دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

زنده بودنُ هر کسی یه جوری تعریف می کنه. پزشک ها می گن: قلب و نبض آدم زنده باید بزنه. دم و بازدمش باید فلان قدر باشه. چشم ها باید به نور واکنش نشون بده.

روان شناس ها می گن: زندگی فقط به این چیزا نیست. یه وقتایی قلب و نبض درست می زنه، ولی طرف زندگی نمی کنه. روانش افسرده ست. پژمرده ست.

ولی خودمونیم:  واقعاً زنده بودن فقط به همین چیزاس؟

       

خدا در قرآن فرموده: تخت فرمانروایی خداوند بر آب استوار شده.  احادیث می گن منظور از آب در این آیه، علم و دانش خداست. خدا، جای دیگه ای فرموده: ما هر چیز زنده ای رو از آب آفریدیم.  اینجوری یه رابطه ی مستقیم پیدا می شه بین دانش و زندگی. آدمیزاد، هر چقدر که دانا تر باشه، زنده تره. و هر چقدر که با دانایی فاصله بگیره، به مرگ و پژمردگی نزدیک می شه.

         

دانا، همیشه زنده ست. حتی اگه هزاران سال از تاریخ وفاتش بگذره. اون جسم انسان داناست که پیر می شه و می میره. حقیقت آدمیزاد به جسمش نیست. به جانه. دانش واقعی هم از جنس محفوظات نیست. دانش چیزیه که با جان انسان گره می خوره.

         

 دانش واقعی با محفوظات فرق می کنه. محفوظات در سلول های حافظه نگهداری می شن. با مرگ جسم هم از بین می رن. ولی دانش با روح و جان آدمیزاد گره می خوره. حیات واقعی روح و جان  به دانشه. هر چه دانش بیشتر، روح و جان انسان، پاینده تر و تابنده تر.

         

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۰

برای لذت بردن از زندگی،

زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید،

افکار منفی نداشته باشید و  در عوض، انرژی خود را صرف چیزهای مثبت کنید.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

گذشته را فراموش کنید. اشتباهات گذشته شریک زندگی یا دوست و همکارتان را به یادش نیاورید. این کار آرامش زمان حال شما را  هم از بین می‌برد.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

حسادت را کنار بگذارید و مطمئن باشید که  حسادت یعنی اتلاف وقت. شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید.

زندگی کوتاه ‌تر از این است که از دیگران متنفر باشید.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

از مشکلات نرنجید

بدانید که زندگی  یه مدرسه ‌ای می‌ماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند ، چیزی شبیه کلاس جبر که شما آن را دوست ندارید اما نمی توانید از آن فرار کنید.

*‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

برای لذت بردن از زندگی،

بیشتر بخندید و لبخند بزنید..

حواستان باشد که  گاهی، هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۵۲

می گفت:

کاش زندگی هم مث صفحه کلید، کلید  اسکِیپ داشت. هر جا تصمیم اشتباهی می گرفتیم با یه کلید ساده از تصمیمون منصرف می شدیم.

کاش زندگی هم مث صفحه کلید، کلید  کنترل زِد داشت. کلیدی که بشه باهاش همه مسیر های اشتباه رفته رو دنده عقب برگشت.

کاش زندگی هم مث صفحه کلید، کلید  اِسپیس داشت. کلیدی که بشه باهاش بین خودمون و عادت های بد، فاصله بندازیم.

کاش زندگی هم مث صفحه کلید، کلید آلت و اف چاهار داشت. اگه داشت، من باهاش همه پرونده های قدیمی ولی مفتوح  کینه و اختلاف و دلخوری رو  می بستم.

کاش زندگی هم مث صفحه کلید، کلید شیفت و  دیلیت  داشت. فکر کن باهاش چه عقده ها  و چه باور ها و چه خاطره های تلخی رو که نمی شد  برای همیشه از ذهن پاک کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۶

می گفت :  «برای  یه زندگی آروم و بی مخمصه یا شوهر  باید کر باشه یا زن لال ...»

گفتم : «گفتم شاید حرفت درست باشه ولی کی گفته زندگی باید آروم و بی مخمصه بشه؟  به نظر من زندگی باید یه موج نا آروم و خروشان از محبت باشه ... زن و شوهر باید واسه همدیگه زبون و گوشی باشن که بین اون ها محبت رد و بدل می شه ....»

«دعوتید به خواندن کتاب احادیث زناشویی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۵

 حافظ که آدم رِند و زرنگی بوده، از خودش یه کلمه ساخته به اسم «تَلخوَش»

این «تَلخْوَش»، از اون واژه هاست ها!

اگه به شکل مکتوبش نیگا کنی می بینی هم کلمه «تلخ» توشه، هم کلمه «خوش»!

یعنی اولش تلخه، آخرش  هم مث آخر شاهنامه خوش!

انگار که اصل کلمه اش بوده «تلخْ خوش» یا «تلخِ خوش»، ولی بعد یه دونه از اون «خ» هاش حذف شده.

معلوم هم نیست این «خ» حذف شده مال تلخ بوده یا مال خوش.

هر چی که هست الآن تلخ و خوش، توی «تَلخوَش» سر یه «خ» با هم شراکت دارن و  خلاصه دستشون توی یه کاسه ست.

قرآن رو هم که یادت هست .

آیه هاش می گفت : «سختی ها و آسونی ها با هم هستن»

حافظ هم که گفته «تلخ وَش»، حافظ همین آیه ها بوده دیگه ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۶

بعضی ها می رن کافی شاپ و شربت شیرین خنک سفارش میدن ...

عوضش سفارش یه عده دیگه، قهوه تلخ بدون شکره. تلخِ تلخ!

سلیقه است دیگه.

یکی از شیرینی شربت  خوشش میاد، یکی از تلخی قهوه بدون شکر. پارادوکس هم همینجاست. اونجایی که تلخی، باعث خوشی بشه و کام آدم رو شیرین کنه!

اگه تلخی نباشه، دیگه شیرینی های دنیا، شیرین نیستن.

 اصلاً هر چیزی با ضد و مخالف خودشه که قدرش معلوم می شه.

بعضی وقتا برای اینکه طعم شیرینی زندگی رو بچشی، باید یه قهوه سفارش بدی....

 یه قهوه ی بدون شیر و شکر. تلخ تلخ!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۲

اونایی که پاشون به میدون های میوه  و تره بار باز شده، می دونن که اینجور جاها، معمولا میوه رو درهم می دن.

یعنی کنار  هر چار تا زردآلوی سالم، یه دونه لهیده هم روی کوپنته.

حالا حکایت شیرینی ها و تلخی های دنیاست.

قرآن می گه: با هر سختی، آسونیه.

نمی گه: «بعد از هر سختی»، می گه : «با هر سختی»

یعنی خلاصه تلخی وشیرینی های دنیا در همه. سعی نکن سوا کنی، چون می زنن روی دستت!!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۱

من واقعاً نمی دونم این اصطلاح «به آخر خط رسیدن» رو کدوم آدم بی سوادی از خودش ابداع کرده.

الآن که  کتابای درسی  هر سال عوض می شه، ولی زمان ما،‌ همون اول راهنمایی بهمون یاد دادن که  خط، نه ابتدا داره و نه انتها.

خط، از هر دو طرف خودش تا بی نهایت امتداد داره.

زندگی هم، نه نیم خطه، نه پاره خط.

زندگی یه جور خطه که از خدا و فضلش شروع می شه و تا خدا و رحمتش ادامه داره.

خدا و فضل و رحمتش رو هم که دیگه هر بچه مسلمونی می دونه بی نهایتن.

پس روی خطی که از هر طرف به بی نهایت متصل شده،  احساس به آخر خط رسیدن و نا امیدی، بی معنی و یه جور توهمه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۳

فکر کنید یه آدمی، چشماشُ با چشم بند، ببنده؛ بعد وسط یه بزرگراه شلوغ که ماشینا با سرعت دارن میان و می رن، رانندگی کنه.

همچین  آدمی، کارش با  چهارتا تخلف ساده ای که بقیه ممکنه انجام بدن فرق می کنه.

آدمی که وسط بزرگراه داره با چشم بسته رانندگی می کنه، اسم کارش تخلف نیست. جُرمه.

جزای همچین کاری هم  با  چهارتا برگ جریمه که  برای راننده های معمولی و تخلف های عادی صادر می شه فرق می کنه.

این آدم رو باید ببرن دادگاه، اونجا مفصل به حساب جرمش رسیدگی کنن.


نا امیدانه زندگی کردن یه همچین حالتی داره.

آدمی که توی جاده زندگی، چشمشُ روی همه دلخوشی ها و تابلو های بشارت بسته و داره  نا امیدانه  سر می کنه، کارش عین همون کسیه که  که وسط بزرگراه چشم بسته رانندگی کرده.

نا امیدی، یه جور گناهه.

اونم نه از این گناه های کوچیک.

نا امیدی، گناه کبیره ست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۰

آدم مُرده نمی تونه چیزی رو بذل و بخشش کنه.

تا حالا هم هیچ مرده ای به خواب هیچ زنده ای نیومده که بگه: فلان چیزُ بهت بخشیدم.

کسی هم اگه همچین ادعایی داشته باشه، کسی ازش قبول نمی کنه.

بخشیدن، کار آدمای زنده ست.  زنده باشیم!



بیایین هیچ وقت از بخشیدن خسته نشیم. بیایین ببخشیم بدون اینکه  توقعی داشته باشیم.

ما باید بتونیم  آزادانه ببخشیم، آزادانه و بی‌قید و شرط. بخشیدن با قید و شرط ما رو کاسبکار و تاجر و مغازه‌دار می‌کنه. ما باید بتونیم بدون انتظار حتی یک تشکر ساده ببخشیم.



 

بنده خدایی می گفت: «من تا حالا خیلی بخشیده‌ام، ولی همیشه  در عوض، نگاه تحقیرآمیز نصیبم شده!»

بهش گفتم: مشکلت اینجاست که بخشش هاتُ به خدا تقدیم نمی کنی.

آدما  فقط مثل صندوق پست ان. وقتی نامه‌ای پست می کنیم آیا به کیفیت صندوق پست هم فکر می‌کنیم؟ آیا برامون مهمه که صندوق نو و جدیده یا کهنه؟

ما فقط نامه‌ مونُ به امید این که به مقصد برسه، داخل صندوق می‌اندازیم. مقصد ما خداست.

بخشیدن آدما عین انداختن نامه توی صندوق پسته.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۲