مربوط به دنیا بود،
خشمگین نمی شد.
نشد که یک بار به
خاطر مسائل شخصی عصبانی شود.
پیامبرمان برای
خودش جوش نمی زد.
سیره نویس ها
اینطور نوشته اند که:
«پیامبرمان همیشه
متواضع بود بدون اینکه خود را ذلیل نشان دهد؛
بخشنده بود ، بی
آنکه اسراف کند.»
********
خدا در توصیفش، به
ما اینطور گفته:
« یک رسولی آمده
سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است »
خودش هم فرموده: «
هیچ پیامبری به اندازه من سختی نکشید»
به ظاهر ماجرا که
نگاه کنیم، نسبت به بقیه پیغمبرها خیلی هم
اوضاع برای پیامبر ما سخت نبود .
اگر در طائف سنگش
زدند،
اگر در اُحُد هم
پیشانی ودندانش را شکستند،
بقیه هم از این جور
مصیبت ها داشتند؛
ولی اگر حواسمان به حرف خدا باشد،
اگر بدانیم که رنج
های ما برای او گران تمام می شده،
اگر بدانیم رنج های ما طاقتش را می برده، قضیه فرق می کند.
این جوری اگر چرتکه
بیندازیم ، راستی هم که چقدر سختی کشیده !
اندازه نادانی و غل
و زنجیرهایی که همه ما به خودمان بستیه ام، پیامبرمان سختی کشیده!
*****
می فرمود : تا جایی
که می توانی کوشش نما که در طول روز و شب ، قصد فریب دادن احدی به دل تو راه پیدا
نکند ،
می فرمود: این سنت من است؛ و هر که سنت مرا زنده بدارد ،
مرا زنده کرده است ، هر کسی هم که مرا
زنده نماید ، در بهشت پیش خودم خواهد بود .
********
امیر المومنین (ع )
در توصیف پیامبرمان می فرمود :
او، دست و دلباز ترین ، با جرات ترین ، راستگو ترین
، باوفا ترین و نرمخو ترین مردم دنیا بود.
هر کس او را زیارت
می کرد در اولین برخورد هیبتی بزرگ از او احساس می کرد؛ ولی وقتی با او معاشرت می نمود و اخلاقش را می شناخت از علاقه
مندان و محبانش می شد؛
هرگز پیش از او و
بعد از او کسی را همانند او ندیده ام.
******
هرگز نشد که پیامبرمان با کسی دست بدهد و زودتر از او دست خود را از
دستش بیرون بکشد. دستش را نگه می داشت تا
طرف مقابل دست او را رها کند....
هرگز نشد کسی با پیامبر
آغاز به صحبت نمایید و او پیش از طرف مقابل سکوت فرماید؛
هرگز نشد
که پیامبرمان در مقابل کسی پای خود را دراز کند؛
پیامبرمان، هرگز بین دو کار مخیر نشد، مگر اینکه کار سخت تر را برای خودش و
کار آسان تر را برای دیگران انتخاب کرد؛
***********
در مسافرت عقب می
رفت، مبادا کسی جا مانده باشد .
به فکر رهگذران بود
. در مسیرش اگر سنگ و کلوخی می دید ، یا هر چه آزارشان میداد ، کنار میزد .
عَفیفِ بن حارث می
گوید : کودک بودم و شیطان ! بر نخل های مردم سنگ می زدم تا خرمایی بریزد و بخورم؛
دستی بر سرم کشید و
گفت
: هر
چه روی زمین است مال تو ؛ ولی خرماهای روی
درخت ، مال مردم است.
*********
می فرمود:
همسایه ات،اگر
مریض شد باید عیادتش کنی ، اگر به رحمت خدا رفت، باید تشییعش کنی؛ اگر قرض خواست
باید بدهی و اگر حادثه تلخ و شیرینی رخ داد ، باید شریکش باشی و تسلیت یا تبریکش
گویی .
حتی در خانه سازی
هم باید مراعاتش را بکنی ؛ یک وقت دیوار خانه ات مانع باد نباشد .
جنگ تبوک از آن جنگ هایی بود که مسلمان ها به شدت از نظر
نفرات در مضیقه بودند.
ولی حقوق همسایه
آنقدر برایش مهم بود که در جنگ تبوک گفت :
هر کس همسایه اش را اذیت کرده ، با ما نیاید .
********
همیشه به خوش
اخلاقی سفارش می کرد . می فرمود: خوش
اخلاق باش حتی اگر طرف مقابلت آدم خوبی نباشد .
مردی بدخلق ، به
دیدنش آمده بود . گفت : اجازه اش دهید که بد مردی است! وقتی آمد ، او خیلی احترامش
کرد . وقتی هم که رفت همینطور؛
پرسیدند : مگر
نگفتید بد مردی است ؟ او لایق برخورد شما نبود!
فرمود : بدترین
مردم در روز قیامت کسی است که دیگران به
خاطر شرش او را احترام کنند .
*******
مهمان تازه همان دم
در نشست ؛ جمعیت زیادی مهمان پیامبرمان بودند و او داخل خانه جایش نبود . یک وقت
دید پیامبرمان لباسش را آورده و می گوید رویش بنشین که خاکی
نشی!
دعوتش که می کردند
ملاحظه میزبانش را می کرد. مبادا کسی همراهش باشد که میزبان نمی خواسته . یک با ر
وقتی برای مهمانی کسی همراهش شد ، دم در به صاحب خانه گفت : این مرد هم به دنبالم
آمد . می توانی اجازه بدهی میتوانی ندهی .
بعد از غذا در حق
میزبان هم دعا می کرد. به باقی مهمان ها می فرمود: نمی خواهید به برادر خود پاداش دهید ؟
پرسیدند: چه کنیم ؟
فرمود: برای برکت گرفتن زندگی میزبان دعا کنید.
********
پیامبرمان فرمود :
آیا می دانید غیبت چیست ؟ عرض کردند : خدا و پیامبر او بهتر می دانند . فرمودند :
این که از برادرت چیزی بگویی که دوست ندارد . عرض شد : اگر آنچه می گویم در برادرم بود
چه ؟ فرمودند : اگر آنچه می گویی در او باشد ، غیبتش کرده ای و اگر آنچه می گویی
در او نباشد ، به او تهمت زده ای .
padeshahe-alam.blogfa.com