وقتی مهندس ها مدیر فرهنگی می شوند.
الآن یکی از مشکلات اساسی جامعه ما، البته به نظر بنده، اینه که هیچی سر جاش نیست.
مثلاً تیم رو برای قهرمانی بستن، چند میلیارد هم خرجش کردن،الآن ته جدوله، بعد یه تیم دیگه قرار بوده برای موندن و سقوط نکردن بجنگه، الآن رفته سر جدول. یکی هم نیست بهش بگه:
«بچه بیا پایین از اون بالا. می افتی ، پات می شکنه. صدر جدول رفتی چی کار؟»
یا مثلاً طرف مدرک مهندسی داره، شده مدیر فرهنگی، فکر می کنه آدما هم ماشین هستن، می خواد با چهار تا فرمول ساده، بچه های مردم رو مهندسی شون کنه. یکی دیگه آدم فرهنگی بوده، کردنش مدیر خط تولید کارخونه. رفته اونجا می خواد راندمان ربات های خط تولید رو با فرهنگ سازی ببره بالا.
یا مثلاً خانما می رن آتش نشان می شن، اون وقت بچه شون رو اجاق داره می سوزه، یادشون می ره زیرش رو خاموش کنن.
عوضش آقایون، مث صفورا خانم، پیش بند می بندن، کلاس آموزش آشپزی می ذارن.
یکی هم نیست اعتراض کنه و بگه: «که چی مثلاً؟!»
اون تیمی که صدر جدوله لیاقتش بیشتر از اون تیمیه که با پول ساخته شده...