اونقدر ها هم سخت نیست …
اینکه پرنده ها رو نگاه کنی و ازشون پریدن یاد بگیری…
پیش چشم من ، حتی کشیدن تصویر کوه از روی کوه و تراشیدن تندیس آدم از روی آدم ، بی شباهت با املا نوشتن از روی دست بقیه نیست .
دلم آموزگاری رو میخواد که آموزگاری نداشته …
همون هنرمندی که برای هنرمندی هاش احتیاجی به طرح و الگو نداره …
بی مقدمه خلق می کنه و نوآوری هاش دم به دم و بی وقفه ان…
دلم بی خطایی رو می خواد که بی نیازه از هر چی آزمون و تجربه اندوزیه …
همونی که مشق بودن هر موجودی رو بدون سرمشق نوشته ….
خسته از خونه ساختن از روی نقشه و پارچه بریدن از روی الگو ، کسی رو می خوام که اهل نوآوری های بدون نقص باشه …
همون مبدئی که ذره ذره هستی حاصل ابتکار دستای خلاقشن…
همونی که خدای منه و آفریدگار من.
همون که سحر به سحر، دلتنگ سفره ی مهربونی و لطفش می شم. همونکه با سجاده ی کوچیکم سر سفره ی برکتش می شینم تا از چشمه ی رحمتش سیراب بشم.
همون که نماز و عبادتم، زندگی و مرگم، بیداری و خوابم، روز و شبم، همه ش برای اونه و به توفیق خودش.