محرم معارف باقری، و امین اسرار صادقی، محمد بن مسلم ثَقَفی، از خورشید پنجم آسمان امامت، روایت کرده که فرمود:
«کسی که رنج دینداری بکشد، ولی شهد امامت امامی الهی را نچشد، تلاشش ناپذیرفته، و خودش گمراه و راه نیافته است. خدا کردار چنین کسی را بد می شمارد.»
شکافنده ی دانش ها و فرزند قله ی رفیع نیایش ها، انسان دور مانده از امام را به گوسفندی تشبیه کرده بود که از گله و شبان خود جدا افتاده باشد. تمام روز به سرگردانی می رود، و به حیرانی می آید، و به جایی نمی رسد. شب، دل به گله ای غریبه می بندد و در آغل آن سر می ساید، ولی صبح، چوپان و گله را نمی شناسد و سرگردانی از سر، آغاز می کند. باز گله و چوپانی تازه می بیند و دلبسته ی آن می شود، ولی چوپان بر او فریاد می زند که: چوپان و گله ی خودت را بیاب! تو، راه را گم کرده ای و از گله و چوپان خودت جامانده ای! سرانجام ِ آن گوسفند جامانده و وامانده ، آن تنهای هراسان، آن حیران دشت و بیابان، آن سرگردان بی گله و چوپان، چه چیز؟! جز دندان تیز گرگ خون ریز!
امام، قسم جلاله خورده بود که:
« هر که از این امت، دست ارادت و قبول امامت، به دامان امامی اهل طهارت و عدالت نیاویزد، هر که امامی منصوب از خداوند اهل عزت و جلالت نیابد، اهل ضلالت باشد. و هر که در این حال به هلاکت برسد، کافر و منافق، از دنیا فارغ شده باشد. رهبران و پیروان ستم، از دین خدا برکنارند، گمراهند و گمراه گر، کارهایشان خاکستری است در برابر گردبادِ روز طوفانی، از آنچه کسب کرده اند، چیزی دستگیرشان نخواهد شد، گمراهی دور، همین است و بس! »