دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علم» ثبت شده است

بعضی از حدیث ها اونقدر ساده و روان و همه فهم هستن که احتیاجی به ترجمه و توضیح ندارن.

از امام اولمون روایت شده که فرمود:

العاقِل، یَطلُبُ الکَمال؛

وَ الجاهِل،  یَطلُبُ المال!

**

گاهی وقتا، چیزی رو نداریم،  ولی نمی دونیم که اونُ نداریم.

اما گاهی وقتا چیزی رو نداریم،  و می دونیم که  اون چیزُ نداریم.

یکی از مراحل کمال، همین رسیدن  از اون حالت اول به این حالت دومه.

از امام اولمون و امیر اهل ایمان روایت شده که فرمود:

یکی  از نشانه های  کمال و فراوانى فضل آدمى ، آگاهى او از نقصان و نداشته های خویش است .

**

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۰۶

عِنوان بَصری، یه پیر مرد سفید مو بود.

پیرمردی که با وجود کهولت سن و  سفیدی محاسن، شوق آموختن داشت.

حدیث عنوان بَصری هم حدیثیه که همین آقای سفید مو و کهنسال، از رئیس مذهب ما روایت کرده.

امام صادق، به عنوان بصری می گه: علم، یه جور نوره. نوری که خدا، به قلب هر کسی که بخواد می تابونه.

راجع به همین جمله ی کوتاه از حدیث بلند عنوان بصری،  شرح ها و تفسیرها گفته شده و کتاب ها نوشته شده.

اگه علم نوره، پس نباید باعث و بانی تاریکی ها و  سیاهی هایی مثل غرور و خودبزرگ بینی بشه.

و اگه این نور به قلب تابیده می شه، پس با محفوظات و اطلاعات و فرمول های  تلنبار شده در ذهن متفاوته.

میگم نکنه خیلی از اون چیزهای ما اسمشُ گذاشتیم علم و بهش دلخوشیم، علم نباشه و چیز دیگه ای باشه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۸

این بیت مشهورُ همه مون شنیدیم که:

چه خوش گفت پیغمبر راستگوی

ز گهواره تا گور دانش بجوی

اولین نکته ای که از این حدیث مشهور دستگیرمون می شه اینه که دانش آموزی،  باید یه فرآیند بی وقفه  و پیوسته باشه.

فرآیندی که نباید با چند تا امتحان نهایی، یا دفاع از یه پایان نامه،  یا گرفتن یه مدرک تحصیلی، متوقف بشه.

آدمیزاد، تا زمانی که زنده ست و نفس می کشه، نباید خودشُ فارغ التحصیل به حساب بیاره.

**

اون چیزی که ما توی گفتگوهای خودمون بهش می گیم «واجب»،  توی زبان عربی، اسم دیگه ش، «فریضه » ست.

حالا واجبات و فریضه ها، چند جورن.

بعضی ها از واجبات، واجب کفایی هستن.  یعنی یه مسئولیتی هست، روی زمین مونده. تا وقتی که روی زمین مونده، بر همه واجبه که  اونُ انجام بدن. ولی همینکه  این چند نفر پیش قدم بشن و برای  انجامش قبول زحمت کنن، تکلیف از دوش بقیه برداشته می شه.

مثلاً همین الان چون سر مرزهای کشورمون، به اندازه ی کافی سرباز و مرزبان وجود داره،  دیگه تکلیفی از این بابت بر دوش من و شما نیست.

ولی واجبات و فریضه هایی هم داریم که اسمشون شده واجب عینی.

مثل نماز خوندن که هر کسی باید نماز خودشُ خودش بخونه.

حالا فرق فریضه ی  عینی و فریضه ی کفایی چه ربطی به موضوع این هفته ی ما داره؟

ربطش اینه که پیامبر مون فرموده:

به دست آوردن دانش، بر هر مرد و زن مسلمان، فریضه ست.

این یعنی: دانش آموزی یه جور واجب عینیه. پس همه ی ما، مامور و مکلف هستیم به خروج از دره های تاریک جهل و صعود به سوی قله های روشن دانایی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۶

 

 

اگه شما هم یکی از اون آدم هایی هستید که خودشون رو همه چی می دونن و هیچ جوره اهل سول پرسیدن از بقیه نیستن ، خدا حافظ!

اگه یکی از اون موجوداتی محسوب میشید که نه دوست دارن سوالی بپرسن نه خوششون میاد کسی از اون ها سوالی بپرسه ، بازم خدا حافظ ...

ولی ....

ولی اگه هم حوصله سوال پرسیدن دارید هم حوصله جواب دادن به سوال های بقیه ، سلام!

 

موضوع   این نوشته، سواله ...

اینکه چی بپرسیم و از کی بپرسیم و چه وقت بپرسیم و چطور بپرسیم ؟

همچنین می خوایم درباره این مطالب هم صحبت کنیم که :

چی نپرسیم و از کی نپرسیم و چه وقتایی نپرسیم و چطور نپرسیم!

 

 

مولانا می گفت :

هم سوال از علم خیزد هم جواب .

اینکه جواب ، یعنی جواب درست و درمون ، از دانش بر می خیزه و  نتیجه دانائیه، واضح به نظر می رسه ...

ولی اینکه سوال هم یه جورایی نتیجه دانائیه ، احتیاج به توضیح داره ..

توضیحش هم اینه که آدم پرسشگر ، اگه درباره جواب سوالی که پرسیده هیچ  چیزی ندونه ، حد اقل یه چیز رو می دونه ...

یعنی می دونه که نمی دونه .

این علم به ندونستن رو نباید دست کم گرفت .

کسی که ندونه و ندونه که نمی دونه ، هیچ وقت دست به سوال نمی زنه!

ولی کسی که می دونه که نمی دونه، شروع می کنه به سوال کردن و پرسش..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۰۵

اون روز معلوم بود که استاد دست و دلش به درس دادن نمی ره...

سابقه نداشت، ولی شروع کرده بود به گرم و گل گرفتن با بچه ها!

از هرگونه بحث حاشیه ای و نامربوط هم استقبال می کرد.

دست آخر خودش هم خسته شد و به شوخی گفت:

« می دونید بچه ها! من امروز سوادم رو جا گذاشتم. یعنی یادم رفته یادداشت هام رو دنبال خودم بیارم سر کلاس... برای همینم امروز کلاس رو زودتر تموم می کنیم.»

موقعی که داشتیم از کلاس می زدیم بیرون، داشتم به این فکر می کردم که آخه سواد جا گذاشتنی هم شد سواد؟!

«دعوتید به خواندن کتاب احادیث دانشجویی»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۱

همه دانش ها، یه ریشه مشترک دارن...

یعنی از یه جای واحد شروع می شن.

 درست ترش اینه که  باید از یه جای واحد شروع بشن...

حالا اگه کسی با اون ریشه واحد کاری نداشته باشه و فقط و فقط سرش به تخصص خودش گرم باشه، کارش مث چی می مونه؟

مث کار کسی که یه کتاب رمان رو از وسطش باز کنه و بی اطلاع از فصل های اولیه اون، شروع کنه به خوندن بقیه فصل ها...

همچین کسی، مشکل بتونه از کلیت داستان، چیزی سر در بیاره.

 

نقطه آغاز همه دانش ها، خدا شناسیه...

یعنی ما هر جای این هستی رو که بخوایم بشناسیم، اول از همه باید بدونیم هستی از کجا اومده...

دونستن این سؤال، نگاه ما رو به هستی و چگونگی شناخت اون هم تغییر می ده.

نتیجه دانش فیزیک و ریاضیات، وقتی بدون خدا شناسی آغاز بشه، می شه بمب های چند ده تنی و هسته ای و اینجور چیزا...

ولی نتیجه  همون دانش ها، وقتی از زیر چتر اعتقاد به خدا بیرون بیان، کمک به صلح و سعادت بشره.

 


به سلامتی، در مقام اشرف مخلوقات، دل هسته رو هم شکوندیم..

الکتریسیته رو هم که قبلش کشف کرده بودیم...

فضا رو هم  که تسخیر کردیم...

ظاهراً پا روی کره ماه هم گذاشتیم....

چند سال دیگه هم قراره بریم مریخ...

نانو تکنولوژی و  آی تی و عصر دیجیتال و اینجور چیزا رو که دیگه نگو!

یه کارهایی کردیم که وقتی بهش فکر می کنیم، سر خودمون هم سوت می کشه...

ولی با همه این اوصاف، وقتی یه گوشه از کره خاکیمون قحطی میاد، آدم هاش باید از گرسنگی بمیرن....

خودمونیم واقعاً...

دانشه ما ها داریم؟!


«دعوتید به خواندن کتاب احادیث دانشجویی»
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۹

یه داستانی راجع به ابوریحان بیرونی هست که همیشه گفته می شه و همیشه هم ناقص گفته می شه...

کدوم داستان؟

همون داستان لحظه های آخر عمر ابوریحان...

همیشه گفته می شه ابوریحان از دانشمندی که به عیادتش اومده بود، یه مسأله علمی پرسید و گفت: بدونم و بمیرم بهتره یا ندونم و بمیرم؟

 

کسی اگه ندونه عیادت کننده ابوریحان  کی بوده، با خودش می گه: حتماً ابوریحان راجع به فلان فرمول ریاضی یا شیمیایی یا فلان قانون فیزیک پرسیده....

ولی خودمونیم...

دونستن جواب همچین مسأله هایی شاید به درد زندگی دنیا بخوره، ولی   برای ابوریحانی فقط تا چند دقیقه دیگه زنده ست،  چه فایده ای می تونست داشته باشه؟

عاقلانه اگه بخوایم جواب بدیم باید بگیم: تقریباً هیچ فایده ای!

 

کسی که به عیادت ابوریحان اومده بود، نه فیزیک دان بود، نه شیمیدان، نه ستاره شناس...

تازه ابوریحان همه این دانش ها رو خودش بلد بود...

عیادت کننده ابوریحان، یه دانشمند الهی بود و  ابوریحان هم ازش یه سؤال اعتقادی پرسید.

سؤالی که می دونست وقتی پاش رو از این دنیا بیرون بذاره، دونستن جوابش به دردش می خوره...

مطلبی که توی داستان ابوریحان، کمتر گفته می شه، همینه!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۶