دو روز دیگه نوه دار می شن. هنوز که هنوزه داره شوهرشُ امتحان می کنه. می خواد ببینه سر و گوش شوهرش می جنبه یا نه. با شماره های ناشناس به گوشی آقاشون زنگ می زنه، پشت گوشی فوت می کنه. یاد و خاطره ی خانم مارپل زنده باد. راهش یه همچین رهروانی داره.
یکی نیست بهشون بگه: دیگه از سن و سال شوهر شما گذشته. بنده ی خدا همون بیست سال پیش هم نمی تونست گوش خودشُ بجنبونه. از این شیرین کاریا بلد نبود.