دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

از میون همه جهاد ها، اسم یه جهاد شده جهاد اکبر.

جهادی که به مبارزه ما با خودمون و خواسته هامون و هوای نفسمون مربوط می شه.

اینکه در روایات اومده قوی ترین انسان، کسیه که بر هوای نفس خودش غلبه کنه ، نشون می ده که چقدر این نوع از جهاد سخته.

واقعاً هم شوخی نیست. ماها خیلی وقتا حریف این و اون می شیم،‌ ولی هر چی زور می زنیم نمی تونیم حریف خودمون و دل خودمون بشیم.

کسی که زورش به خودش برسه و بتونه خودشُ به زمین بزنه،‌معلومه خیلی  کارش درسته....

مقابل جهاد اکبر یا «تلاش بزرگ»، جهاد اصغر یا «تلاش کوچیکه» قرار داره.

البته یه وقت اسم «اصغر» این جهاد گولتون نزنه. چون همچین جهادی دقیقاً مربوط میشه به جنگ و جبهه و رفتن جلوی تیر و ترکش.

جهاد اکبر، جهادیه که اسم کُشته اون، می شه شهید. شهیدی که برای همیشه زنده می مونه. زنده و روزی خور سفره مهربونی خدا.

ولی  بازم تکرار می کنم:

اشتباهه اگه فکر کنیم جهاد، فقط به جهاد مسلحانه و خودسازی می شه.

هر حرکتی که در راه خدا انجام بشه و هر زحمتی که در این راه به جون خریده بشه، یه جور جهاده.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۷

وقتی یه کلمه 198 بار، یعنی نزدیک 200 بار توی قرآن تکرار بشه و خدا این همه روی اون تأکید داشته باشه، معلومه کلمه ی مهمیه.  

جهاد یعنی «کوشش کردن و کوشیدن به اندازه طاقت»

بعضی ها هم گفتن :  جهاد یعنی «کوشش توأم با رنج» یا « تلاش در کار با آنچه در توان باشد.»

خلاصه که جهاد همون بالا زدن آستین همت  و بالا کشیدن پاشنه ی همته.

وقتی جهاد با کلمه «فی سبیل الله » همراه باشه، مفهوم ویژه ای  پیدا می کنه، جهادِ در راه خدا، یعنی  هر نوع فعالیت و مبارزه سیاسی و اجتماعی و حتی اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی، با جان و مال و زبان و قلم و فکر .

کلاً هر نوع  سعی و تلاشی که به خاطر خدا و در راه خدا باشه،  اسمش می شه جهاد فی سبیل الله.

فرقی همه نمی کنه که جهادگر در موقع همچین جهادی اسلحه کلاشینکف دستشه یا بیل و فرقون یا خودکار و روان نویس.

تلاش، تلاشه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۶

هر از چند گاهی، متاسفانه در نواحی شمالی کشورمون، اتفاقی می افته به اسم جاری شدن سیل.

بعضیا الکی شلوغش می کنن و  حرفای بی سند می زنن. مثلاً  می گن:

« سیل، به خاطر تخریب پوشش گیاهیه.  به خاطر  قطع شدن درختا و فرسایش خاک و اینجور چیزاست.»

با این افراد باید به شدت برخورد بشه.

 به چه جرمی؟ خب معلومه. به جرم تشویش اذهان عمومی.  اصلاً اینا رو باید اسمشونُ گذاشت «کاسبان سیل».

کاسب سیل حیا کن!

حفظ  جنگلُ رها کن!



از قدیم و ندیم گفتن: سیل، قضا و بلاست. سیل، جزو  حوادث طبیعیه. یعنی طبیعیه که هر چند وقت یه بار سیل بیاد. اصلاً سیل باید بیاد. اگه نیاد غیر طبیعیه. مملکت همونجوری که به رنگین کمان احتیاج داره، به سیل هم نیاز داره. اینجور مسائل هیچ ربطی به قطع درختان و تخریب جنگل ها و ویلاسازی عده ای از هموطنان نداره.

من خودم چند تا از همین هموطنا رو می شناسم. دورادور یه نسبتی هم با ما دارن. بسیار آدمای خوبی هستن. دلشون نمی خواد خون از دماغ کسی بیاد. الکی اینا رو  با سیل اتهامات به دست داشتن در سیل متهم نکنید. هفته ای دو روز میان شمال، بذارید بهشون خوش بگذره!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۳۰

یه چند تا نیسان آبی هستن، روزی چند بار، هی می زنن به دل جنگل و بر می گردن. اینا دقیقاً  چی کار دارن اونجا؟. یه صداهایی هم از اون دور دورا میاد. بی شباهت به صدای اره برقی نیست. گهگاه یه خبرایی   هم  راجع به ضرب و جرح  مامورین جنگل بانی  منتشر می شه.  کسی دقیقاً می دونه اون وسط جنگل چه خبره؟!

دوستان می گن شلوغش نکن. بعداً سر فرصت به همه ی این مسائل رسیدگی می شه.  تا الآنم اگه رسیدگی نشده، فرصت نبوده.

جنگ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۲۵

این قضیه ی جاده کشیدن  وسط جنگل هم از اون قضایاست.

اینجوری نیست که از همون اول بگن قراره یه بزرگراه چهار بانده بکشیم از وسط جنگل.

یه فرآیند آهسته و پیوسته طی می شه تا این اتفاق بیفته.

اول یه جاده ی مالروی خاکی درست می کنن، برای  کارهای ضروری.

بعدش، یکی دیگه میاد، می گه من قصد خدمت دارم.  همون آقا جاده ی خاکی رو آسفالت می کنه، یه مقدار هم تعریض!  بعدم جای خودشُ به مسئول بعدی می ده.

اگه عمری باشه اقدامات مسئول بعدی رو بعداً می گم!

 

می گن اون اقدامات مسئول بعدی رو چرا  همین الان تعریف نمی کنی.

چشم همین الآن!

 مسئول بعدی که  میاد، با شوق برطرف کردن معضلات میاد.  می گه این جاده، جاده ی حادثه سازه. بازم باید تعریض بشه. جاده رو یه بار دیگه تعریض می کنه و میز خودشُ به نفر بعدی می ده.  میز، مثل جنگل نیست که میلیون ها سال به همه وفا داشته باشه.

اقدامات نفر بعدی  رو بذارید بعداً بگم دیگه. اونم الآن بگم؟! چشم!

 

مسئول سوم، بعنی مسئولی که بعد از مسئول بعدی میاد تفاوت چندانی با مسئولین  قبلی نداره. خیلی بر ضد اونا شعار می ده. ولی در عمل راه همونا رو می ره. بی کم و  کاست.

ایشون یه مدت به  آمار سوانح همون جاده اشاره می کنه.

که چی؟

که   بتونه جاده رو بکنه دو بانده.  در همون وقت یه مقدار به این کار اعتراض می شه. آقای مسئول هم قیافه ی حق به جانب می گیره و می گه: جاده رو که من نکشیدم. قبلی ها کشیدن. اونم به صورت غیر اصولی و غیر کارشناسی. من فقط می خوام اشکالات جاده رو بر طرف کنم.

خلاصه!

جاده ی وسط جنگل، دو بانده می شه. 

ولی اینم پایان ماجرا نیست.  این قصه سر دراز دارد، متاسفانه!

 

 خیلی زود، با دو بانده شدن جاده،  اشتیاق مردم برای سفر از اون جاده  هم بیشتر شد.

جاتون خالی، همون وقت  مسئولین بعدی هم از راه رسیدن.  کم کم به ذهن همون مسئولین خطور کرد که جاده رو تبدیل به بزرگراه کنن. چون جاده ی قبلی دیگه جوابگوی حجم ماشین ها نبود.

خودتون بهتر از من می دونید که  بزرگراه، وسطش  پمپ بنزین می خواد. مجتمع اقامتی می خواد. راهدار خانه می خواد.  اینا هم وسط همون جنگل احداث  شد.  بعضیا تصمیم گرفتن  اونجا  چایخونه و مغازه ی  بین راهی بزنن. اونم  مجوزش صادر شد.

هوا خوب  و دو نفره بود. یه عده هم تصمیم گرفتن  همونجا خونه و ویلا بسازن.  مجوزش صادر نشد. ولی خود ویلاها ساخته شد.

الآن از اون جنگله چیز زیادی باقی نمونده. عجله کنید بلکه یه چند مترش هم به شما برسه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۲۰

 

 

خدایا!

اگه توی دنیا هیچ کسی رو نداشته باشم، تا تو با منی، احساس تنهایی نمی کنم.

اگه  همه عالم بهم پشت کنن، کافیه   تو ازم رو نگرفته باشی.

خدایا!

وقتی به داشتن تو فکر می کنم، احساس بی نیازی می کنم

وقتی یادم میاد که تو، با همه بزرگی و بی نیازیت، دوست داری که باهات حرف بزنم، به خودم افتخار می کنم.

خدایا!

هر چیزی رو که می خوای ازم بگیر. ولی خودتُ نه!

 

 

 

خدایا!

یه کاری کن ، همیشه خوبی هام فراموش کنم و بدی هامُ‌ از یاد نبرم.

یه کاری کن خوبی هامُ کوچیک ببینم و بدی هام بزرگ .

یه کاری کن از خوبی کردن خسته نشم و به بدی کردن عادت نکنم.

خدایا!

مث همیشه خودم ُ به خودت می سپارم. مراقبم باش!

 

 

 

خدایا!

خوب می دونم هر کسی که فکر کرده برای خودش کسیه، به زمین خورده.

هر کسی که خواسته حرف، حرف خودش باشه،  پشیمون شده.

یاد و هوشمُ سر جاش بیار تا من همچین اشتباهی نکنم.

حواسمُ جمع کن یا همیشه یادم باشه که همه کاره، تویی و غیر تو، همه هیچ کاره هستن.

خدایا!

یه وقتایی اگه زمین می خورم، خودت دستم بگیر. خودت بلندم کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۱۲

بچه که بودیم، یه نفر چشم می ذاشت، بقیه  با خاطر آسوده می رفتن قایم می شدن.

قایم باشک و چشم گذاشتن، بازی خیلی خوبیه.  ولی من نمی دونم چرا همیشه سازمان حفاظت از محیط زیست باید چشم بذاره؟!

سازمان حفاظت از محیط زیست چشم می ذاره،  بقیه  سازمان ها می رن  یواشکی وسط جنگل قایم می شن. بعد اونجا کارخونه می سازن، دانشگاه می سازن، جاده می سازن، مجتمع گردشگری می سازن.

خب یه بارم بقیه چشم بذارن. یه بارم بقیه به دیده ی طمع به جنگل نگاه نکنن. نمی شه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۱۰

فکر نکنی مردی  و مردونگی به ریش درویشی و سیبیل استالینیه.

مردی  به بازوی کلفت  و خال کوبی درشت  و صدای خش دار و اینجور چیزا هم نیست. خیلی ها بودن که مچ همه رو خوابوندن، ولی یه خواهش کوچیک مچشون رو خوابونده. تو اسم این خیلی ها رو می ذاری مرد؟

مردی و مردونگی، به حاجی بازاری بودن هم نیست. بودن کسایی که مسجد و مدرسه ساختن، ولی خودشون رو نتونستن بسازن.

اینا رو گفتم که بگم  مرد واقعی کم پیدا می شه.

 

مرد واقعی کم پیدا می شه.

 برای همین هم بود که دیوجانوس وسط روز روشن چراغ دست گرفته بود و میون شهر دنبال مرد می گشت.

دو هزار سال بعد از دیوجانوس هم مرد کم پیدا می شد. واسه همینم مولانا، خسته از دیو و دد هایی که فقط ظاهر مردونه داشتن، گفت:

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت / شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۰۵

نود سال از خدا عمر گرفت، به بقیه که هیچ، یه بار حتی به  همسرش نگفت یه لیوان آب واسم بیار.

تازه امام بود و آیت الله عظمی  بود  و مرجع تقلید بود و فرمانده کل قوا بود  و رییس کشور بود و گفته بود آمریکا هم هیچ غلطی نمی تونه بکنه.

حالا تو هی برو سر زن و بچه هات داد بکش و اسمش رو بذار مردونگی  و جذبه  و جنم و اینجور حرف ها.

تویی که واسه 10 هزار تومن جریمه، صد بار به مامور راهنمایی می گی نوکرتم،  یه بار هم همین رو به همونی بگو که فقط بلدی صداش بزنی ضعیفه و مادر بچه ها.

تا یادم نرفته این  یه جمله رو   هم از داش مرتضای  اخراجی ها  داشته باش:

«مردونگی به سبیل کلفت و دستمال یزدی و اینجور چیزا نیست »

 می دونم  تا حالا بیست بار شنیده بودی ولی جای گفتن داشت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۰

گفتن: بیا فلانی رو ببین! ما روی زمین  صاف پامون پیچ می خوره، اون روی آب راه میره، کف کفشش هم خیس نمی شه!

گفت: خب که چی ؟ مگس و آب دزدک هم روی آب راه میرن.

گفتن: مگه  فقط به روی آب راه رفتنه؟ کجاش رو دیدی ؟! چشم به هم بزنی از شرق دنیا می ره غرب.  الآن چین و ماچیه، پلک بزنی رفته فرنگ.

گفت: تازه شده مث شیطون. فکر کردید شیطون از این کارا بلد نیست؟

دیگه کفر مرید ها و شاگرد ها از دست حرفای استاد و مراد در اومده بود. گفتن:

خب اگه به این کارا نیست، پس مردونگی به چیه ؟

گفت: « مرد آن بود که درمیان خلق به نشیند و برخیزد و به خسپد و بخرد و بفروشد و دربازار در میان خلق ستد و داد کند و زن خواهد و با خلق درآمیزد و یک لحظه ازخدای غافل نباشد.»

اینا رو شیخ ابوسعید ابوالخیر گفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۰