رازداری چرا اینقدر سخته؟
عین نگه داشتن یه گلوله ی آتیش کف دسته.
اگه بخوام تخفیف بدم، عین نگه داشتن یه ظرف داغه. ظرفی که پر از یه غذای چربه.
به خاطر نگه داشتن ظرف، دستات داره می سوزه، ولی اگه ظرفُ رها کنی، غذای چرب روی فرش ابریشمی زیر پات می ریزه و خسارت به بار میاره.
رازداری، همچین حکایتی داره. سخته، ولی اگه سختی شُ تحمل نکنی، خسارت شدید تری به بار میاری!
**
شاعر میگه:
راز خود، با یار خود، تا آنکه بتْوانی مگو
یار را یاری بُود، از یار ِ یار اندیشه کن!
بعید می دونم همچین شعر ساده و رو راستی، معنی و تفسیر و توضیح نخواه. خلاصه که شما وقتی خودت نمی تونی راز خودتُ پیش خودت نگه داری، از دیگری چه توقعی داری؟!
خب اونم نتونسته و یه جایی عین خودت بروز داده.
**
یه بزرگی از اهل سیاست و کیاست گفته:
هر رازی که بیشتر از یه نفر از اون اطلاع داشته باشن، دیگه اسمش راز نیست!
راست هم گفته. خود ما هم می گیم هیچ دویی نیست که به سه نرسه.
پس بهترین راه اینه که نذاریم مجموعه ی افراد مطلع از راز ما، زیر مجموعه ای غیر از خودمون و خدا داشته باشه.
پای شخص ثالثُ به رازهامون باز نکنیم.