دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاگردان» ثبت شده است

از میون اهل بیت، هیچ بزرگواری به اندازه ی امام صادق، شاگردان خوب و با استعداد و تربیت یافته نداشته. شاگردانی که از سرزمین ها و ملیت های مختلف بودن، اما پروانه وار گرد شمع وجود امام صادق جمع می شدن. همون قدر که شاگردهای امام به امام افتخار می کردن، امام صادق هم به شاگردان خودش افتخار می کرد.

 

 

زیاد اتفاق می افتاد که افرادی برای مناظره یا سوال خدمت امام صادق می رسیدن. امام از شاگردان خودش می خواست که اون ها به سوال ها جواب بدن. می فرمود: جواب شاگردان من، همون جواب منه. امام صادق کاری کرده بود که ترس شاگردانش بریزه. هُشام بن حَکَم، یه جوون کم سن و سال بود. شاید کمتر از بیست سال داشت. ولی در همون سن و سال، با بزرگانی که صدها شاگرد و پیرو داشتن مباحثه می کرد. بدون ترس، متین و مستدل. محترمانه و منطقی.

 

 

 

یکی از شاگردان امام صادق جابر بن یزید بود. از امام صادق شنیده بودن که می فرمود:

 

«او را جابر نامیدند؛ زیرا کمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران می‌‌کند. او دریائی بیکران و دروازه ای از  دانش در زمانه ی خویش است.»

 

بالاترین خوشبختی برای هر شاگردی اینه که استادش، این طور به وجودش افتخار کنه. شاگرد خوشبختی بوده جابر بن یزید. اونم وقتی امام معصوم در ستایش او این طور سخن گفته. امامی که اهل مبالغه نیست، امامی که جز حقیقت، حرفی به زبان نمیاره.

 

 

 

امام شاگردان خودشُ توصیه می کرد به این که جلساتی تشکیل بدن و  برای مردم حرف بزنن. به اون ها روحیه می داد. می فرمود که من به شما اطمینان دارم. تشویق شون می کرد که اهل بحث  کردن و نظر دادن و مناظره باشن. اهل اجتهاد کردن و تفکر و تامل. می فرمود: من کلیاتُ به شما یاد می دم. با همین کلیات، جزئیاتُ خودتون کشف کنید. امام صادق، استادی نبود که شخصیت شاگردُ کوچیک کنه. امام به شاگردان خودش شخصیت و اعتماد به نفس می داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۰

مرد، راه درازی را آمده بود. از شام تا مدینه. وارد مجلس امام صادق شد و گفت:

« به من خبر رسیده که از تو  هرچه بپرسند، پاسخگو هستی. گفته اند جواب هر سوالی را می دانی. آمده‌ ام با  تو مناظره کنم.»

امام از مرد شامی پرسید در چه موضوعی قصد مناظره داد. مرد شامی گفت:

«در مورد قرآن و تفسیرش»

امام از حمران که یکی از شاگردانش بود خواست تا با او مناظره کند. مرد شامی معترضانه گفت:

«قبول نیست! من آمده ام تا با خودت مناظره کنم. چرا شاگردت را جلو می اندازی؟ نکند از مغلوب شدن می ترسی؟»

امام به مرد شامی اطمینان داد. فرمود که اگر حمران مغلوب شود، گویی خودش مغلوب شده است. مرد شامی سوال می پرسید و حمران جواب می داد. در نهایت این مرد شامی بود که خسته شد و گفت:

«شاگرد دانایی داری! آفرین!  آفرین! هر چی می پرسم جواب می دهد. دیگر کافی است!»

حالا نوبت حمران بود که از مرد شامی سوال کند. پاسخ هیچ کدام از سوال ها را نمی دانست. گفت:

«مناظره در خصوص قرآن و تفسیر کافی است. بیا راجع به فقه مناظره کنیم. آری! مناظره در خصوص فقه باید بهتر باشد»

امام این بار از شاگرد دیگرش خواست که با او سخن بگوید. زراه، در فقه با مرد شامی مناظره کرد و او را شکست داد. مرد شامی، مسأصل شده بود. رو کرد و به امام و گفت:

«در تفسیر و فقه، یاران تو برنده شدند. باشد! قبول! ولی حالا وقت مناظره در کلام است. »

به اشاره ی امام، شاگرد دیگرش با او مناظره کرد. این بار مومن الطاق بود که مرد شامی را شکست می داد. مرد شامی باز هم میدان مناظره را تغییر داد.

«مساله ی قضا و قدر مساله ی بسیار مهمی است.  مایلم مناظره ای در خصوص جبر و اختیار داشته باشیم.»

این بار طیار مامور مناظره شد. او هم پیروزمندانه بحث را به پایان رساند. مرد شامی گفت:

«بحث توحید از همه ی بحث ها مهم تر است. مایلی راجع به توحید مناظره کنیم؟»

به جای امام، هشام بن حکم با او مناظره کرد و شکستش داد. مرد شامی کاملاً تسلیم شده بود. شنیدند که خطاب به امام صادق، عرض کرد:

«می خواستی به من بفهمانی که همه ی شاگردانت مثل هم هستند. همه دانشمند و خبره. آرزو دارم من هم یکی از شاگردانت باشم. مرا هم به شاگردی خود قبول کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۸

امام صادق، شهر جدش پیامبرُ به بزرگ ترین مرکز علمی دنیای اون روز تبدیل کرد. مشتاقان حکمت و علم، از دورترین نقاط جهان اسلام، خودشونُ به مدینه می رسوندن تا پای درس اون حضرت بنشینن. شهرت و نام نیک امام صادق باعث شده بود که حتی برخی از منکران وجود خدا هم برای مناظره و پرسش و پاسخ به مدینه بیان.

 

در کتاب های شخصیت شناسی، نام چهار هزار نفر به عنوان شاگردان امام صادق ثبت شده. این شاگردها در آرا و عقاید و جهت گیری ها با هم متفاوت بودن، اما همه شون به یک چیز واحد افتخار می کردن: شاگردی کردن نزد فرزند رسول خدا، امام جعفر صادق.

 

زمانی در مسجد کوفه، نهصد جلسه ی درس برگزار می شد. اساتید این نهصد جلسه، همه از شاگردان امام صادق بودن. همه شون  می گفتن:  «استادمان، امام جعفر صادق اینطور روایت کرد که ....»

 

امام صادق، در موقعیتی به امامت رسید که احادیث پیامبر داشت فراموش می شد. تعداد احادیث صحیح باقی مونده بسیار کم بود و تعداد احادیث ناصحیح و جعلی، زیاد. امام صادق کمر همت به احیا و نشر دوباره ی احادیث جدش بست. بسیاری از احادیثی که امروز ما از پیامبر خدا در دست داریم، از امام صادق روایت شده. امام تنها به یکی از شاگردان خودش با نام «اَبان»، سی هزار حدیث آموخت.

 

شاگردهای امام صادق، استعداد های متفاوتی داشتند. امام صادق هم اون ها رو برای دانش های متفاوتی تربیت کرده بود. مثلاً هُشام بنِ حَکَم، استاد اصول دین و دفاع از اعتقادات بود. هُشام از طرف امام صادق مامور بود تا به شُبهات اعتقادی جواب بده. این شاگرد امام صادق، با منکران خدا، با منکران نبوت و امامت، با منکران عدل و قیامت مناظره می کرد و اون ها رو شکست می داد. امام صادق، در تمجید از این شاگرد فداکارش فرموده بود:

 

«او، مراقب و نگهبان حق ماست. او مؤید صدق ما و نابودکننده ی نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است، و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۰