او از ما غریب تر است، از ما تنها تر
زیر قبه حسینی، پرده های ظاهر، از مقابل چشم باطنش کنار رفته بود. دیده بود امام عصر، رو به روی ضریح شش گوشه، با جد شهیدش نجوا می کند که:
«شمایی و تنهایی دشت کرب و بلا ؛ منم و تنهایی این زمانه ی پر بلا »
***
فرموده بود:
چرا به شیعه های من، از مظلومیت من نمی گویید؟
من هم شبیه جدم شهیدم، هر روز ندای «هل من ناصر» سر می دهم. من، هر روز ندا سر می دهم و جوابی نمی شنوم.
چرا میان روضه ها و گفته ها و نوشته ها، از مظلومیت حسین، به مظلومیت من، گریز نمی زنید؟!
***
لبنان، مسجد سیده نرجس، بعد از مجلس عزای حضرت سقا؛
نامه ای سر به مُهر، با نوشته ای از سر مِهر، در صندوقچه ی مسجد، باقی مانده بود:
«من، همان مهدی منتظرم. در مسجد شما نماز خواندم و از غذای عزایتان خوردم و برایتان دعا کردم. شما نیز برای فرجم دعا کنید.»
***
فرمود:
هر مومنی که بعد از ذکر مصبت جد شهیدم، برای فرج و تأیید من دعا کند،
دعا گوی او، منم!