دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

خدایا!

همه خوبی هایی که بهم می رسه، از سمت توئه.

عوضش همه بد بیاری هایی که می کشم و می چشم، فقط و فقط یه مقصر داره.

اون مقصر صد در صد هم خود منم.

خدایا!

من خراب می کنم، تو درستش کن.

من با کار هام لگد به بخت خودم می زنم، تو با برکتی که می دی، جبرانش کن.

خدایا!

از دست همه اون چیزهایی که غیر تو هستن، به تو پناه می برم. ولی  اول از همه از دست خودم!

پناهم بده!


خدایا!

 از زبون یکی از اون بنده های سفارشیت شنیدم که می گفت: دل، حرم خداست.

خدایا!

نمی خوای یه سری به حرم خودت بزنی؟

نمی خوای یه دستی به سر و روش بکشی؟

خدایا!

دلم خیلی وقته تاریک و سوت و کوره. نمی خوای روشن و خورشیدیش کنی؟

دلم خیلی غبار  و زنگار داره. وقتش نرسیده  صیقلی بشه.

خدایا!

می دونم که آب و جارو کردن دل، وظیفه ی منیه که میزبانم. ولی باور کن  کار من نیست.

خودت بیا و خودت صاحبخونه باش!


خدایا!

یه عده ای هستن که هر روز، همین وقتا، کنار سجاده شون،  هر دو تا چشم شون تر می شه.

یه چشمشون از روی شوق، یه چشمه شون از روی خوف.

خدایا!

یه عده هستن که خیلی خیلی عاشق و صادقن.

وقتی بهت می گن دوستت دارن، حرف و لاف و ادعای گزاف نیست. حقیقته.

خدایا!

بین دعاهای دم سحر اینجور بنده هات، یه جای خالی هم واسه من باز کن. آمین!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۴۵

یه کاسه ی آب وقتی می خوان بذارن توی یخچال، اول چه کار می کنن؟

اول روش یه دربی، سرپوشی،  نایلونی چیزی می کشن که بوی یخچالُ نگیره.

اگه این کارُ نکنن، بعد یه مدت همون ظرف آب  هم بوی میوه می ده، هم بوی ماست و پنیر، هم بوی کره و مربا. هم بوی گوشت مرغ و ماهی.

همچین ظرف آبی، فقط به درد پای گلدون می خوره و لایق من و شما نیست.  کسی هم اگه همچین ظرف آبی رو به ما تعارف کنه، قبول نمی کنیم.

عمل من و شما هم همینجوره.  اگه بوی ریا و تظاهر بده، لایق پیشکش به خدا نیست. همچین عملی پیشکش خدا هم که بشه، مقبول خدا واقع نمی شه. 

خوبی عبادت سحرگاهی، به اینه که کمتر رنگ ریا و تظاهر به خودش می گیره. این سیاهی و خلوت شب و سحر، عین همون محافظی می مونه که روی ظرف آب کشیده می شه. برای همینم  هست که خدا، وقتی داره بنده های ناب و خالص خودشُ توصیف می کنه، برای ما از سحرهای اون ها می گه.

توی سوره ی ذاریات، راجع به همین بنده ها فرموده:

«آن ها، تنها اندکی از شب را می خوابیدند، و  در سحرگاهان از خدا طلب آمرزش می کردند.»

این لحظه ها، لحظه های طلب آمرزشه. این لحظه ها رو قدر بدونیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۴۳

البته که شاعر محترم فرموده: «تا «مرد» سخن نگفته باشد»

ولی واقعیت اینه که تا خانم ها  هم سخن نگفته باشن،  خیلی از عیب و هنرهاشون مخفیه.

اصلاً این زبون کوچیک چند ده گرمی، یکی از مطمئن ترین مخفیگاه های دنیاست.

آدم می تونه با سکوت کردن، جوری  خودشُ توی این مخفیگاه مخفی کنه که هیچ کس از عیب و هنرش سر در نیاره.

اما از وقتی که این قطعه ی کوچیک چند ده گرمی شروع می کنه به لفاظی، مردم کم کم دستشون میاد که عیب ما چیه و هنرمون کجاهاست...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۶

ممکنه یه کوزه خیلی نو و رنگ و لعاب دار و خوشگل باشه، ولی وقتی بریم سراغش ببینیم غیر از  هوا هیچی توش نیست.

عوضش، ممکنه  از توی یه کوزه ی رنگ و رو رفته ی لب پریده، آب و خنک و گواریی گیرمون بیاد که تک تک سلول های وجودمون تشنگی رو فراموش کنن...

می خوام  بگم عین ماجرای کوزه ها،  گول ظاهر اتوکشیده، یا اتو نکشیده ی  آدما رو نباید خورد.

ممکنه اسم و القاب یکی رو نشه توی یه صفحه ی دفتر هم جا داد، ولی  همون آدم اسم و عنوان دار شروع می کنه به صحبت، کم کم دستمون بیاد که نه خیر!  چیز خاصی توی کوزه ی  فضل و دانش ایشون نیست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۰

درسته که  بعضیا  دو رو هستن و حرفشون با قلبشون فرق داره.

ولی حتی در مورد آدمای دو رو و منافق هم خدا فرموده که:

«می شه اونا رو از روی لحن و  طرز گفتارشون تشخیص داد.»

می خوام بگم یکی از ملاک هایی ما باهاش راجع به بقیه قضاوت می کنیم،

و یکی از ملاک هایی که بقیه با اون راجع به ما قضاوت می کنن، همین طرز حرف زدنه.

«چی گفتن» و «چه جوری گفتن»، مهمه. خیلی هم مهمه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۲

خیلیا معتقدن حرف، باد هواست.

ولی  این خیلیا، حواسشون نیست که باد هوا هم می تونه گاهی وقتا، طوفان به پا کنه.

حرف، می تونه خرابی هایی به بار بیاره که هیچ طوفانی نمی تونه.

از طرفی هم باز همین جناب حرف، می تونه جلوی طوفان ها و سیلاب ها و خرابی هایی رو بگیره که بتُنی ترین و مستحکم ترین سد های دنیا نمی تونن.

قدرت حرف و کلامُ نباید دسته کم گرفت. من که به شخصه اصلاً دست کم نمی گیرمش.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۵

امام ، ابا عبد الله،  جعفر بن محمد صادق ، در هفدهم ماه ربیع الاول سال ۸۳ هجری قمری در مدینه متولد گردید.

 پدر ارجمندشان امام  باقر  و مادرش ام فَروَه  بود. نسب مادر امام صادق از دو طریق به ابوبکر می رسید.

امام صادق در سال ۱۱۴ هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن ۳۱ سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت بنی امیه و اوایل حکومت بنی عباس.

دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دوران‌های ائمه معصومین علیهم السلام، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.

امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته ‌های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد.

بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ‌ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می‌شود.

سر انجام ،‌آن حضرت در سن ۶۵ سالگی در سال ۱۴۸ هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جد خودش مدفون گردید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۰

شیعه یعنی دنباله رو، یعنی  اهل پیروی عاشقانه.

پیروی عاشقانه، خاصیتش اینه که عاشق رو شبیه معشوق می کنه. همه جوره هم شبیه می کنه. توی لحن حرف زدن، توی سبک عمل کردن، توی نوع فکر و نحوه ی ذکر.

شیعه، کسیه که همه جوره شبیه امامش باشه.

کسی که بقیه، با دیدن رفتار و گفتار و ظاهر و اخلاقش، یاد امامش بیفتن.

هر شیعه ای، یه نمونه ی کوچک، از بزرگی ها و بزرگواری های امام خودشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۶

شیعه داریم، تا شیعه.

بعضی ها شیعه ی شناسنامه ای هستن. بعضیا، عین سَهل ، شیعه ی نپخته. بعضی ها هم عین هارون مکی، شیعه ی تنوری!

سَهل از  حوالی مرو  آمده بود، می گفت چرا قیام نمی کنید با این که شیعیان زیادی دارید؟

امام صادق  دستور داد تنور را روشن کردند. داغ که شد گفت: پاشو برو داخل تنور!  سهل، رنگش پرید. همان موقع هارون مکی وارد شد. امام گفت: کفش هایت را در آور و وارد تنور شو!

هارون توی تنور بود و امام با سهل حرف می زد. سهل ولی آرام و  قرا نداشت. یک نگاه به امام می کرد، یک نگاه به تنور. امام   به او فرمود: بلند شو! برو ببین داخل تنور چه خبر است؟

سهل، درِ تنور را برداشت دید هارون چهار زانو نشسته توی آتش. وقتی  امام اشاره کرد بیرون آمد.

امام به سهل فرمود: طرف های شما، تا شیعه ی  اینجوری پیدا می شوند؟

سهل گفت: مثل من زیاد، مثل این هیچ کس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۰

رابطه ی  شیعه بودن و محبت داشن، مثل رابطه ی آب با تر بودنه.

آب، نمی تونه تر نباشه.

شیعه هم نمی تونه دلی سرشار از عشق و محبت و علاقه نداشته باشه.

ولی برای شیعه بودن، دوست داشتن کافی نیست.

همونجور که به صرف تر بودن، هر آبی، قابل آشامیدن نیست.

برای شیعه بودن،‌علاوه بر یک دل نازک سرشار از عشق و علاقه و محبت، چیزهای دیگه ای هم لازمه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۷