دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مامون» ثبت شده است

حسن بن سهل نوفلی گفته:  

خدمت امام علی بن موسی الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسرِ خادم وارد شد و گفت:

« مأمون به شما سلام می‌رساند و می‌گوید اصحاب مکاتب مختلف، و ارباب ادیان و علمای علم کلام، از تمام فرق و مذاهب جمع اند. اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید. ولی اگر دوست ندارید اصرار نمی‌کنم، حتی اگر مایل باشید ما به خدمت شما می‌آییم و این برای ما آسان است.

امام فرمود: «سلام مرا به او برسان و بگو می‌دانم چه می‌خواهی! من، انشاء الله، فردا صبح نزد شما خواهم آمد.»

وقتی یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام نگاهی به من کرد و فرمود: تو اهل عراقی و مردم عراق ظریف و باهوش اند، در این باره چه می‌اندیشی؟ مأمون چه نقشه‌ای در سر دارد که علمای مذاهب را گرد آورده است؟

گفتم:  او می‌خواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه‌ی علمی شما تا چه حد است؟ ولی کار خود را بر پایه‌ی سستی بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است.

امام فرمود: فردا روزی است که مأمون استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجلیشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر مؤبدان به زبان فارسی‌شان، و در برابر اهل روم به زبان رومی. آری هنگامی که دلیل هر گروهی را جداگانه ابطال کردم به طوری که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مأمون می‌داند مستحق مقامی نیست که در اختیار گرفته! آن وقت است که  پشیمان خواهد شد. وَلا حَوْلَ وَلا قُوَهَ اِلا بِالله الْعَلیِّ الْعَظِیْم




مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود. هنگامی که امام وارد مجلس شد مأمون برخاست، همه ی حاضران نیز برخاستند. امام همراه مأمون نشست، اما آنها به احترام امام همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگی نشستند. مدتی مأمون به گرمی مشغول سخن گفتن با امام بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت:

ای جاثلیق! این پسر عموی من علی بن موسی بن جعفر است، من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی.

جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفت وگو کنم که با او قدر مشترکی ندارم. او به کتابی استدلال می‌کند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده‌ام.

در اینجا امام شروع به سخن کرد و فرمود: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟

جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هر چند بر ضرر من باشد.

امام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش را بشنو.

جاثلیق پرسید: درباره نبوت عیسی و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟

امام فرمود: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، و به نبوت آن عیسی که اقرار به نبوت محمد و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم.

جاثلیق گفت:  پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود، از کسانی که ما شهادت آنان را مردود نمی‌شماریم بر نبوت محمد  اقامه کن .

امام  پرسید: درباره‌ی «یوحنای» دیلمی چه می‌گویی؟

جاثلیق جواب داد: به به! محبوب‌ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی.

امام  فرمود: تو را سوگند می‌دهم آیا انجیل این سخن را بیان نمی‌کند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟

جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل‌بیت و وصیش داده است، اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.

امام به نسطاس رومی فرمود: آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟

نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.

سپس امام به رأس الجالوت، بزرگ یهودیان، رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را می‌خوانی؟ گفت: آری . امام فرمود سِفْرِ سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد و اهل‌بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.

سپس امام، خود، سِفْرِ سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر رسید، نام پیامبر و اهل‌بیتش و امتش را برای او تلاوت کرد و  افزود: ای نصرانی! چه می‌گویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می‌گوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کرده‌ای و کافر شده‌ای.

جاثلیق گفت: من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۶

نقل شده زمانی که امام رضا علیه السلام مجبور به پذیرفتن ولایت عهدی شدند ، چون روز عید فرا رسید مامون برای خواندن نماز ازامام علیه السلام دعوت به عمل آورد.

در آن روز  ایشان با ساده ترین پوشش وبا لباسی که مخصوص نماز عید بود در نماز حاضر شدند ، این لباس عبارت بود از دو  پارچه حوله مانند، روی لباس وعمامه سفیدی ازکتان که به سربسته بودند . امام عصایی به دست داشتند  و درحالی به سمت مصلی می رفتند  که کفش برپا نداشتند. چون همراهان ایشان این وضعیت را دیدند آنان  نیز، هم چون امام، با پای پیاده و برهنه،   به راه افتادند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۶

اینجا مدینه است، سال، سال ‌200 هجری قمری.

هفتمین نواده رسول‌الله ناگزیر و ناگریز از هجرت به سوی مرو است.

از وقتی که رجاء‌ بن‌ ابی ضحاک به‌منزل امام رسید و نامه مامون را به او داد ، امام به ناچار آماده سفر شد.

امام برای اثبات اجباری‌بودن این سفر، در چند نوبت، کنار مرقد پاک پیامبر رحمت رفت و هر بار در حالی که با صدای بلند گریه می کرد، با  جد بزرگوارش وداع نمود.

سپس در روز  ترک مدینه،  دستور داد تا اهل‌بیتشان در اطراف ایشان جمع شوند. آنگاه فرمود: «بر من بگریید تا صدای شما را بشنوم.»

امام فرزند خردسالش، جواد الائمه را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و از همه خواست تا  از مخالفت با او بپرهیزند.

امام در روز پنج شنبه، پانزدهم محرم مصادف با بیست و هفتم مرداد خورشیدی، برای همیشه از مدینه خارج شد.



 

 

مسیر حرکت امام به سوی مرو، پیش تر، به زیرکانه ترین شکل از سوی مأمون تعیین شده بود.  این مسیر اجباری، بر خلاف مسیر رایج آن زمان، نه از کوفه و قم که کانون تشیع بودند می گذشت، و نه از بغداد. بغداد در آن زمان مجمع عباسیانی بود که  خلافت مأمون را بر نمی تافتند و بر ضد او توطئه می کردند.

مامون، فرستادگان خود را مکلف کرده بود که حضرت را از بصره حرکت دهند. شهری که تا آن زمان، بیشتر از هر شهر دیگری محل تجمع عثمانیان و مخالفان شیعه بود.

امام پس از خروج از بصره به اهواز رسید و در آنجا به دلیل ناسازگاری آب و هوا، سخت بیمار شد . نواده ی رسول خدا با گذشتن از پل اَربَک، اهواز را ترک کرد و راهی بهبهان شد. امام در مسجدی در این شهر نماز گزاردند و آن مسجد به نام حضرت نامور گشت

ادامه مسیر، از شهرهایی چون اصطخر، ابرقوه و یزد می گذشت. امام با مردم هر شهر به زبان و لهجه ی همان شهر سخن می گفت. 

حضرت  روز  چهارشنبه 15 ربیع‏الاخر سال 200  هجری مصادف با 25 آبان سال  195 خورشیدی، وارد یزد شد و  چهار روز در این شهر اقامت داشت.



 

 

نیشابور، در آغاز سده ی سوم هجری که امام به آن قدم گذاشت، شهر بزرگی بود. امام به هر شهری که نزدیک می شد جمعی به استقبال ایشان می آمدند.  اما جمعیت مشتاقی که در ورودی نیشابور به استقبال حضرت آمدند با هیچ شهر دیگری قابل قیاس نبود.

جمیعت، کاغذ و مرکب در دست، از امام تقاضای حدیث کردند. امام حدیث شریف سلسلة الذهب را  در پاسخ به همین تقاضا انشا فرمود.

اهل نیشابور و همراهان امام دیدند که او، در چشمه ی ‌کهلان غسل کرد و در کنار حوض آن به نماز ایستاد.

منازل بعدی سفر حضرت، طوس، ده سرخ و کوه سنگی بود.



 

در ده سرخ امام به‌منظور فراهم ساختن آبی برای وضو زمین را به دست مبارکش حفر کرد و چشمه ای جاری ساخت.  و این تنها یکی از ده ها کرامتی بود که در این سفر از آن حضرت ظاهر شد.

امام پس از وارد شدن به طوس در ناحیه نوقان منزل کرد. نوقان ملک حمید بن قحطبه طائی از حکام هارون الرشید در خراسان بود. امام در منزل حمید که در باغ بزرگی قرار داشت منزل کرد. گور هارون نیز در همان باغ بود. امام در آن باغ به نزد قبر هارون الرشید رفت. با دست مبارک به یک طرف قبر خط کشید و فرمود:

«این جا تربت من است. و من این جا به خاک سپرده می شوم. و به زودی خداوند این جا را جایگاه آمد و شد شیعیان و دوستداران من قرار می دهد. به خدا قسم! کسی که مرا زیارت کند و بر من سلام کند شفاعت ما اهل بیت و رحمت و آمرزش خداوند او را در بر می گیرد.»

سپس امام رو به قبله نمود و چند رکعت نماز گذارد و دعا کرد.

امام در کوهسنگی هم برای برکت یافتن سنگ های کوه که از آن ظرف غذا می تراشیدند دعا  فرمود. به دستور امام، غذای آن روز  ایشان را در همان دیگ های سنگی پختند.

مقصد بعدی،  شهر سرخس بود.



 

عباسیان به خاطر استقبال پرشور مردم نیشابور ، اجازه ندادند امام با مردم سرخس دیدار کند.   امام مدت حضور خود در سرخس را محترمانه در بازداشت به سر برد. سپس امام  را  از سرخس به سمت مقصد نهایی سفر  یعنی مرو حرکت دادند.

مرو مهم‌ترین شهر خراسان قدیم و تختگاه مامون عباسی بود.

حضرت در روز جمعه 29 جمادی‏الاخر  مطابق با  هفتم بهمن ماه وارد آن شهر شد.

امام در ورود به مرو با استقبال با شکوه مردم و کارگزاران مأمون رو به رو شد. مأمون در احترام آن حضرت بسیار کوشید و آن حضرت را در مکان مناسبی جای داد. سپس از رجاء بن ابی ضحاک از احوال و کارهای امام در مسیر سفر پرسید و رجاء به تفصیل عبادت ها و کارهای امام را شرح داد. مأمون گفت:

«بله، ای پسر ابی الضحاک! علی بن موسی بهترین اهل زمین و اعلم و عابد ترین ایشان است، ولی خبر نده مردم را به آنچه از او دیده ای؛ »



در پایان سفر،  ساربان که مردی از روستاهای اصفهان بود دست خطی به نشانه تبرک خواست.

امام برای او نوشت:

«دوست آل محمد باش، حتی اگر گناهکار باشی.

دوستان آل محمد را هم دوست بدار، حتی اگر آن ها نیز گناهکار باشند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۲۶

پس از آنکه مأمون، امام رضا را مجبور به پذیرش ولایت عهدی کرد، امام با پیگیری سیاستی هوشمندانه، از این فرصت بیشترین استفاده را برده و مأمون را در پیگیری بسیاری از اهداف خود ناکام گذارد.

در این دوران ، شیعیان و علویان که در اثر قیام های پی در پی،  تضعیف شده بودند، فشارهای کمتری را مشاهده کرده، و به تدریج تقویت شدند.

امام همچینین توانست به همگان ثابت کند که ولایت عهدی را نه به میل، که با اکراه و اجبار پذیرفته است.

شرط امام برای کنار ماندن از مسائل اجرایی و دخالت نکردن در عزل و نصب ها نیز  حامل این پیام بود که رفتارهای بنی عباس، مورد تأیید اهل بیت نیست و حساب اهل بیت و بنی عباس، از یکدیگر جداست.

امام از فرصت حضور در ایران، برای آشنا ساختن ایرانیان با اهل بیت راستین پیامبر استفاده کرد. این آشنایی باعث شد ایرانیانی که تا آن زمان مهم ترین پشتیبانان حکومت بنی عباس بودند، به مخالفان مهم این حکومت تبدیل شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۱۹


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۷

یکی از مهم ترین اتفاقات تاریخ تشیع، تحمیل ولایت عهدی توسط مأمون بر امام رضاست.

این اتفاق، اونقدر مهمه که می شه تاریخ خلافت عباسی رو به دو دوره ی قبل، و بعد از جریان ولایت عهدی تقسیم کرد.

ماجرای ولایت عهدی، هم برای خلافت عباسی و هم برای مذهب تشیع، نتایج مهمی رو در بر داشت.

فراموش نکنیم که پدر بزرگوار حضرت رضا، امام کاظم (ع)، سال های سال، در شرایط زندان و بازداشت به سر برد و رابطه ی شیعیان و شاگردان حضرت،‌ با ایشون به حداقل رسید. باقی شیعیان و علویان هم شرایطی بهتر از شرایط امام کاظم نداشتن. بسیاری از اون ها به شهادت رسیدن و بسیاری دیگه، در مناطق دور دست، فراری بودن.

در چنین شرایطی، مأمون عباسی هم پایه های حکومت خودشُ سست می دید.

یکی به دلیل اختلافات داخلی طایفه ی بنی عباس، به ویژه پس از درگیری های خونین میان او و برادرش مأمون

یکی  هم به دلیل شورش هایی که در سر تا سر قلمرو بنی عباس سر بر آورده بود.

یکی هم به دلیل بدبینی افکار عمومی و علمای دینی نسبت به حکومت بنی عباس.

بنابر این مامون، تنها با هدف دام بخشیدن به سلطه ی بنی عباس بود که امام رو مجبور به پذیرش ولایتعهدی کرد.

اما امام،  به اهدافی بلندتر فکر می کرد و  موفق شد در دوران ولایت عهدی در جهت این اهداف بلند نظرانه، گام برداره. تبدیل شدن ایران به پایگاهی برای رشد تشیع، یکی از اهداف امام بود که به گواهی تاریخ، به خوبی محقق شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۴