دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هشام بن حکم» ثبت شده است

مدرسه امام صادق در شهر مدینه، پر رونق ترین حوزه ی علمی در دنیای اون روز بود. به دلایل مختلف،  مکتب امام صادق از مکتب های رقیب خودش متمایز شده بود.

یکی از این دلایل، سطح بالای رواداری و سعه صدر امام صادق در برخورد با اندیشه های مخالف بود. امام صادق، اهل استفاده از سلاح تکفیر نبود. به جای طرد کردن و لعن کردن مخالفان خودش، سعی می کرد اون ها رو اقناع کنه. بزرگان مذاهب مختلف در اون زمان، آزادانه به خونه ی امام صادق رفت و آمد داشتن. با امام بحث می کردن. حتی به نظرها و سیره ی امام اشکال وارد می کردن. اما امام با خونسردی و منطق محمدی، به اون ها جواب می داد.

در فرار مغزها، همیشه نوعی دافعه در محیط داخلی، و نوعی جاذبه در محیط بیرونی وجود داره. حوزه ی درسی امام صادق، حوزه ای بود که دافعه نداشت، جاذبه داشت.



بارها شنیدیم که امام صادق بیش از چهار هزار شاگرد داشته. شاید خیلی هامون فکر کنیم که این چهارهزار شاگرد، همگی از شیعیان اهل بیت بودن. اما بررسی دقیق تر چیزی خلاف اینُ ثابت می کنه. درهای مدرسه ی امام صادق به روی همه باز بود. افراد، با گرایش ها و دلبستگی های متفاوت می تونستن وارد مجلس درس امام بشن. سوال کنن و جواب بگیرن. اشکال کنن و اقناع بشن. حتی می تونستن بگن که اقناع نشدن. کسی مجبور به اقناع شدن نبود. برخی از شاگردان امام صادق، بزرگان و پیشوایان مذاهب دیگه ی اسلامی هستن. اما اون ها هم به شاگردی کردن در مدرسه ی امام صادق افتخار می کنن.

در مدرسه ی امام صادق، همه حق داشتن متفاوت فکر کنن و متفاوت نظر بدن.

همین امکان آزاد اندیشی، به حوزه ی درسی امام صادق جاذبه می داد.



مکتب امام صادق، استعدادها رو فراری نمی داد. جذب می کرد. امام، از جای جای جغرافیای پهناور اسلامی شاگردان برجسته داشت. از خراسان بزرگ و ری، از بصره و کوفه، از مکه و مدینه، از شام و یمن، از شمال آفریقا. لهجه و نژاد و رنگ پوست آدم ها مهم نبود. همه با هم برابر بودن و از این برابر بودن لذت می بردن. در مدرسه ی امام صادق، قومیت ها و ملیت ها هیچ اعتباری نداشت.

یادمون باشه که همیشه، همه جای دنیا، یکی از انگیزه های فرار مغزها، تبعضیات  قومی و نژادی بوده.




هیچ کس دوست نداره جایی باشه که احساس می کنه بهش بی احترامی می شه. هیچ کس دوست نداره جایی باشه که احساس می کنه قدرش ناشناخته می مونه. اما بزرگان جامعه ی علمی اون روز، با وجود گرایش ها و نظرهای متعارض، اهل ارتباط با امام صادق بودن.

 

در مکتب امام صادق، همه احترام داشتن. به کسی توهین و  بی احترامی نمی شد. همه احساس می کردن که شأن شون در خانه و مدرسه ی امام صادق محفوظه. مالک بن اَنَس، می گه: «هر زمانی که نزد امام صادق می رفتم، بسیار از من قدرشناسی می کرد. می فرمود  ای مالک! تو را دوست دارم. من از این ابراز محبت مسرور می شدم و خدا را شکر می کردم.»




یکی از دلایل فرار مغزها اینه که جوون ها احساس می کنن بهشون اعتماد نمی شه. منتظر می مونن تا بهشون کاری سپرده بشه، اما خبری نیست. از تخصص و مهارت شون هیچ استفاده ای نمی شه. برای همین هم بار سفر می بندن تا جایی برن که توانایی اون ها ارج نهاده بشه.

امام صادق اهل ارج نهادن به توانایی های شاگردان خودش بود.

امام، در هر دانش و زمینه ای، شاگردانی خاص داشت. شاگردانی که به اون ها و توانایی هاشون اعتماد کامل داشت. هنوز صورت هُشام بن حَکَم صاحب محاسن نشده بود. اما امام او رو مامور مناظره با مهم ترین شخصیت های جامعه ی علمی می کرد.

بارها دیده بودن که پیر ائمه، امام صادق، به استقبال جوانی مثل هشام می ره  و او رو در بالای مجلس می نشونه.

امام به جوون ها و توانایی اون ها ایمان داشت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۲

مرد، راه درازی را آمده بود. از شام تا مدینه. وارد مجلس امام صادق شد و گفت:

« به من خبر رسیده که از تو  هرچه بپرسند، پاسخگو هستی. گفته اند جواب هر سوالی را می دانی. آمده‌ ام با  تو مناظره کنم.»

امام از مرد شامی پرسید در چه موضوعی قصد مناظره داد. مرد شامی گفت:

«در مورد قرآن و تفسیرش»

امام از حمران که یکی از شاگردانش بود خواست تا با او مناظره کند. مرد شامی معترضانه گفت:

«قبول نیست! من آمده ام تا با خودت مناظره کنم. چرا شاگردت را جلو می اندازی؟ نکند از مغلوب شدن می ترسی؟»

امام به مرد شامی اطمینان داد. فرمود که اگر حمران مغلوب شود، گویی خودش مغلوب شده است. مرد شامی سوال می پرسید و حمران جواب می داد. در نهایت این مرد شامی بود که خسته شد و گفت:

«شاگرد دانایی داری! آفرین!  آفرین! هر چی می پرسم جواب می دهد. دیگر کافی است!»

حالا نوبت حمران بود که از مرد شامی سوال کند. پاسخ هیچ کدام از سوال ها را نمی دانست. گفت:

«مناظره در خصوص قرآن و تفسیر کافی است. بیا راجع به فقه مناظره کنیم. آری! مناظره در خصوص فقه باید بهتر باشد»

امام این بار از شاگرد دیگرش خواست که با او سخن بگوید. زراه، در فقه با مرد شامی مناظره کرد و او را شکست داد. مرد شامی، مسأصل شده بود. رو کرد و به امام و گفت:

«در تفسیر و فقه، یاران تو برنده شدند. باشد! قبول! ولی حالا وقت مناظره در کلام است. »

به اشاره ی امام، شاگرد دیگرش با او مناظره کرد. این بار مومن الطاق بود که مرد شامی را شکست می داد. مرد شامی باز هم میدان مناظره را تغییر داد.

«مساله ی قضا و قدر مساله ی بسیار مهمی است.  مایلم مناظره ای در خصوص جبر و اختیار داشته باشیم.»

این بار طیار مامور مناظره شد. او هم پیروزمندانه بحث را به پایان رساند. مرد شامی گفت:

«بحث توحید از همه ی بحث ها مهم تر است. مایلی راجع به توحید مناظره کنیم؟»

به جای امام، هشام بن حکم با او مناظره کرد و شکستش داد. مرد شامی کاملاً تسلیم شده بود. شنیدند که خطاب به امام صادق، عرض کرد:

«می خواستی به من بفهمانی که همه ی شاگردانت مثل هم هستند. همه دانشمند و خبره. آرزو دارم من هم یکی از شاگردانت باشم. مرا هم به شاگردی خود قبول کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۸

امام صادق، شهر جدش پیامبرُ به بزرگ ترین مرکز علمی دنیای اون روز تبدیل کرد. مشتاقان حکمت و علم، از دورترین نقاط جهان اسلام، خودشونُ به مدینه می رسوندن تا پای درس اون حضرت بنشینن. شهرت و نام نیک امام صادق باعث شده بود که حتی برخی از منکران وجود خدا هم برای مناظره و پرسش و پاسخ به مدینه بیان.

 

در کتاب های شخصیت شناسی، نام چهار هزار نفر به عنوان شاگردان امام صادق ثبت شده. این شاگردها در آرا و عقاید و جهت گیری ها با هم متفاوت بودن، اما همه شون به یک چیز واحد افتخار می کردن: شاگردی کردن نزد فرزند رسول خدا، امام جعفر صادق.

 

زمانی در مسجد کوفه، نهصد جلسه ی درس برگزار می شد. اساتید این نهصد جلسه، همه از شاگردان امام صادق بودن. همه شون  می گفتن:  «استادمان، امام جعفر صادق اینطور روایت کرد که ....»

 

امام صادق، در موقعیتی به امامت رسید که احادیث پیامبر داشت فراموش می شد. تعداد احادیث صحیح باقی مونده بسیار کم بود و تعداد احادیث ناصحیح و جعلی، زیاد. امام صادق کمر همت به احیا و نشر دوباره ی احادیث جدش بست. بسیاری از احادیثی که امروز ما از پیامبر خدا در دست داریم، از امام صادق روایت شده. امام تنها به یکی از شاگردان خودش با نام «اَبان»، سی هزار حدیث آموخت.

 

شاگردهای امام صادق، استعداد های متفاوتی داشتند. امام صادق هم اون ها رو برای دانش های متفاوتی تربیت کرده بود. مثلاً هُشام بنِ حَکَم، استاد اصول دین و دفاع از اعتقادات بود. هُشام از طرف امام صادق مامور بود تا به شُبهات اعتقادی جواب بده. این شاگرد امام صادق، با منکران خدا، با منکران نبوت و امامت، با منکران عدل و قیامت مناظره می کرد و اون ها رو شکست می داد. امام صادق، در تمجید از این شاگرد فداکارش فرموده بود:

 

«او، مراقب و نگهبان حق ماست. او مؤید صدق ما و نابودکننده ی نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است، و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۰